خواص گوشت گراز
جولای 24, 2019همه چیز در مورد ستاره دریایی
جولای 24, 2019اسم های پسرانه
انتخاب اسم به طور بالقوه آینده فرزندتان و حتی فراتر از آن برند او یا حتی خانواده تان است. به همین دلیل توجه و صرف وقت و دقت کافی برای انتخاب زیباترین و بهترین اسم میتواند تا پایان عمر شما و فرزندتان را از شنیدن، تکرار، و استفاده نامش خوشحال و راضی نگه دارد. از اینها گذشته گروهی از پژوهش ها نشان میدهند چقدر اسم میتواند روی روانشناسی فردی و تمام موفقیت های زندگی، از استخدام پذیری تا ازدواج و عادتهای خرج کردن اثر بگذارد. اسم های تک و خاص پسرانه که در ایران انتخاب می شوند نیز به همین دلایل اهمیت زیادی دارد.
با همه اینها گاهی با اسم های عجیب غریب برای پسران نظیر اهریمن، باباقلی، بیابانی، ملخ، فضا، فراری، شفتالو و… در ثبت احوال مواجه می شویم این اسامی غالباً به قبل از سال ۱۳۷۰ بر می گردد. از زمانی که به مهندسی فرهنگ نام و نام نویسی وارد شدیم دیگر اجازه داده نمی شود والدین اسامی نامناسب، نامتعارف و مغایر با جنس برای فرزندانشان انتخاب کنند. و این اسم های نامتعارف پسران کمترین اسم پسر در ثبت احوال می باشد.
اسم های تک و خاص پسرانه
در اینجا 100 تا از پرطرفدارترین و پربسامدترین اسم های تک و خاص پسرانه آورده شده است که اگر شما می خواهید اسم اصیل و زیبای پسرانه را برای فرزند خود انتخاب نمایید کار شما راحت تر شده باشد.
۱. آریا
آزاده، نجیب، شعبه ای از نژاد سفید که از روزگاران بسیار قدیم در ایران، هند و اروپا ماندگار شده اند، نژاد هند و اروپایی – نژاد هندوارپائیان که در عهدی بسیار کهن با هم زندگی می کردند و بعدها به دو بخش بزرگ تقسیم شدند گروهی به هند و ایران آمدند و گروهی به اروپا رفتندنام میهن عزیز ما ایران از این کلمه گرفته شده است.
۲. آراد
(تلفظ: ārād) نام فرشتهی موکل بر دین و تدبیر امور و مصالحی که به روز آراد متعلق است ؛ نام روز بیست و پنجم ماه شمسی ؛ (در پهلوی) آرای ، آراینده.
۳. آریان
(تلفظ: āriyān) منسوب به آریا ، آریایی ؛نامی است که استرابون مورخ بناحیت قدیم آسیا موسوم به (اری – اریا) داده است . یونانیان عموماً (اریان) را به ممالکی که در تحت حکومت و سلطه ٔ ایرانیان بوده است ، اطلاق کرده اند.
۴. آرمین
(تلفظ: ārmin) نام چهارمین پسر کیقباد سردودمان کیانی ؛ نژاد آرمین . کی آرمین. نام یکی از شخصیت های شاهنامه.
۵. آرش
(تلفظ: āraš) درخشنده ؛نام یکی از تیراندازان زمان منوچهر شاه که ماجرای پرتاب تیر او از داستانهای حماسی است ؛ نام پسر دوم کیقباد و برادر کیکاووس ، مشهور به کیآرش؛ (در شاهنامه) جد اعلای اشکانیان (= ارشک و اشک).
۶. آرشام
(تلفظ: āršām) دارای زور خرس ، خرس نیرو ؛پسر آریامنه و پدر ویشتاسپ از خاندان هخامنشی.
۷. آروین
(تلفظ: ārvin) امتحان و آزمایش و تجربه ؛ آزموده و آزمایش شده.
۸. آرمان
(تلفظ: ārmān) آرزو ، حسرت ، کمال مطلوب ، مراد و خواسته ؛ تصوراتی که برای ساختن جنبههای گوناگون زندگیِ مطلوب در ذهن انسان هاست ، آنچه باید باشد و به آن میاندیشیم.
۹. آبتین
(تلفظ: ābtin) نام پدر فریدون که صحیح آن آتبین است . ← آتبین . نام پدر فریدون ، مصحف آتبین . و صاحب برهان معنی آن را نفس کامل و نیکوکار و صاحب گفتار و کردار نیک و اسعدالسعداء آورده است.
۱۰ . ارژنگ
(تلفظ: aržang) (= ارتنگ) نام کتاب مصور تألیف ‘ مانی ‘؛نام پهلوانی تورانی پسر زره ؛ نام چاهی در توران ؛نقش و نگار.
۱۱. امید
(تلفظ: om(m)id) آرزو ، انتظار ، رجا ، توقع ، چشمداشت ؛ اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن.
۱۲. اشکان
(تلفظ: aškān) (اشک + ان (پسوند نسبت)) ، منسوب به اشک که بانی و مؤسس خاندان اشکانیان بود.
۱۳. افشین
(تلفظ: afšin) نام سردار ایرانی که بابک خرم دین را دستگیر کرد ؛لقب عام پادشاهان اسروشنه. دست و دلباز- نام شخصیتی در تاریخ بیهقی ( افشین وبودلف).
۱۴. انوش
(تلفظ: anuš) بیمرگ و جاویدان. شخص جاویدان – دارنده لوح جاویدان.
۱۵. بردیا
پسر کورش بزرگ و برادر کمبوجیه . (قرن ششم قبل از میلاد) کمبوجیه پس از جلوس (529 ق .م .) وی را مخفیانه کشت . هنگامی که کمبوجیه در مصر بود گوماتای مغ خود را بردیا معرفی و قیام کرد و بهمین مناسبت به بردیای دروغین معروف است.
۱۶. بهپور
معنی: مرکب از به (بهتر، خوبتر) + پور (پسر )، نام پهلوانی در گرشاسب نامه.
۱۷. بهتاش
بهتاش : بهترین دوست. “به” به معنی بهترین و “تاش” به معنی دوست. شریک خوب ؛ صاحب اخلاق و رفتار نیکو.
۱۸. بهروز
بهروز. [ ب ِ ] به روز. روز نیک و روز خوش . (فرهنگ فارسی معین ). نیک روز. خوش اختر. نیکبخت.
۱۹. بهداد
(تلفظ: behdād) در کمال عدل و داد . بهترین دادهی ایزد. نیک آفرید. بهترین هدیه.
۲۰. بهراد
(تلفظ: behrād) جوانمرد نیکو . جوانمرد نیکو. بخشنده، رحمان ،جوانمرد.
۲۱. بهزاد
خوشنژاد؛ اصیل؛ نیکوتبار. بهزاد. [ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از پسران جمشید جم ، حکیم و فرزانه خوی.
۲۲. بهرنگ
(تلفظ: behrang) نکوتر رنگ، رنگِ نیکوتر. بهترین رنگ ( به + رنگ ).
۲۳. بهرام
روز بیستم از هر ماه خورشیدی: ◻︎ ای روی تو بهخوبی افزون ز مهر و ماه / بهرامروز بادۀ بهرامرنگخواه (مسعودسعد: ۵۴۹). در ایران باستان، فرشتۀ موکل بر مسافران.
۲۴. بهنام
(تلفظ: beh nām) نیک نام ، خوش نام . بهنام . [ ب ِ ] (ص مرکب ) نیک نام . خوشنام . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) نام نیک و خوب . (آنندراج ). نام نیک . شهرت خوب . (فرهنگ فارسی معین ).
۲۵. بیژن
(تلفظ: bižan) (پهلوی) نام پهلوان ایرانی ،پسر گیو و دختر زاده یا خواهر زاده رستم ، که داستان دلاوریهای او در شاهنامهی فردوسی و بیژن نامه آمده است.
۲۶. پارسا
کسی که از گناه بپرهیزد و به طاعت و عبادت روز بگذراند؛ پرهیزکار؛ پاکدامن؛ زاهد.
۲۷. پدرام
(صفت) [قدیمی] pedrām ۱. خوش و خرم. ۱. پاینده، جاوید، مانا ۲. بانشاط، خوش، خوشدل، شادمان، شاد، مسرور ۳. آراسته، مرتب، منظم ۴. درست، صحیح، نیکو ۵. خجسته، سعد، فرخنده، مبارک، همایون ۶. ابتهاج، خوشی، شادی.
۲۸. پرهام
(تلفظ: parhām) (صورت فارسی برهام ، ابراهیم) ، ← ابراهیم. نامی است باستانی برای پسران ، پرهام یعنی طبیعت ، آنچه که خداوند آفریده و از تاثیر انسان مصون مانده است. پرهام دربرگیرنده آنچه در زمین مشاهده و لمس می کنیم.
۲۹. پژمان
پژمان . مرکب از پژم که بمعنی کوه است و الف و نون نسبت . پژمرده . افسرده . غمناک . غمنده . غمگین . مغموم . ازغم فروپژمرده . اندوهگین . اندوهگن . اندوهناک، بی رونق . دژم.
۳۰. پویا
(تلفظ: puyā) ویژگی آن که حرکت میکند و دارای استعداد یا توان دگرگونی در جهت برتری و پیشرفت است؛ (در قدیم) آن که برای به دست آوردن چیزی میکوشد، دونده پی چیزی وجویندهی آن.
۳۱. پوریا
(تلفظ: puriyā) (در اعلام) نام پهلوان دلیر ایرانی مشهور به پهلوان محمود خوارزمی و ملقب به پوریای ولی و نیز ملقب به قتالی.
۳۲. پیام
(اسم) (پهلوی: payām ) سخن یا مطلبی (کتبی یا شفاهی) که از طرف کسی برای دیگری فرستاده شود.
۳۳. تیرداد
بیست و یکمین پادشاه از سلسله ٔ اشکانیان ارمنستان موافق نوشته های مورخین ارمنستان و نویسندگان رومی است . اوبرادر بلاش اول شاه ایران بود و 38 سال سلطنت کرد.
۳۴. جاوید
ابدی، پایا، پایدار، جاویدان، خالد، دایم، دایمی، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، مانا، ماندنی، مدام، همیشگی.
۳۵. خشایار
(تلفظ: xašāyār) دلیر ، نیرومند ؛ پادشاه هخامنشی و پسر داریوش که مادرش آتوسا دختر کوروش بود.
۳۶. دارا
۱. توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم ۲. حائز، ذیحق.
۳۷. داریوش
(تلفظ: dāruš) (= دارا ، دارای ، داراب) به معنی دارندهی نیکی ؛ نام چند تن از شاهنشاهان هخامنشی. داریوش اول یا داریوش بزرگ پسر ویشتاسب ؛ داریوش دوم (اخس) پسر اردشیر اول ؛ داریوش سوم ، نوادهی داریوش دوم.
۳۸. دانا
خردمند، دانشمند، عالم، فاضل، فرهیخته، محقق، ملا.
۳۹. رادمهر
(تلفظ: rād mehr) خورشید بخشنده ، بخشنده همچون خورشید.
۴۰. رادین
(تلفظ: rādin) آزادوار ، آزاده ، به مانند آزاده . جوانمرد.
۴۱. رامبد
(تلفظ: rāmbod) (رام + بد /-bod/ (پسوند نگهبان و مسئول)) ، روی هم به معنی رئیس رامشگران ؛ آرامش دهنده . فرشتۀ صلح و آرامش ، نگهبان صلح و آرامش.
۴۲. رامین
(تلفظ: rāmin) رام ، رامتین ، نام عاشق ویسه ، (این کلمه مرکب از ‘ رام ‘ به معنی طرب و ‘ ین ‘ است به معنی طربناک است) . ← رامتین.
۴۳. رایان
نامی فارسی به معنی اندیشمند ، فکر کننده و فکور است. مرکب از راه(فکر و اندیشه) و پسوند فاعلی است. البته جزو اسامی بین المللی نیز هست و ریشه ایرلندی نیز دارد.
۴۴. روزبه
(تلفظ: ruzbeh) خوشبخت ، سعادتمند ، بهروز . روزبه . پسر
۴۵. رهام
(تلفظ: rohām, rohhām) نام پسر گودرز که در جنگ دوازده رخ ‘ بارمان ‘ را کشت ؛ پرندهای که شکار نکند ؛ عدد بسیار.
۴۶. ساسان
کسی که از ملک و مال احتراز کند؛ فقیر؛ درویش. ساسان . جد خاندان شاهنشاهی ساسانیان ، و پدر بابک و بابک پدر اردشیر نخستین پادشاه آن سلسله است.ساسان از فرمانروایان ایرانی عربستان در زمان ساسانیان بوده است.
۴۷. سامان
sāmān ۱. اسباب خانه؛ لوازم زندگانی، ۲. افزار کار، ۳. باروبنۀ سفر، ۴. کالا، ۵. آراستگی و نظم، ۶. آراموقرار
۴۸. سامیار
این واژه از دو بخش سام و یار تشکیل شده است؛ در معنی سام باید رجوع کنیم به داستان شاهنامه که نام پدر زال بوده و به معنی آتش است؛ بخش دوم که یار است، به معانی مختلف از قبیل دوست، نگهبان و فرشته هم آمده است. پس این اسم ترکیبی می تواند به معنی فرشتۀ آتش باشد.
۴۹. سپنتا
پاک – مقدس – قابل ستایش – پارسایی و فروتنی.
۵۰. سپند
پاک و مقدس-نماد نگهبان زمین. سپند. مخفف اسپند. تخمی باشد که بجهت چشم زخم سوزند. سپند که اسپند گویند و دفع چشم بد را سوزند.
۵۱. سپهر
پهلوی: ۱. آسمان؛ فلک.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه راستپنجگاه.(سپهر برین: آسمان نهم.)
۵۲. سروش
در آیین زرتشتی، یکی از ایزدان که مظهر اطاعت و فرمانبرداری از اوامر اهورامزدا است و به بندگان راه فرمانبرداری میآموزد. ۱. جبرئیل، فرشته، مطیع، ملک، نیوشا، هاتف، جبرائیل ۲. پیکایزدی ۳. الهام، پیام غیبی ۴. هفدهمین روز ماه شمسی.
۵۳. سوشا
مترادف سوشیانت به معنی منجی – موعود آخرالزمان دین زرتشت.
۵۴. سهراب
(تلفظ: sohrāb) دارندهی آب و رنگ سرخ ، سرخاب ؛ پسر دلاور رستم از دختران پادشاه سمنگان.
۵۵. سینا
مرد عاقل و فرزانه از ریشه سئنا. در قدیم به خانواده های دانشمند، سینا می گفتند. مانند بوعلی سینا.
۵۶. شاپور
شاپور.پسر شاه . مرکب از شاه و پور. در پهلوی شاه پوهر. شاهپور، شاهزاده، شهزاد، شهزاده، ملکزاده.
۵۷. شایان
صفت فاعلی از شایستن یا شاییدن . بمعنی شاینده . لایق وسزاوار و درخور. . لایق و سزاوار.
۵۸. شاهرخ
دارای رخساری چون شاه . شاه منظر. شاه سیما. که رخسارش همانند رخسار شاه است . بدیدار چون شاه . شکوهمند.
۵۹. شاهکار
(اسم) ‹شهکار› šāhkār ۱. کار بزرگ و نمایان.۲. (صفت) ممتاز؛ برتر؛ برجسته. کار بزرگ که انجام دادن آن دور از ذهن باشد.
۶۰. شروین
(تلفظ: šarvin) نام قلعهی شروان ؛نام انوشیروان دادگر ؛ نام دو تن از پادشاهان طبرستان.
۶۱. شهداد
(تلفظ: šahdād) (= شاه داد) [شاه (در عرفان) = خداوند + داد = داده ، آفریده]، آفریدهی خداوند ؛ بخشی از شهرستان کرمان.
۶۲. شهرام
شهرام نامی است ایرانی برای پسران. ریشهٔ این نام به زبان پهلوی بازمی گردد و این نام در زبان فارسی امروزی از دو بخش شه = شاه(Shah) و رام(Ram) تشکیل شده که اولی به معنای شاه و دومی نام فرشته ای در دین زرتشت است و روی هم رفته بمعنای شاه رام یا رام بزرگ.
۶۳. شهروز
(اِ مرکب ) مصحف شهروذ = شهرود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی شهرود است که رودخانه ٔ بزرگ باشد. ،ساز رومیان و غیره . (برهان )(آنندراج )، آلتی از آلات موسیقی.
۶۴. فربد
(فر = شکوه و جلال + بد/-bad/ ،/-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول)) ، نگهبان یا محافظِ شکوه و جلال ؛ (به مجاز) دارای شکوه و جلال.
۶۵. فردین
مخفف فروردین که ماه اول باشد از سال و بودن آفتاب است در برج حَمَل و آن برج اول است از دوازده برج فلک.
۶۶. فرزان
حکیم؛ دانا؛ عاقل؛ خردمند.
۶۷. فرهاد
(تلفظ: farhād) (در اعلام) سنگ تراشی معاصر خسرو پرویز که داستان عشق او و شیرین معشوق خسرو معروف است ، نامِ پنج تن از شاهنشاهان اشکانی؛ نام یکی از پهلوانانِ ایران در زمان کاووس ؛ در بعضی منابع فرهاد را ‘ یاری’ معنی کردهاند.
۶۸. فرشید
(تلفظ: faršid) (مخفف فرشیدورد) ، ← فرشیدورد ؛ به علاوه شکوه و روشنایی ، شکوه خورشید ، شکوه درخشان.
۶۹. فرنود
(تلفظ: farnud) برهان و دلیل.
۷۰. فریبرز
(تلفظ: faryborz) دارندهی فر بزرگ ، بزرگ فره ، شکوه فره ؛پسر کیکاووس و برادر سیاوش.
۷۱. کامبیز
(تلفظ: kāmbiz) صورت دیگری از کمبوجیه که در زبان فرانسه کامبیز شده و مجدداً وارد فارسی شده است . ← کمبوجیه.
۷۲. کامران
۱. خوشگذران، عیاش، کامجو ۲. کامروا، کامیاب ۳. خوشبخت، نیکبخت.
۷۳. کامیار
بختیار، کامجو، کامران، کامروا، کامور، کامیاب، موفق.
۷۴. کوروش
کورش کبیر؛ نام بنیان گذار سلسلۀ هخامنشی، پسر کمبوجیه _فرماندار پارس_ و ماندانا _شاهدخت ماد. کورش صغیر یا کورش کوچک؛ نام پسر داریوش دوم هخامنشی که برای گرفتن حکومت بر برادرش، اردشیر دوم، شورید.
۷۵. کیان
پادشاهان جبار بزرگ . جمع کی ، پادشاه (مطلقاً).
۷۶. کیهان
(تلفظ: keyhān) گیهان ، جهان ، عالم ، گیتی ، مجموعهی همه اشیا و پدیدههای موجود در هستی ، آسمان.
۷۷. کامروا
کسی که به مراد و مقصود خود رسیده؛ کسی که به کام دل زندگی کند؛ کامیاب؛ خوشبخت.
۷۸. مازیار
(تلفظ: māzyār) (= ماه ایزدیار ، مازدیار) صاحبِ کوه ماز ؛ پسر ونداد هرمز از فرزندان سوخرای بزرگ ، وی از سال 208 هجری قمری از جانب مأمون حاکم طبرستان ، رویان و دماوند شد و در اندک مدتی سراسر طبرستان را به تصرف درآورد.
۷۹. ماکان
ماکان . نام ولایتی هم هست که بیشتر سلاح مردم آنجا زوبین است که نیزه ٔ کوتاه باشد.
۸۰. ماهان
ماهان .جمع ماه باشد
۸۱. مزدک
(تلفظ: mazdak) (= مژدک) پسر بامداد است که گویند از استخر فارس بود و آیین’ دریست دین’، را که قبلاً توسط زردشت بونده (بوندس) پسر خرگان پی افکنده شده بود رواج داد.
۸۲. مهرداد
(تلفظ: mehr dād) دادهی مهر، آفریده شدهی مهر؛ اسم سه نفر از پادشاهان اشکانی مهرداد بوده است (اشکهای 6 ،9 ،13) ؛ مهرداد نام یکی از گماشتگان آستیاگ نیز هست که کوروش را به دست او سپرده بود . و نیز نام پسر خسرو پرویز.
۸۳. مهران
(تلفظ: mehrān) به معنی دارندهی مهر؛ نام یکی از خاندانهای هفتگانهی عصر ساسانی (ویس پوهر) مقر افراد این خاندان پارس بوده است ؛نام پدرِ اورند سردار ایرانی در عهد انوشیروان و نیز نام چند تن اشخاص در ایران باستان.
۸۴. مهرشاد
خورشید تابان. پرتوی روشنای خورشید. سرشار از مهر و محبت.
۸۵. مهیار
یار ماه، ماه من- (تلفظ: mah yār) (= ماهیار) ، ← ماهیار ؛ پیرمردی مهمان نواز در روزگار بهرام گور ؛ پهلوان ایرانی که نام او دو بار در گرشاسب نامهی اسدی طوسی آمده.
۸۶. مهبد
نگهدارنده ماه. نام وزیر انوشیروان.
۸۷. نریمان
نرمنش؛ نرسرشت؛ مردسرشت؛ دلیر؛ پهلوان.
۸۸. نامدار
اسمی، بنام، سرشناس، شهره، شهیر، مشهور، معروف، معنون، نامآور، نامور.
۸۹. نوید
مژده؛ بشارت؛ خبر خوش؛ مژدگانی.
۹۰. نیما
نام آور . مشهور . فرمانده کمان داران ارتش . کماندار. نامی محلی که به کوهی در استان مازندران اطلاق می شود.
۹۱. وریا
وریا. چکش آهنی بزرگ . باهوش- زرنگ- هشیار.
۹۲. همایون
۱. فرخنده؛ مبارک؛ خجسته؛ فرخ.۲. از دستگاههای هفتگانۀ موسیقی ایرانی.۳. از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
۹۳. هوتن
خوشقامت؛ خوشاندام. (تلفظ: hotan) (هو = خوب + تن) خوب تن ، نیک اندام ؛ تندرست و خوش قد و بالا؛ به معنی خوب تنیده ، خوب کشیده ، برکشیده ، خوش بالا؛ یکی از هم پیمانان داریوش بزرگ هخامنشی هنگام حمله به مغان.
۹۴. هوشمند
باهوش، باهوش، بخرد، تیزفهم، تیزهوش، خردمند، زیرک، عاقل، فرزانه، نابغه، هشیار.
۹۵. هومن
(پهلوی) نیک اندیش، نیک نفس. (تلفظ: hu man) (هو = خوب + من/ مان = اندیشه و روح) به معنی دارندهی روح خوب و نیک اندیش ؛ نام پسر ویسه و برادران پیران و یکی از سرداران افراسیاب.
۹۶. هیراد
هیراد. خود را به مردم تازه روی و خوشحال وانمودن – [hirad].خوش خنده.خوش رو.
۹۷. هومان.
هومان . از پهلوانان تورانی شاهنامه و برادر پیران ویسه است و ازسران لشکر افراسیاب . وی در جنگ به دست بیژن پسر گیوکشته شد. پاک سرشت،نیک ذات – خوش نام.
۹۸. یارا
۱. توان؛ نیرو. ۲. جرئت؛ زهره- یارا.
۹۹. یاور
۱. پشتیبان، حامی، دستگیر، دستیار، ظهیر، کمک، مددکار، معاون، معاضد، معین، ناصر، نجده، نصیر، یار ۲. سرگرد.
۱۰۰. یزدان
آفریدگار، الله، ایزد، پروردگار، جانآفرین، خدا، رب.