تاریخچه گل سرخ
می 4, 2008What is a collocation؟
می 24, 2008واژه کارآفرينی در زبان فارسی واژه ای است نو که معنای لغوی آن ، شنونده يا خواننده ناآشنا به مفهوم اصلی آن را ، که ترجمه انگليسی Entrepreneurship است به اشتباه می اندازد. اين واژه اغلب در اذهان ، مفهوم اشتغالزايی و ارتباط مستقيم و ذاتی با کار (آن هم از نوع فيزيکی آن ) را تداعی می کند، در حالی که کارآفرينی به معنی حقيقی خود تعاريف مختلف و متنوعی دارد. به طورکلی می توان گفت که اساس و جوهره اغلب تعاريف ارائه شده در فرهنگ غرب به مفهوم ” فرآيند خلق ثروت” يا “تخريب خلاق” می باشد که طبيعتا چنان فرآيند و چنين تخريبی توام و همراه با ريسک است .
متاسفانه عده ای در کشور ، کارآفرينی را به عنوان يک شغل معرفی می کنند و آنها را در کنار کارگر ، مدير، مهندس ،پزشک ،خلبان ،وکيل ،جوشکار و…. قرار می دهند و عده ای ديگر آن را شغل آفرينی می دانند، عده ای ديگر کارآفرين را کسی می دانند که فقط بتواند کارگاه يا کارخانه يا شرکتی را تاسيس ،راه اندازی و مديريت نمايد و ريسک آن را متقبل شود. عده ای ديگر فقط فقط صاحبان کسب و کارهای کوچک و نوآور را کارآفرين می دانند و عده ای شالوده کار را در عصر فرا صنعتی ” کارآفرينی ” و در عصر صنعت ” استخدام ” معرفی می کنند،عده ای ديگر کارآفرينی را مترادف با شغل آزاد و کارآفرين را به معنی کارفرما و سرمايه دار تلقی می کنند .علاوه بر برداشت های غلط فوق که در ايران رايج شده است در جهان نيز وجه مشترک و بستر تمام تعاريف ، تفاسير و ابعاد مختلف کارآفرينی منحصر به کار و اقتصاد می شود، به عبارت ديگر تاکنون کارآفرينی، در جهان فقط در حوزه کسب و کار و آن هم در بعد اقتصادی مطرح بوده است و آنجايی هم که از کارآفرينی اجتماعی ، سياسی و يا فرهنگی صحبت شده است عمدتا به معنی کشف ،جذب و بهره برداری از فرصت های سياسی ،فرهنگی و اجتماعی درآمدزا و سودآور بوده است نه صرف کارآفرينی اجتماعی ، سياسی و يا فرهنگی.
به عبارت ديگر وقتی در غرب صحبت از کارآفرينی اجتماعی می شود عمدتا منظور اين است که از طريق کسب و کار، درآمدی برای امور اجتماعی و عام المنفعه حاصل نمايند و يا ساختار اجتماعی ، سياسی يا فرهنگی کشورشان را برای تسهيل و حمايت از کارآفرينی اقتصادی تغيير ، اصلاح يا تکميل نمايند.
در فرهنگ غرب وقتی صحبت از کارآفرينی فرهنگی می شود، منظور اين است که کسب و کار تازه ای در عرصه فرهنگ ايجاد کنند و يا برای افزايش فروش محصولات فرهنگی استراتژی کارآفرينانه را به کار گيرند و …. به هر حال در آن فرهنگ ، هدف از کارآفرينی فرهنگی و اجتماعی و سياسی ، تخريب خلاق در اصالت ،رسالت ،روش ها ،مولفه ها و ساختار فرهنگ ، اجتماع يا سياست نيست و تقريبا هر آنچه که به اين نام مطرح می شود نهايتا به منظور تقويت کارآفرينی اقتصادی است . برای روشن تر شدن موضوع لازم است بدانيم که ادبيات کارآفرينی نشان می دهد کارآفرينی تاکنون از طريق مدل استقرايی تعريف و تبيين گرديده است ؛ يعنی همانطور که در شکل زير ديده می شود ابتدا شاخص ها و ويژگی های شخصيتی و رفتاری افراد موفق در کسب و کار مورد شناسايی قرار گرفته و سپس بر اساس آن مولفه ها، ابعاد، مفاهيم ، فرضيه ها و مدل هايی را برای کارآفرينی طراحی و ارائه نموده اند.بدين ترتيب و با اين رويکرد يا روش که مدل استقرايی ناميده می شود کارآفرينی فقط در بعد اقتصادی تعريف و تبيين شده است و لذا فقط رفتار کارآفرينانی مورد بررسی و شناخت قرار گرفته است که در حوزه کسب و کار فعال بوده اند.
اما از آنجايی که حوزه فعاليت های کارآفرينانه محدود به امور کسب و کار نمانده و به مرور اين قلمرو گسترش يافته ،وقت آن رسيده است که از روش قياسی به موضوع کارآفرينی نگاه شود يعنی ابتدا گمانه زنی ، نظريه پردازی ،مدل سازی و فرضيه پردازی شود و سپس مفاهيم و ابعاد و مولفه های کارآفرينی شناسايی و تبيين گردد تا نهايتا به رفتار کارآفرينانه برسيم که تنها به حوزه کسب و کار محدود نمی باشد و می توانيد رفتار کارآفرينانه را در حوزه سياسی ،فرهنگی ،اجتماعی نيز به معنی حقيقی و محض آن يعنی بدون زمينه و فعاليت هاي اقتصادی و جدا از فرصت های درآمدزا شناسايی و تعريف نماييد. به عنوان مثال کارآفرينی فرهنگی با اين رويکرد يعنی خلاقيت و نوآوری يا تخريب خلاق در فرهنگ جامعه نه در محصولات فرهنگی يا به عبارت ديگر ايجاد چيزی ارزشمند در فرهنگ جامعه و کارآفرينی اجتماعی يعنی تخريب خلاق در سازو کارها، قوانين ،عرف و عادات و رسوم يا مناسبات و روابط اجتماعی و……. بدين ترتيب رفتار کارآفرينان فرهنگی ،سياسی ، اجتماعی و اقتصادی به طور جداگانه شناسايی ،تعريف و با يکديگر تطبيق داده خواهند شد.
بر اساس رويکرد قياسی ، تعريف کارآفرينی عبارت است از ارزش کارآفرينی و کارآفرين کسی است که بتواند ارزشی را در جامعه خلق نمايد؛ چه ارزش مادی ، چه ارزش معنوی ، سياسی ، فرهنگی يا اجتماعی ، بنابراين کارآفرينان اجتماعی کسانی هستند که در صدد شناسايی و رفع نيازهای جامعه اند و در اين راه از اعتبار اجتماعی خود مايه می گذارند و برای رسيدن بههدف و ماموريت خود دست به ايثار و از خود گذشتگی می زنند ، همچنان که کارآفرينان سياسی در صدد شناسايی نيازها و خلاء های سياسی جامعه هستند و می کوشند تا موانع سياسی موجود را جهت رشد و توسعه جامعه و استقرار عدالت و دموکراسی شناسايی و از سر راه بردارند،البته از طريقی نو و کارآفرينانه و بالاخره کارآفرينان فرهنگی افرادی هستند که ارزش های فرهنگی را در جامعه خلق ، کشف و يا احيا می نمايند. در هر صورت هر يک از کارآفرينان اجتماعی ، سياسی و فرهنگی همچون کارآفرينان اقتصادی دائما در جست و جوی نيازها و فرصت ها هستند تا از طريق خلاقيت ،ريسک پذيری و رهبری ، ارزشی را در جامعه ايجاد و خلاء يا نقصی را دفع و اصلاح نمايند .بنابراين می توان گفت : کارآفرينی يک شغل نيست که فقط در بعد اقتصادی و آن هم در حوزه کسب و کار مطرح باشد بلکه فراتر از آن يعنی يک سبک زندگی يا يک فرهنگ است که همواره همراه کارآفرين است و بر تمام شئوناتزندگی او تاثير می گذارد؛ از جهان بينی و ايدئولوژی و انتخاب دين وی گرفته تا انتخاب همسر ، شغل و حرفه و روش انجام کارهايش . لذا کسی که دارای ويژگی های کارآفرينانه است الزاما نبايد وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرينی شود .همانطور که افراد زيادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سياسی فعاليت می کنند و دارای ويژگی های کارآفرينانه است الزاما نبايد وارد حوزه کسب و کار و بعد اقتصادی کارآفرينی شود.همانطور که افراد زيادی در حوزه های فرهنگی ، اجتماعی و سياسی فعاليت می کنند و دارای ويژگی های کارآفرينانه هستند ولی صاحب کسب و کاری نيستند و يا بر عکس افراد زيادی هستند که در موقعيت های کارآفرينانه قرار دارند يعنی صاحب کسب و کاری هستند اما رفتار کارآفرينانه ندارند. لذا يک خانم خانه دار ، يک محصل ، يک نويسنده ، يک خبرنگار ، يک استاد دانشگاه ، يک سياستمدار ، يک کارخانه دار ، يک روحانی ، يک تاجر يا يک کارگر می تواند رفتار کارآفرينانه داشته باشد يا نداشته باشد. بطور کلی می توان گفت کارآفرينان به سبک خاصی زندگی می کنند، با عينک خاصی به جهان نگاه می کنند و به روش خاصی با مسائل و مشکلات و پديده ها برخورد می کنند .آنها يک زندگی کارآفرينانه دارند که ممکن است در اين زندگی کسب و کار کارآفرينانه ای داشته باشند يا نداشته باشند.مشخصات چنين زندگی ذيلا توضيح داده می شود.
زندگی کارآفرينانه
زندگی کارآفرينانه زندگی است که جستجوگری ،تکاپو و تلاش مستمر و بی وقفه برای رسيدن به کمال ،اساس آن است . زندگی ای که بايد دائما در جستجوی ميان برها باشی و خلاقيت جوهره آن است . زندگی ای که هيچ گاه به وضع موجود اکتفاء نمی شود و در حاليکه بايد با يک چشم به آينده بنگری با چشم ديگرت بايد به دنبال شکار ايده ها و فرصت ها از گذشته و حال باشی .زندگی که در آن شوق و صراحت و نشاط و صداقت و مثبت انديشی آذوقه راه و سفر است . سفری سخت و خطرناک و مهيج و پايان ناپذير .زندگی که در آن ارزش فرصت ها بسيار بيشتر از ارزش طلاست . زندگی که در آن امروزت با فردايت يکسان نيست و هر لحظه بايد تصميمی جدی و سرنوشت ساز بگيری . زندگی که بی توجهی به شرايط محيطی هر لحظه نقاط قوتت را تبديل به نقاط ضعف می کند.زندگی ای که در آن شکست مفهومی ديگر دارد و گاهی بايد عمدا راه اشتباه را طی کنی تا به جواب درست برسی .زندگی که ارزش ها و قوائد آنرا همواره بايد زير ذره بين قرار دهی و از نو ارزيابی و ارزش گذاری کنی .زندگی که اغلب توام با حيرت و ابهام است و گاهی با وجود آنکه هدف داری تا رسيدن به آن ،از آن بی خبری .زندگی که در آن تا آنجا بايد احساساتی شوی که منطقت اجازه می دهد .در اين زندگی بايد پازلی را حل کنی که تصوير نهايی آن را نديده ای ، با اين وجود اميدوار هستی و ندايی از درون همواره تو را به سمت چشم انداز هدايت می کند .زندگی که در آن عشق رسيدن به مقصد خواب را از چشمانت می گيرد و برای موفقيت حتما بايد اول طعم شکست را بچشی .زندگی که اگر برای آينده ات برنامه ای نداشته باشی ديگران برايت برنامه ريزی می کنند. زندگی ای که برای پول درآوردن اول بايد از پول چشم پوشی کنی تا بتوانی نانی به کف آری و به غفلت نخوری . زندگی که در آن موفقيت بذر شکست را با خود نمی پاشد، بلکه برعکس شکست ها بذر موفقيت با خود می پاشند، زندگی که در آن اساسا شکست به معنی واقعه ای است که هنوز فوائد آن تبديل به سود نشده است و معيارهای موفقيت با معيارهای رايج سنجيده نمی شود . زندگی که در آن شوخی و مزاح و بازی گاهی جدی تر از جدی است و امور بسيار جدی گاهی شوخی تر از شوخی می شوند. زندگی که در آن بيشتر فکر می کنی که چطور فکر کنی تا به اينکه به چيزی فکر کنی ، يک سوال خوب و به جا بهتر از هزارها پاسخ خوب و به جا ارزش دارد و بيشتر از آنکه به موضوع فکر کنی به انتخاب موضوع و تعريف صحيح آن فکر می کنی .زندگی که در آن با وجود اينکه می دانی رسيدن به کمال به کوشش نيست به جوشش است ولی تا می توانی می کوشی و در اين راه دو درصد گفته ، برايت چو نيم کردار ارزش ندارد.
بلکه کارآفرينی يک سبک زندگی است ،زندگی که در آن خواستن چيزی ، هنگامی خواستن بحساب می آيد که آن را بخواهی و برای آن اقدامی بکنی و توانستن هنگامی اتفاق می افتد که نمی توانم را فراموش کرده باشی .زندگی که در آن بجز انديشه هيچ چيز کاملا در اختيار تو نيست و برای مسلمان ماندن بايد هر لحظه ايمانت را تازه گردانی .زندگی که برای بقا، در کسب و کار بايد حرف نويی برای گفتن داشته باشی و بدون خلاقيت محکوم به فنا خواهی بود .ضمن اينکه همواره نگران اين هستی که مبادا اختراع هايت وسيله ای تکامل يافته برای رسيدن به هدفی تکامل نيافته باشد.زندگی که در آن چيز تازه ای بدست نمی آيد مگر اينکه تازه ای برايت کهنه شود.
در اين زندگی تصور و خيال برتر از دانش است، زندگی که در آن خلاقيت به معنويت می انجامد و معنویت به خلاقیت . زندگی که در آن خودشناسی يعنی خداشناسی و خودشناسی يعنی آگاهی از کارکرد سيستم فراشناختی ذهن و کنترل آن ،در اين زندگی است که افراد به فرا آگاهی می رسند و بادقت در فهم خود و رسيدن به خويشتن خويش يک ساعت تفکرشان بهتر از سال ها عبادت می شود.زندگی که در آن سازمان ها پاسخ های درست به سوال های غلط نمی دهند و هر کارمند و مديری ياد می گيرد که چطور ياد بگيرد و چطور فراموش کند، در اين زندگی سازمان ها می دانند که فراتر از کارکنانشان نمی توانند بروند و به خوبی ياد گرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند بروند و بهخوبی يادگرفته اند تا زمانی که به روش های قبلی تفکر می کنند نمی توانند سبک مديريت و سازمان خود را توسعه و بهبود بخشند،آنها می دانند که مسائل امروزشان با راه حل های ديروز حل نمی شود و حل مسائل امروز با راه حل های روز نيز برايشان کارساز نيست چون آنها بايد مسائل آتی خود را با راه حل های آتی اما امروز حل کنند.
زندگی کارآفرينانه يعنی زندگی که تنها از سمت چپ مغز استفاده نمی شود ،بلکه سمت راست مغز بطور مستمر و فعال مورد استفاده قرار می گيرد و سبک های مختلف تفکر بطور آگاهانه انتخاب و در حل مسائل بکار می رود .زندگی ای که در آن عقل به اندازه ای رشد می يابد که دست خود را به عاقلتر از خود می دهد و بعضی اوقات دستش را به دل می دهد و می گويد از اين جا به بعد کار من نيست .زندگی ای که در آن کل نگری و جزءنگری ،محافظه کاری و ريسک پذيری ، واقعيت ها و آرمان ها ،نظم و نوآوری و بسياری از اين قبيل اضداد با هم جمع می شوند و کارآفرين کامل جمع اضداد ناميده می شود.در اين زندگی سازمان ها بر اساس شايسته سالاری کارکنان خود را انتخاب می کنند و از بوروکراسی اداری ، مقررات خشک و کنترل سخت گير و جزءنگر و همچنين روابط رسمی و از بالا به پايين و انحصار اطلاعات پرهيز می شود ، ضمن اينکه شکست های باور کارکنان و مديران مورد شناسايی و تشويق قرار می گيرد. در اين زندگی شناخت و توسعه قالب های ذهنی اهميت خاصی دارد و خردمند به کسی گفته می شود که انديشه خود را به اصرار صحيح نداند و به آنچه که نفسش (قالب های ذهنی اش ) برای او می آرايد اطمينان نکند، در اين زندگی به اشخاص گفته می شود که دارای اعتماد به نفس بالايی هستند که بتوانند:
-با ديگران کار کنند،
-حداقل برخی از کارها را بهتر از ديگران انجام دهند،
خود را با موقعيت های تازه و افراد جديد انطباق دهند،
-در کارهايی که ابتدا دشوار به نظر می رسد ، مهارت پيدا کنند ،
-در شرايطی که اطلاعات کافی وجود ندارد تصميم گيری کنند،
–به ديگران کمک کنند و از آنها حمايت نمايند،
-اگر فعاليت های گذشته شان مطابق انتظارشان نباشد آنها به طور موثری اصلاح کنند.
با اين اوصاف است که کارآفرينان می گويند خداوند جسم انسان را حکيمانه طراحی کرده است ، طوری که نه بتواند به خود تيپا بزند و نه دست تاييد به پشت خود بزند، بله زندگیکارآفرينانه زندگی ای است که کانون توجه افراد بيشتر به سمت فرصت ها هدايت می شود تا تهديد ها و با مهارت های خاصی تهديدها به فرصت تبديل می شوند و افراد به خوبی می دانند که فرصت ها دير به دست می آيند و زود از دست می روند .در اين زندگی همه کارها به نحو احسن انجام می شود حتی اگر آن کار ساختن سنگ لحد باشد و سازمان ها حقيقتا مشتريان خود را دوست دارند و در ارضای نيازهای آنها اکتفا به اظهارات آنها نمی کنند بلکه در جستجو و کشف نيازهای پنهان مشتريان خود هستند ، نيازهايی که مشتريان دارند ولی از آن بی خبرند.
زندگی کارآفرينانه به معنی زندگی است که در آن ديدن يعنی تجربه تفسير نشده واقعيت و افراد می دانند که گاهی چشم ها به دارنده خود دروغ می گويند و خرد خيانت نمی کند کسی را که از او پند و اندرز بخواهد ، به عبارت ديگر افراد مراقب هستند تا فقط چيزهايی را نبينند که دلشان می خواهد ببينند يا آمادگی ديدن آن را دارند ،بلکه با چشمان خود بدون تعبير و تفسير ببينند.
در اين زندگی مغز مزرعه آخرت است و دروغگو دشمن خدا ، ضمير ناخودآگاه منبع باارزشی است که ارتباط با آن و استفاده از اطلاعات نهفته در آن يک مهارت محسوب می شود ،البته مهارتی قابل آموزش . در اين زندگی افراد می دانند که نمی توانند باد را کنترل کنند اما می توانند بادبادنشان را تنظيم کنند و با پوست و گوشت و استخوان معنی اين جمله را درک کرده اند که در بند آنی که در پی آنی .
کارآفرينان در اين زندگی گاهی تقليد را بدتر از اشتباه می دانند و برعکس ديگران اگر به حد کافی به مشکل نزديک شوند خود را قسمتی از مشکل نمی بينند،چون با ذهنی آگاه مسائل و مشکلات را شناسايی و تعريف کرده اند.
در زندگی کارآفرينانه حتما حق با اکثريت نيست و وقتی همه بر ضد شما هستند شما يا کاملا برحق هستيد يا کاملا در اشتباه . در اين زندگی معيار موفقيت در کسب و کار با معيارهای رايج تفاوت دارد يعنی اگر پولی از کارتان بدست نياوريد تا زمانی که کاری را انجام می دهيد که آن را دوست داريد يک موفق حقيقی محسوب می شويد و گاهی در اين زندگی می توانيد بدون سخت کارکردن ، شرافتمندانه پولدار شويد.در اين زندگی انسان برای موفقيت آفريده شده است و اشتباهات و شکست ها موفقيت هايی برای آموختن محسوب می شوند و موفقيت به عنوان يک سفر تلقی می گردد نه يک مقصد.
بله در زندگی کارآفرينانه ، حقيقت از اشتباه بهتر کشف می شود تا از سردرگمی و اغتشاش و 75 درصد موفقيت در چنين زندگی ای ” به موقع حاضر شدن است ” . در چنين زندگی ای انسان تا خود را شکست خورده نپندارد شکست نمی خورد و شکست ها بهای پيروزی ها محسوب می شوند.
در اين زندگی همواره بايد در تلاش برای تشخيص و تفکيک واقعيت ها از واقعيت نماها بود و جايی که مدارا درشتی باشد ،درشتی بايد کرد و جايی که عقل به کار نايد ديوانگی . درزندگی کارآفرينانه کسی از ريسک های معقول و متوسط نمی ترسد چون همه برای بارش باران دعا کرده اند لذا از رعد و برق يکه نمی خورند ، آنها فقط وقتی جهت و مسيری موجود باشد حرکت نمی کنند بلکه خيلی اوقات صرفا حرکت می کنند تا يک جهت و مسيری را توليد کنند .آنها می گويند : تو پای در راه بنه هيچ مگوی خود راه گويدت چون بايد رفت . در اينزندگی توليد راه های جديد از انتخاب راه های موجود مهمتر است و علاوه بر درست بودن موضوعات ، به پرمايه گی آنها نيز توجه می شود لذا فقط به قسمت های “آه ” ” به موضوعات توجه نمی شود بلکه قسمت ” وه ” آنها نيز اهميت خاصی دارد.
در زندگی کارآفرينانه هيچ کس به هيچ چيز بسنده نمی کند و کسی را پيدا نمی کنی که بجويد و بلاخره نيابد، اما به يافته ها نيز اکتفاء نمی شود .در چنين زندگی ترتيب امور مهم نيست بلکه نتيجه کار اهميت دارد و طبقه بندی ، علامت گذاری و تعاريف پديده ها ثبات و اهميت چندانی ندارد يا به عبارت ديگر برای پديده ها يک جامه برای هميشه دوخته نمی شود ، بلکه با تفکر خلاق مرتب جامه انها دريده می شود. در اين زندگی همه افراد فرآِيند خلاقيت را طی کرده اند و به خوبی می دانند که چه وقت و چطور از ضمير ناخودآگاه خود استفاده کنند .آنها می دانند که ضمير ناخودآگاه ،حقايق ،داده ها آثار و نشانه های زيادی را از محيط دريافت می کند که ضمير آگاه به دليل قالبهای ذهنی به انها بی توجه است و از اين منبع به نحو احسن استفاده می کنند ، در اين زندگی هيچ چيز مثل ” هيچ چيز ” سودمندترين و دردسترسترين منبع برای خلاقيت نيست و افراد به خوبی می دانند که خيلی چيز ها قبل از اينکه خواصشان شناخته شود ،چيزهای بی ارزشی بوده اند و لذا از چيزهايی که در حال حاضر بی ارزش تلقی می شوند بی تفاوت و به راحتی نمی گذرند و لذا قادرند چيزهای با ارزشی از هيچ ايجاد کنند ( منظور چيزهايی است که مردم ديگر آنها را هيچ می شمارند.)
در زندگی کارآفرينانه افراد به خوبی معنی جمله زير و آثار آن را درک می کنند و لذا راه فرار از آن را ياد گرفته اند ، ” شما آن چيزی که فکر می کنيد نيستيد بلکه شما چيزی هستيد که فکر می کنيد ديگران راجع به شما چنين فکر می کنند “.
در اين زندگی خوش بينی و تفکر مثبت بيشتر از سبک های ديگر زندگی جريان دارد و همين امر باعث می شود که هر مشکلی را يک فرصت ببينيد ، کارها به تعويق نيافتد ، افراد طفره نروند، هيچ کس در جستجوی اشتباهات ديگران نباشد و از شکايت کردن و غرولند و ناله خبری نباشد . در اين زندگی کمتر ريشخند کردن ، طعنه زدن و چوبکاری کردن را می بينيد و از بی انصافی ، خودخواهی و احساس زرنگی کردن ديگران بيشتر درامانيد.
يکی از نشانه های بارز اين زندگی نشاط است که موجب از بين رفتن افسردگی و بدبينی و غم و ترس می شود .در اين زندگی بخاطر تفکر مثبت از بدزبانی ،تهمت و بی حرمتی بهمقدسات افراد پرهيز می شود و از عصبانيت و کينه توزی و به دنبال آزار رساندن و انتقام گرفتن خبری نيست .افراد مشغول ريز بينی و نکوهش و قضاوت ديگران نيستند.
در سبک های زندگی ديگر ، افراد چيزهايی را می بينند و می گويند “چرا؟” اما در زندگی کارآفرينانه افراد ياد می گيرند که چيزهايی که هرگز وجود نداشته است ببينند و بگويند ” چرا نه “،در زندگی کارآفرينانه بيشتر از تفکر واگرا استفاده می کنيد تا همگرا و بايد چراهای دوران کودکی را دوباره آغاز کنيد اما نه در مورد چيزهای ناشناخته بلکه در امور بديهی و دانسته های دوران بزرگی چون به قول وايتهد ؛ به عهده گرفتن تجزيه و اتحليل امور عادی ، واضح و بديهی احتياج به ذهنی غير عادی دارد و به قول کاسپر ، کشف ناشناخته ها ،عملی جسورانه است اما از آن جسورانه تر زير سوال بردن ناشناخته ها است . در اين زندگی مغز انسان به مثابه يک سيستم انبارداری که همواره اولين خروجی از آن ، اولين ورودی به آن است که کار نمی کند بلکه خروجی آن قابل تغيير و کنترل است در اين زندگی اولين نگاه به موضوعات و پديده ها به معنی درست ترين نگاه و بهترين موضع نيست بلکه هر نفس نو می شود دنيا و ما و همچنين دم به دم در تو در خزان است و بهار در اوج اين زندگی مصداق واقعی بيت زير خواهی شد :
سبزه گردی ،تازه گردی در نويی
گر تو خاک اسب جبريلی شوی
در اين زندگی بازی و بازی گوشی فقط اختصاص به بچه ها ندارد و خيال پردازی به معنی وقت تلف کردن يا تنبلی و ديوانگی نيست و همچنان که جدی بودن يک ارزش است ، شوخی و تفريح و مزاح هم باارزش است . بله در زندگی کارآفرينانه هر مشکلی با پول و تفکر علمی حل نمی شود و همچنان که عقل و منطق و عملگرايی و عدد و رقم و محاسبه خوب است ، احساس و هيجان و بصيرت و کشف و شهود هم لازم است ، چون می دانی که :
نو ز کجا می رسد کهنه کجا می رود
گرنه ورای نظر عالم بی منتهاست
در اين زندگی خلاقیت شرط انسانیت است و هر زمان از غيب نو نو می رسد و از جهان تن برون شو می رسد . در اين زندگی ندايی به تو می گويد :
تازگی و جنبش طوبيست اين
همچون جنبش های خلاقی است اين
در زندگی کارآفرينانه سازمانها در جستجوی افراد خيلی باهوش نيستند آنها می دانند که هوش زياد لزوما خلاقيت بالا به همراه نمی آورد، بازار يابی اين گونه سازمان ها بازار يابی واکنشی نيست که در صدد رفع نيازهای اظهار شده مشتريان باشد به عبارت ديگر آنها شرکت های بازار محور نيستند بلکه شرکت های بازار ساز هستند که از طريق بازار يآبی خلاق در صدد شناسايی و رفع نيازهای واقعی و پنهان مشتريان هستند . در اين زندگی افراد فرآيند امکان سنجی ايده هايشان دچار وسوسه اقتصادی نمی شوند و قبل از اينکه مسائل فنی و امور مربوط به بازار طرح هايشان را بررسی کنند مسائل مالی و اقتصادی را مطرح نمی کنند آنها اگر پنج ساعت برای قطع درختی وقت داشته باشند 5/4 ساعت آن را صرف تيز کردن تبرشان می کنند.
در زندگی کارآفرينانه اموری که افراد درباره آنها تعصب بخرج می دهند امور نيستند که بدون چون و چرا پذيرفته باشند و بخاطر حرف مردم بيهوده زنجير به گردن خود نمی اندازند:
از برای آنکه گويندت زهی
بسته ای بر گردن جانت زهی
در اين زندگی مردم يک عمر بدبختی نمی کشند تا به ديگران ثابت کنند خوشبختند. در زندگی کارآفرينانه ريسک معقول و حساب شده جايگاه خاصی دارد و افراد می دانند که از يک دوره بزرگ با دو پرش کوتاه نیم توانند بگذرند و بازرگان ترسو از سود بی نصيب است .در زندگی کارآفرينانه افراد کارهايی را که ضرر ندارد انجام می دهند چون ممکن است سود داشته باشد و کارهايی را که سودی ندارند انجام نمی دهند چون ممکن است ضرر داشته باشد اما کارهايی که نه ضرر دارد و نه سود و يا هم ضرر دارد و هم سود در مورد آنها بررسی ، دقت ،مشورت و آزمايش می کنند. در اين زندگی افراد بيشتر از آنکه به قدرت (کنترل و تسلط بر ديگران ) داشته باشند نياز به موفقيت دارند و لذا می کوشند کارهايشان را به بهترين وجه انجام دهند، در اين راه به استاندارد ها و انتظارات و رضايت ديگران اکتفاء نمی کنند.زندگی کارآفاينانه زندگی ای است که افراد به هنگام مواجه شدن با مشکلات ، علت آن را ابتدا در خود جستجو می کنند نه در ديگران يا محيط و پيشقدم بودن در امور سخت و پيچيده از ويژگی های افراد تربيت شده در اين زندگی است ،افرادی که خود انگيخته بار می آيند و انگيزه کار را از خود کار می گيرند نه از محيط ، پول يا ديگران . در زندگی کارآفرينانه هر چه سن بيشتر می شود خلاقيت و کارآفرينی افزوده می شود چون با مهارت های فکری که افراد پيدا می کنند قادر می شوند تجربه هايشان را به امور ديگر تعميم ندهند.
در اين زندگی افراد متوجه می شوند که اگر کارها را با يقين شروع کنند در پايان به شک می رسند ، اما اگر با شک شروع کنند به يقين خواهند رسيد و به خوبی فهميده اند که شک منزلگاه خوبی نيست بلکه سکوی پرش مناسبی است . در زندگی کارآفرينانه يادگيری و حل مسئله فرآيندی دائمی و مادام العمر است
زندگی کارآفرينانه زندگی ای است که در آن مرز بين تعطيلات و ايام کاری و شب و روز از بين می رود و کار و تلاش و پايداری و پويايی اساس آن است . زندگی ای است که در آن 75 درصد موفقيت در گرو به موقع حاضر شدن است .بله زندگی کارآفرينانه مثل رانندگی با سرعت بالا در جاده يخبندان است ، زندگی ای که هر کس پا در آن بگذارد سنگ های زيادی به طرفش پرتاب می شود سنگ هايی از طرف علماء ،روحانيون ،مسوولين دولتی ،اقوام ،مردم کوچه و بازار ،همکاران ، زيردستان ، بالادستان ،دوستان و…از طرف همه کسانی که کليشه ای فکر می کنند . اما اگر کسی با اين سبک آشنا شده باشد و آن را پذيرفته باشد به مرور ياد می گيرد که چطور با اين سنگ خانه بسازد ،خانه ای که وقتی ستون های آن زده شد همه مخالفين برای نوشتن نام خود بر سر درآن به صف می شوند.
در زندگی کارآفرينانه افراد منتظر نمی مانند که ايده طلايی به ذهنشان خطور کند يا جرقه ای سهمگين و پر تلالو در ذهنشان زده شود و بعد کار را شروع کنند بلکه کار را با ايده ای نسبتا کوچک که تنها بتواند آنها را در آغاز کار از خطر محفوظ دارد شروع می کنند تا بتوانند به تدريج بزرگ و بزرگ تر و کامل و کامل تر نمايند . در اين زندگی به لباس های کهنه وصله نو دوخته نمی شود . مديران سازمان ها در اين زندگی فقط يک چکش ندارند بلکه جعبه ابزار مجهزی در اختيار دارند ،که انواع مختلفی از ابزارها در آن وجود دارد .در اين سازمان ها انجام صحيح کارها به انجام کارهای صحيح تبديل می شود و داشتن تکه ای کوچک از کيکی بزرگ به تکه ای بزرگ از کيکی کوچک ارجحيت می يابد. در زندگی کارآفرينانه ساختار سازمان ها ساده می شود اما نقش افراد پيچيده تر و صراحت در سازمان به معنی گفتن مطلبی نيست که رئيس علاقه به شنيدن آن دارد همچنان که شايستگی به معنی اطاعت بی چون و چرا نيست ، در چنين زندگی ای آرمان سازمان ها را مديران ارشد تعيين نمی کنند بلکه همه کارکنان در تبيين آرمان مشترک سازمان نقش دارند و به همين دليل است که سازمان آنها تبديل بهسازمان ما می شود.
در زندگی کارآفرينانه علم ناقص خطرناک تر از نادانی است و همه می دانند که بزرگترين اشتباهات را بزرگترين دانشمندان مرتکب شده اند، لذا از اين خبر يکه نمی خورند که سيصد سال ، تمام دانشمندان عالم مساحت مثلث را اشتباه حساب می کردند.آنها می دانند که علم بشر ابطال پذير است چون همواره در حال تغيير، رشد ، اصلاح و يا تکميل است و لذا علم را برای خود بت نمی کنند و ضمن برخورداری از علم حضوری ، علم حصولی را جزء با ارزش ترين امور زندگی خود می دانند و همواره از خدای خود می خواهند که :
قطره دانش که بخشيدی ز پيش
متصل گردان به درياهای خويش
کارآفرينی در اسلام
در فرهنگ کارآفرينی تظاهر به کار مسخره ترين امور محسوب می شود و کارهای گروهی به معنای حقيقی آن در سازمان ها رايج است و لذا تفاوت کارگروهی با گروه های کاری بر همه روشن است .در زندگی کارآفرينانه افراد مشغول ارزش آفرينی به معنی عام آن می شوند به عبارت ديگر يا ارزش های مادی می آفرينند (کارآفرينان اقتصادی ) يا ارزش های معنوی (کارآفرينان اجتماعی ، سياسی و فرهنگی ) و لذا می توان گفت زندگی کارآفرينانه زندگی است که فرد حازم در اسلام دارد.برای روشن تر شدن موضوع معانی مختلف حزم و حازم ارائه می گردد:
حزم : محکم کردن کار و اجتناب از فوت آن است .
احتزام :کسی که کمرش را با ريسمان ببندد.
حازم : آدم دور انديش کاردان .
حازم : کسی که امروزش را اصلاح کند و برای فردايش چاره ای تدارک و مهيا کند.
حزم : پشتکار توام با اعتماد به نفس
حزم : حفظ آن چيزی است که به دشواری به دست آوردی و ترک چيزی است که به آن اکتفا نمودی .
حازم :عاقلی است دارای قدرت شناخت (تميز دهنده ) و صاحب تجربه و سبک
حزم : مثل سيل شديدی است که پستی و بلندی های زمين را در بر می گيرد.
حزم : مثل سيل شديدی است که پستی و بلندی های زمين را در بر می گيرد.
حزم : زمين سنگلاخ بلندی است که حيوانات و انسان ها نمی توانند از آن بالا روند مگر با تلاش و جهد بسيار
حزم : نتيجه مديريت فکر و ذهن است .
موفقيت به حزم است و حزم به مديريت فکر و ذهن و ذهن به راز داری است .
رای و نظر زياد است ولی حزم کم است .
حزم: يعنی شک (الحزم مساده الظن )
حزم : دارايی است و سستی ،نابودی و ناداری است .
حازم : من ( حضرت علی ) نزد مادرم حيدر ناميده شده ام و حيدر کسی است که حازم خيرانديش است .
حزم : منتظر فرصت شدن و عجله هنگامی که وسائل آن مهيا می شود.
حازم : کسی است که با روزگار خويش مدارا کند.
حزم : نگاه به عاقبت کار و مشورت با صاحبان عقل است .
حازم : کسی است که از امکانات موجودش خوب استفاده کند و کار امروز را به فردا وامگذارد.
حازم : کسی است که تجربه ها را استوار سازد و سختی ها و گرفتاری ها او را صيقل دهد و پاک کند.
حازم ترين افراد کمترين درخواست را از مردم می کند.
کسی که حزمش کم باشد عزم و اراده اش ضعيف است .
در اين زندگی است که هنر را در جملات زير می خوانی و در کربلا اوج آن را می بينی .
Art is , having a vision to see the world differently and skill to portrate it.
هنرمندی که دورنمای خود را با خون خودبه چه زيبايی بر پرده زمان و بوم دل های آزادگان عالم ترسيم کردو آن را با صدای هل من ينصرنی به گوش جان من و شما رساند.بله در اينزندگی خلاقيت به معنی شناسايی نيازهای سطح بالای انسان يعنی نياز خود شکوفايی که اولياء و انبياء بهتر از همه آنها را برای نوع بشر شناسايی ،معرفی و رفع نمودند.
در اين زندگی است که پرده پندار دريده می شود و دنيا و آخرت ، عقل و دل ،علم ، و عمل ، ماده و معنا ، روح و جسم با هم تنيده شده و به يک زبان می گويند : سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر.
آن وقت است که کارت عار نمی شود و زبانت مار ، حسادتت رقابت می شود و رقابتت بی رحم نمی شود.آن وقت است که تلاش می کنی تجارت بدون رضايت نکنی و رضايت بدون تجارتبه دست نياوری ، آن وقت است که واقعا موتور توسعه می شوی و کار و عبادتت يکی می شود ، قدرت فرصت ها را می دانی و نمازت نمازمی شود و سوالت جواب .
جامع شناسی کارآفرینی
تقریباً تمامی مطالعات تجربی در مورد کار آفرینی در ارتباط با افرادی بوده است که در بازارهای رقابتی به فعالیت های سود آور مشغولند. علاقه ی این تحقیقات بیشتر متوجه کار آفرینان تجاری موفق می باشد.با اینحال فشار مبرم بر وسعت بخشیدن به مفهوم ” کار آفرین ”
در ورای محدوده های تعریف شده ، مشکلاتی را در زمینه ی جامعه شناسی کار آفرینی ایجاد می نماید.حدود مفهوم “کارافرین” چنانکه توسط شومپیتر تعیین شده(1961) بی شک امروزه بسیار محدودتر است. هم به علت تغییرات تاریخی در کشورها ی پیشرفته ی سرمایه داری و هم به خاطر بروز علائق تحقیقاتی منطقی و توجیه پذیر در کشورهای توسعه نیافته ای که در اقتصاد خود دارای برنامه ریزی مرکزی می باشند، یعنی جایی که در آن شرکتها به شیوه ای کاملاً متفاوت از سرمایه داری تکامل یافته ی صنعتی شکل می گیرند. بعلاوه مفهوم جالب تری که 20 الی 30 سال پیش توسط آرتور کول 1965 و دیوید مک کلند 1969درباره ی کار آفرین ارائه شد باعث ضعیف شدن و رقیق شدن این مفهوم گردید.تعریفی که محققین در زمینه ی کار آفرینی به کا ر خواهند گرفت نباید چندان از مفهوم مورد استفاده ی مردم امروزین به دور باشد.( مثلاً آنچه که در مطبوعات تجاری از آن استفاده می شود) ونه از اساس تاریخی در شرکتهای سود آور.
مشکل تعریف
کار آفرینی چیست و کارآفرینان چه کسانی هستند؟ همواره سوالاتی وجود دارد که هیچگاه به پاسخ قطعی منجر نمی شود.احتمالاً به این علت که دانشمندان جامعه شناس از رقابتهای معنایی لذت می برند و یا بخاطر آنکه نیازهای تحقیقات علمی آنها را تحریک می کند تا همواره در شکار رابطه ای کامل میان تعریف پدیده و خود آن پدیده باشد . بنابراین در پاسخ به این سوال که ” چه کسی کار آفرین می شود و چرا؟” شخصی کاملاً راغب است که چنین پاسخ گوید “اما آیا پیتر کیلبی (peter ******************by) تمام آنچه را که در مقاله خویش بنام ” شکار هیفالومپHunting of Heffalump) )آورده است مورد توجه قرار نداده است ؟ “
در حالیکه که کیلبی (1971) ممکن است هیفالومپ را مستقیماً مشخص نکرده باشد اما زمینه ی و زیست محیط طبیعی وی را یافته است.جائی ما بین دره و راهبردهای عرضه – تقاضا ی اقتصاد کلان ، مثال رودخانه ی تجربیات اجتماعی سازی ایام کودکی ، صحرای حاشیه نشینی اجتماعی ،دره ی فریبنده ی محدودیتهای سیاسی تحمیلی بر تصمیم گیریهای اقتصادی .با اینهمه مطلبی که درباره ی این موضوع نگاشته شده است ، ممکن است کسی به این نتیجه برسد که دانستن این مطلب که کار آفرین کیست و یا چیست واقعاً اهمیت چندانی ندارد بلکه باید زیست محیط طبیعی چنین موجودی را مورد بررسی قرار دهد. بگذار شکارچیان یعنی تعقیب بی حاصل این موجودات گریز پا را رها کنند! درعوض متغیرهای محیطی شکل دهندهبه رفتار آنها را بشناسند و زمینه ی آنها را تعیین نمایند! این مطلب است که در حال حاضر درباره ی این موضوع مورد اجماع قرار دارد.با اینحال تعاریف همچنان اهمیت دارند چرا که باعث مدیریت پذیری تحقیقات می شوند. مفهومی که آنقدر وسیع باشد که فضای تنفس کافی برای تمامی پدیده های مجردی که هر کس ممکن است بخواهد در آن بگنجاند، داشته باشد،می تواند برای هر چیز توضیحات نامناسبی را ارائه نماید.بنابراین از یک طرف مفهوم “کارآفرین” می تواند به هر فردی که دارای کار مستقلی است اشاره نماید، البته هنگامی که بتوان نشان داد که آن شخص ریسکی را پذیرفته ،منابعی را فراهم آورده ،ابتکار عملی از خود نشان داده و یا رفتار مستقلی را بروز داده است . در اینصورت “کار آفرین ” همیشه با “فردی که دارای شغل مستقل است هم معنی می باشد.اما اگر واقعاً چنین است چرا مدارس مدیریت بازرگانی بین مدیریت شاغل کوچک و مدیریت شرکتهای تازه تاسیس حد و مرزی قائل می شوند( تفاوت بین مدیریت و کار آفرینی) ، و چرا باید نویسندگان Wall street journal,Times, Forbes و سایر مجلات “کار آفرین ” و “کار آفرینی ” را بیشتر مناسب برخی از دارندگان مشاغل آزاد و افرادی که تعهد اتی را می پذیرند ، بدانند تا برای دیگران.
درک پروفسور از مفهوم “رویداد کار آفرینی ” از این هم آزادانه تر است چرا که قطع نظر از زمینه ی فرهنگی یا حرفه ای ، هر گونه نقشی را شامل می شود که می تواند با توان ریسک پذیری ،ابتکار عمل ، فراهم آوردن منابع ونیز خود گردانی در ارتباط باشد.با چنین مفهوم گسترده ای ، یک “شراکت ” می تواند تقریباً انجام هر منظوری را شامل شود. تعریف پروفسور شاپرو به هر پرسه گرد ، ارتقا دهنده ،سازمان دهندگان نظام شهری و حتی سازمان دهنده ی حوادثی در کشورهای سوسیالیست این امکان را می دهد تا به بنای یادبود جوزف شومپیتر وارد گردد، جایی که عمده ی بارانهای اقتصادی صنعتی در صحنه ی میانی قرار دارند .( این نکته را باید خاطرنشان ساخت که تعریف شومپیتر هیچ گروهی از مردم را از نظر دور نمی داشت، اما مثالهایی که وی کراراً بدان ها اشاره می کند نشان می دهد مفهوم پذیری وی بیشتر در نوآوریهای صنعتی و تکنولوژیک ریشه داشت تا نوآوریهای مالی بازاریابی و هیچگونه اشاره ای به زمینه های غیرتجاری که مفهوم مورد نظر شاپرو آنرا مجاز می کرد نکرده بود.)
در آمریکا همواره پیشرفت در موقعیت ورشد حرفهای مورد تاکید قرار داشته است. از آنجا که “کار آفرین”امروزه به شدت مورد نیاز می باشد جای تعجب نیست که تعداد فراوانی خواهان عنوانی برای خود باشند، چه این افراد اثر شومپیت بنام “تئوری اقتصادی”
(Theory of Economic development) (1961) را خوانده باشد وچه پروژه ی هاروارد در تاریخ کار آفرینی را شنیده باشند . تنها کارآفرینان آکادمیک که ممکن است
Federal craftsmanship،مشاوره ی شخصی احتمالاً کارمعاملات ملکی به عنوان یک کار دوم را با تدریس و نوشتن با هم ترکیب کنند ، ممکن است همچنان با ریسمان ها تیرهای فخر فروشی تکان دهنده از سوی همسانان حرفه ای خود مواجه گردند. و اخیرا نوع کاملاً جدیدی بنام “کارآفرینان ورقه ای ” (paper entrepreneur) توسط رابرت ریش
(Robert Reich) برنامه ریز سیاستهای کمیسیون تجارت فدرال به طبقه بندی در حال رشد ما افزوده شده است. این نوع کارافرینان را می توان پادتنی مخرب در جریان خون سرمایه داری پیشرفته دانست، چرا که ماموریت بسیاری از آنها عبارت است از ارتقای سطح مقررات نوآوری که کارآفرینان بخش خصوصی را تضعیف کرده ونا امید می نماید و چنان ایشان را درگیر تردستی های مالی و حقوقی می نماید که جریانات سازند ه را به سوی سرمایه منحرف می کند. آیا بهتر نیست این نوع را”ضد کارآفرینی”بنامیم.؟
مدیران بازرگانی که در برگزیدن استراتژی متناسب برای پیشبرد محصولات جدید خطا می کنند، ریسکهایی را در زمینه ی کارشان می پذیرند، اساتیدی که برنامه های آموزشی کار آفرینی را در کالج های آزاد هنری با ظرفیتهای غیر تجاری آغاز می کنند ،خود را در معرض ریسک های بزرگی قرار می دهند. کارگزاران خدمات اجتماعی ممکن است بطور ناخواسته درگیر منازعاتی پارلمانی گردند که می تواند کار آنها را به مخاطره اندازد.
اگر از طرف دیگر ریسک پذیری به سرمایه (دارائیها) محدود شود ، تعریف مفهوم “کار آفرین” مفهومی که عموم مردم از آن درک می کنند و نیز به واقعیت تشکیل شرکتها توسط بخش خصوصی نزدیکتر می شود. واقعیت این است که برخی از کارآفرینان ممکن است از سر مایه گذاری مالی (سهم الشرکه) شانه خالی کنند. این نکته را نیز باید خاطر نشان کرد که این مساله از نظر شوم پیتر یک معیار ضروری نمی باشد(1947) بلکه وی کارآفرینان را (افرادی که منابع را برای ترکیب های جدید سازماندهی می کنند) را سرمایه داران (تامین کنند گان سرمایه ی شرکتها) متمایز می داند.به هر حال معیار پذیرش ریسک در مورد سهم الشرکه یا داراییها می تواند کاندیداهای ارزشمند دیگری را از قلم بی اندازد که بر سر وقت،انرژی و حتی شاید آرامش کاری خانوادگی خود ریسک می نمایند تا شرکتی را تامین کنند.یک تعریف باید حداقل افرادی را شامل شود که در نتیجه فعالیتهای شراکت سهیم می باشند.نتایجی که بزرگی آنها از همان ابتدا معلوم نیست .یک دسته از سازمان دهندگان شرکت که در ازای سهمی از سهام مورد انتظار ویا کسب در آمدی به جزیک دریافتی یا حقوق ثابت ، زمان ،انرژی و مهارت خود را به مشارکت می گذارند به ما اجازه می دهند تا به طور مثال مدیر قسمتهای قبلی را نیز در تعریف خود بگنجانیم، یعنی شخصی که از طریق خرید ارزش افزوده ی بخشی از سهام سرمایه گذاری شده توسط دیگران ، جایگاهی فرعی و نا خواسته از شرکت مادر بدست می آورد. این مورد قطعاً به ما امکان می دهد تا تمامی افرادی را که بخشی از تیم کار آفرینی بوده و می توان آنها را در شرکتهای high-techو زمینه های سریع الرشد دید ، در این مفهوم جای دهیم ، حتی اگر این افراد بجای سرمایه ی نهاده شده تنها مهارت ویا تلاش خود رابه مشارکت گذاشته باشند.
این بازیکنان آنگونه که توسط مایکل مک کوبی ( (Michael Mac Coby)1976)توصیف شده اند تیمهایی تشکیل می دهند ، پروژه هایی را پیش می برند و با بخشی از سرمایه ی در گردش شرکت shoot craps ، و مدیران فعالیتها ” که بخشهایی از شرکتهایی مانند 3Mو مونسانتو (MOMSANTO)را در شرکتهای جدید ایجاد کرده اند ، یا به خاطر آنکه طبق مد روز رفتار کرده باشند ویا از آنجا که برای نخستین روزهای ایجاد شرکت که هیچ چیز حالت عادی و روزمره را نداشته است دلتنگ شده بودند ، همچنین گرفتار بیماری مسری کار آفرینی شده اند . این افراد و افراد دیگری شبیه آنها باشند همگی دارای ویژگیها ویا استعداد ذاتی کار آفرینی بوده و به قول شاپرو ممکن است به درستی در رویدادهای کار آفرینی حضور داشته باشند ]کوپولسکی Copulas) ) ومک نالتی( (Mc Nasty(1974).
اما آیا باید آنها را در زمره ی کار آفرینان نیز پنداشت؟اگر این افراد چیزی بیش از آنچه در شرط بندیها می بازد در عواید مالی شرکت مشارکت داشته باشند احتمالاً باید آنها را در زمره ی کار آفرینان پنداشت.اما اگر نتوانند، صرفاً “مدیرانی خلاق هستند ، ” افرادی که بر روی آب راه می روند “، زنان مردانی در “fast-tarck” ، اما همه این دلایل صرفاً مدیر باقی می مانند.
آنها که در شرکتهای بزرگ در جایگاه های بالا قرار می گیرند باید علاوه بر توانائیهای مشهود در تخصصهای فنی ، از مهارتهای بین فردی قابل توجهی برخوردار باشند. این مهارتها به ایشان امکان می دهد تا در قالب شبکه ها ی اجتماعی برای شرکت ایجاد دارایی نمایند ،پدیده ای روزا بت کانتر(Roabeth kanter) در مطالعه ای در اواسط دهه ی 1970خود درباره ی شرکتهای بزرگ تامین مواد صنعتی بدان اشاره نمود.کانتر خاطر نشان می کند که توانایی شخصی در ریسک پذیری و تشکیل شرکت تا حد بسیاری به شبکه های سازمان یافته ی حمایتی قابل دسترس مدیران بستگی دارد. در حقیقت ادوارد بان فیلد (Edward BonField) (1964)- اندیشمند سیاسی – معتقد است که موفق ترین سیاستمداران در یک سیستم سیاسی افرادی هستند مانند دالی شهردار سابق نیویورک (Mayor Daley) که می دانست چگونه مبالغ قابل توجهی از تعهدات علائق شخصی را جمع آورد. شرکتهای بزرگ از بسیاری جهات شبیه سیستمهای سیاسی عمل می کنند. کارآفرینان اغلب کارهایشان بهتر از راه اندازی شبکه های اجتماعی جهت تمامی مزایای بین فردی قابل تحمل توسط این ترافیک انجام می دهند. کاملاً طبیعی است که اینان محیطهای اداری بوروکراتیک را به هیچ وجه مطابق ذائقه ی خویش نمی یا بند. همچنانکه شاپرو و دیگران بدر ستی خاطر نشان کردند اغلب همین عوامل برآشوبنده ی حرکتهای سازمانی ، کاهش خود گردانی و دخالت های نا بجاست که باعث می شود گوسفند سیاه رمه را رها کرده وبه راه خویش رود.
نوآوری به عنوان یکی از ویژگیهای ضروری در تعریف کار آفرینی ، مشکلاتی را ایجاد می نماید. از نظر پروفسور شاپرو رویداد کارآفرینی به معنای نوآوری است. در صورت وجود سایر معیارهایی که شاپرو لیست کرده است ،صرف آغاز یک کار خود یک کار آفرینی محسوب می شود. اما چرا باید تصمیم به برپا کردن یک دکه ی خیابانی ویا دست فروشی به عنوان نوآوری در نظر گرفته شود؟ در عین حال بدون وجود نوآوری و تازگی به عنوان بخشی از تعریف کار آفرینی ،توجیه اختلاف موجود میان سازماندهی شرکتهای جدید و مشاغل کوچک چندان کار ساده ای نخواهد بود.اما حتی اگر دانشگاهیان توجه چندانی به این مطلب نداشته باشند ولی نویسندگان نشریات بازرگانی بی تردید علاقه مند هستند که همچنان میان افرادی که بهراه اندازی تاسیسات خشک شویی ،ساندویچ فروشی ،ایستگاه پمپ بنزین و آنان که به فروش فرش ،skis پلاستیکی ، hula hoops و میکرو پروسسوراشتغال دارند ،تمایز قائل شوند.
از آنجائیکه خاصیت نوآوری در توالی بلا فصل چیزهای مختلف تفاوت می کند لذا کاربرد آن با مشکلاتی مواجه می باشد. هر یک از مشاغل جدید چیزی متفاوت در خود دارند .چه هنگام خاصیتی به اندازه ی کافی در چیزی وجود دارد تا بتوان آنرا “کارآفرینانه ” خواند؟ بی شک تغییرات پیشگامانه ی ری کراک (Ray Kroc) در صنایع غذایی آماده با هر استانداردی ،نو آوری تلقی می گردد.
همچنانکه تد لویت (Ted Levitt) در یکی از مقالات سا ل 1972 بررسی تجاری هاروارد
(Harvard Business Review) خاطر نشان کرد ه است .کراک تکنیکهای خط مونتاژ را برای تولید همبرگر دونالد سرویس دادن به مشتری ها بکار گرفته است و انقلابی سازمان بافته در سرویس غذاهای آماده ایجاد نمود که بعدها توسط دیگران از آن کپی برداری شد.بر طبق تعریف شوم پیتر این یک نو آوری تکنولوژیک نبود بلکه صرفاً عبارت بود از “یک ترکیب جدید ” که مشخصاً با مورد مغازه داری که صرفاً با خلق یک ساندویچ جدید حجم درونی یک ظرف غذا را افزایش می دهد تفاوت دارد. شما می توانید اگر بخواهید هر دو مورد را “رویداد کار آفرینی ” بخوانید اما دوره های مربوط به راه اندازی شرکتهای جدید بر نمونه های کراک وسایر افرادی که زمینه های جدید ، حساس و قابل مشاهده ای را در صنایع خود بو جود می آورند ، تاکید می ورزند.
به روز کردن شوم پیتر
مفهومی که شوم پیتر درباره ی کار آفرینی تعریف کرده است مطمئنا به اندازه ی کافی انعطاف پذیر بوده است به مواردی که از حساسیت کمتری برخوردار بوده این امکان را داده است تا خرید کردن را به تجربه ای ارزشمند تبدیل کند. گرچه به نظر می رسد الگوی وی رجال و اعیان قرن نوزد همی بوده است تا دلالان غیر ملموس غذای خشک که نخستین سو پرهای بزرگ را با اجناس جالب ،پیشخوان های sarsaparilla و سیاست قیمت گذاری ثابت به منظور تبدیل کردن خرید به یک تجربه ی آرام و ارزشمند به وجود می آورند.شوم پیتر بر نوآوریهای حساسی تاکید داشت که باعث رشد بلند مدت و دائم اقتصاد می شوند.
شوم پیتر همچنین به این مطلب اذعان داشت که کار آفرین در حالیکه در تلاش است تا شرکت جدیدی را سازماندهی نماید ، یک کار آفرین است اما آنگاه که کسب و کار وی براه افتاد ،دیگر یک مدیر- مالک می باشد. نوآوریهای جدید و تغییرات نوآوریهای اولیه می تواند مدیر-مالک را به نقش کار آفرینی قبلی خود بازگردند. بنابراین تعریف شوم پیتر نیز به مفهوم شاپرو یعنی رویداد کار آفرینی می رسد اما هنوز بسیار محدودتر است چراکه شوم پیتر بر نو آوری پافشاری می نماید(که چیزی بیش از صرف راه اندازی کاری را ایجاب می کند که قبلاً وجود خارجی نداشته است.) ونیز بر سودی غیر قابل محاسبه که حق یک کار آفرین موفق می باشد.
همین مورد اخیر است که که محدود کننده بوده و ایجاب می کند که کار آفرینی در محدوده ی اقتصاد شرکتهای آزاد در بخش خصوصی باقی بماند. بی شک در جامعه ای همچون اتحاد جماهیر شوروی نیز ” تسریع کنند گان ” (expediters) بسیاری وجود دارند که به عنوان کار آفرین عمل می کنند و حکومت نیز وجود آنها را تحمل می کند ، چراکه ایشان در حضور آن خشونت بوروکراتیک منابع مختلف را گرد می آورند .البته این افراد هیچگونه سودی به معنای متداول آن بدست نمی آورند.،بلکه گاه هدایایی زیر میزی وپاداشهایی در یافت کرده و یا از حقوقی بهره مند می گردند که پایه گذار ویژگیهای آنها در قاموس کار آفرینی می باشد.
هنگامی که ما از این مسئله که کار آفرین کیست و کار آفرینی چیست پیشتر رفته و به این سوال می رسیم که چرا برخی افراد تمایل بیشتری به استقلال ، ریسک پذیری ، ابتکار عمل و نوآوری دارند ،به سرعت متوجه می شویم که پاسخ به این گونه مسائل به شدت مفهومی که از کار آفرینی پذیرفته ایم بستگی دارد. اگر مفهوم مورد نظر بیش از حد وسیع باشد وهر موردی را در بر گیرد ، هر کسی دچار حیرت می شود که آیا جستجو برای عوامل سببی معانی مختلفی را در بر خواهد گرفت یا نه. بی شک در جامعه ای همانند جامعه ی ما تعداد فراوانی از مردم در مقاطع مختلف زندگیشان ،با رویدادهای کار آفرینی در گیر بوده اند. در ارتباط با افرادی که در مشاغل خصوصی مستقل فعالیت داشته اند. نکات مختلف مربوط به کار آفرینان از قبیل شخصیت ، مشاغل والدین و پیشینه های اجتماعی به طور وسیعی مورد مطالعه قرار گرفته اند. هر گاه مفهوم مورد نظر از کارآفرینان چنان باشد که افراد شاغل در بخش خدمات مدنی ، مدیران کارخانه های شوروی ویا سازمان دهندگان مدنی و شهری را نیز شامل شود،احتمالاً ارتباطات فوق الذکر بسیار ضعیف خواهد شد .
فصلی که پروفسور شاپرو نگاشته است در هشدار دادن دانشجویان کار آفرینی نسبت به ماهیت بسیاری از تشکیل شرکتهای اتفاقی بسیار مفید بوده است. احتمالات غیر قابل پیش بینی میتواند بسیاری از افراد را به کار آفرینی هدایت نماید که ممکن بود درغیراین صورت حرفه های مطمئن تر و تثبیت شده تری را دنبال کنند. با وجود اینکه متون بسیاری بدین فرض تمایل دارند که تنها برخی از انواع شخصیتها هستند که ناگزیر به سوی نقشهای مستقل از جمله تشکیل شرکت رانده می شوند اما پروفسورشاپرو خاطرنشان می کند جنبه های منفیزندگی فردی نیز اگر مهمتر نباشند ، به همان اندازه دارای اهمیت می باشد. اخراج ناشی از ظلم استبداد سیاسی یا مذهبی ویا از دست دادن کار ممکن است به اندازه ی نیاز بهاستقلال درآمد بالا اهمیت داشته باشد. می توان چنین فرض کرد که کار آفرینان “اتفاقی ” نقش خود را تا حد زیادی مدیون عواملی چون اخراج واز این قبیل می باشد در مقایسه با کار آفرینان “ناگزیر ” که در سایر بخشهای متون مربوطه از آنها صحبت شده ، دامنه ی وسیعتری از فاکتورهای فردی را به نمایش می گذارند.
کار آفرینان ساختگی متصنعی:
جامعه شناسی کار آفرینی این واقعیت را نیز در نظر می گیرد که کار آفرینی در حال تخصصی شدن است. به خاطر وجود مراکز ،موسسات و برنامه های جدید آموزش فارغ التحصیلان ،نظام جدیدی از کار آفرینی در حال شکل گیری است.در حالیکه کارآفرینان متخصص در صد بسیاری پائینی از کارآفرینان آمریکائی را تشکیل می دهند ،واین نسبت طی دهه های آینده نیز بههمین مقدار خواهد بود،اما ظهور چنین قشری در صحنه ی کار آفرینی تغییر وتبدیلاتی را در الگوهای توصیفی تثبیت شده ایجاب می نماید.دانشجویان MBA امروزه ممکن است بهمفاهیمی دست یابند که درصورت فقدان برنامه های تخصصی دست یابی به آنها بعید می نمود. سمینارهای آموزشی فراوان فزاینده ای در زمینه ی کار آفرینی در دانشگاه ها و کالج ها برای دانشجویان ترتیب داده می شود.مطمئنا جامعه شناسی کار آفرینی برآن خواهد بود تا کار آفرینی را که آموزشهای تخصصی جدید را دیده اند مورد مطالعه قرار داده و آنها را با افرادی بدون هیچگونه تحصیلات رسمی در زمینه ی کار آفرینی به تاسیس شرکتها مبادرت کرده اند مقایسه نماید.آیا این دو گروه به یک اندازه موفق می باشند؟با در نظر گرفتن این حقیقت که بسیاری از دانشجویان این رشته خود آنرا برگزیده اند ،آیا برنامه های آموزش تخصصی در راه اندازی شرکتهای جدید براستی تفاوت چندانی ایجاد کرده است؟
در حالیکه کار آفرین ” اتفاقی ” بخاطر احتمالات خارج کنترل خود به تاسیس شرکت روی آورده است ، یک کار آفرین آموزش دیده ممکن است خود آگاهانه تصمیم به اتخاذ چنین نقشی گرفته باشد،حتی قبل از آنکه کارش دقیقاً چه خواهد بود. این بیانگر دیگری از گونه های هیفالومپ می باشد : ” کار آفرین تصنعی “.
یک کار آفرین غیرواقعی تصنعی حتی قبل از آنکه موقعیت شرکت را در بازار به آزمون گذارد ،خود را آگاهانه به نقش خویش شناسائی می نماید.
کارآفرینی در روابط عمومی
کارگزار روابط عمومي ، زماني که شما تجارت خودتان را آغاز کرديد و آماده ايد تا به جهان يا همسايگان خود را نشان دهيد وقت آن است که روابط عمومي را به فهرست مهارت هاي کارآفريني خود بيفزاييد. درک نقش روابط عمومي و مسايل مربوط به آن از عوامل ضروري موفقيت است.
روابط عمومي در واقع روابط بين انسان هاست و يک جنبه انتقادي در پيشرفت تجارت شما محسوب مي شود. اين در واقع تصوير هر روزه شماست که با هر کسي مواجه مي شويد. اين در رابطه با شما و شرکت شمااست که بر اساس نظم خاصي به نيرويي در انظار عمومي تبديل مي شود.
روابط عمومي که بر عهده خود شماست مي تواند عامل اساسي در پيشرفت تجارت شما محسوب شود و کمک تان کند بدون متحمل شدن هزينه گزاف خود را به ديگران بشناسانيد.
پيشرفت در رقابت و حرفه تان شامل 7 مرحله اساسي مي باشد:
مرحله اول: شامل اين است که دريابيد شما چه کسي هستيد، چه کاري انجام مي دهيد و چگونه اين را به جالب ترين و کوتاه ترين روش ممکن بيان مي کنيد. ممکن است موقعيت هايي نظير شبکه سازي وجود داشته باشد جايي که شما فقط 30 ثانيه وقت داريد تا خودتان را معرفي کنيد. تا آن جايي که لازم است وقت صرف تمرين براي معرفي خود کنيد تا اين که از شيوه مثبت، قوي و مطمئن پيروي کنيد.
اگر در رابطه با چيزي که بايد پيشنهاد دهيد اطمينان داشته باشيد اين اطمينان در دست دادن، طرز نگاه و تن صدايتان (حتي در ارتباط تلفني) ديده مي شود. به همين نسبت کيفيت و تصوير از هر مطلبي که شما به صورت اعلاميه، نامه و کارت تجارت ارايه مي کنيد مهم است چرا که به خاطر داشته باشيد که موفقيت مي آورد و اولين تاثيرات عمده آن اين است که در رابطه با شما و تجارت تان بسيار صحبت خواهد شد.
اکنون که شما موثرترين پيام ممکن را اشاعه داده ايد، مرحله دوم اين است که فاکتور اوه اه (ooh- ahh) را تعيين کنيد. چيزي که در رابطه با شما، محصولات تان و يا شرکت تان است و سبب مي شود تا مردم به «اوه اه» – به من بيشتر بگو – رجوع کنند.
اين مهم است که متوجه شويد که چرا شما از ديدگاه رسانه هاي گروهي خبرساز شده ايد؟ چگونه محصولات شما به مردم کمک مي کند و يا خدمت شما چه ارزش و سودي ارايه مي دهد؟ به محض اين که شما با فاکتور اوه اه (ooh- ahh) آشنا شويد مي توانيد شروع به خلق مطالبي کنيد که منجر شود تا موضوع شما در رسانه هاي گروهي خاصي که شما آرزوي جلب توجه آن را داشته باشيد چاپ شود و اين راهنمايي مي کند تا به مرحله سوم برسيم که براي مشخص کردن شنوندگان و بينندگان شما و به وجود آوردن فهرست رسانه هاي گروهي است. فهرست شما حتما بايد به وسيله نوع محصول و سرويس دهي تعيين شود. اين که آيا شما يک شرکت محلي، ملي يا بين المللي هستيد؟ و در چه بازارهايي براي رشد خود تاکيد مي ورزيد؟ اگر شما يک شرکت محلي باشيد سعي مي کنيد بر روي رسانه هاي محلي متمرکز شويد. از طرفي ديگر، اگر رشد ملي را دنبال مي کنيد شما بيشتر مايليد تا بهبررسي روزنامه هاي مهم ديگري از قبيل روزنامه وال استريت ژورنال، انتشارات کارآفريني از قبيل فورچون، يا INC يا مجلات ويژه اي از قبيل خانه داري خوب يا سلامت بشر بپردازيد. مجلات مربوط به فروش و تجارت منبع خوب ديگري براي حرفه و تخصص تان مي باشد. همچنين منابعي نيز براي تهيه فهرست رسانه هاي گروهي از قبيل بيکن در شيکاگو و United way وجود دارد. اين مهم است تا با همه رسانه هاي گروهي که شما با آن ها در ارتباطيد آشنا شويد.
در مرحله چهارم وقت آن مي رسد تا مطلب مطبوعاتي را به طور ساده در يک صفحه و در 3 تا 4 پاراگراف بياوريم که مطلب شما را به روشني بيان مي کند و اين مهم بايد خوب انجام پذيرد تا بتوانيم به سرعت توجه رسانه هاي گروهي را جلب کنيم. پاراگراف اول حاوي عناصر خبري مانند چه کسي، چه چيزي، کي، کجا، چرا و چگونه شروع شده و در پايان پاراگراف اول با عبارت «براي کسب اطلاعات بيشتر با … تماس بگيريد» همراه است. تکنيک هاي جلب توجه شامل دادن آماري است که نشان مي دهد که شنوندگان و خوانندگان آن ها به اين اطلاعات نياز دارند که موجب ارتباط آن ها با حوادث اخير يا اخبار تجاري مي باشد.
پاراگراف دوم ممکن است شامل اين باشد که زندگي نامه اي را به صورت سريعي بگويد و يا شامل اطلاعات اضافي باشد. پاراگراف سوم شامل نقل قولي از بهترين منبعي که مي توانيد پيدا کنيد مي باشد. هميشه بهتر است به منظور ستودن خود از گفته هاي شخص ديگري استفاده کنيد. بعضي اوقات نشريات فقط از پاراگراف اول استفاده مي کنند بنابراين بايد شامل تمام اطلاعات مناسب باشد.
مطالب مطبوعاتي بايد در بالاي صفحه نوشته شود. در قسمت بالاي ستون سمت چپ بايد «براي منتشر کردن فوري» نوشته شود. در قسمت فوقاني سمت راست بايد اطلاعات در رابطه با تماس نگاشته شده باشد و نام و شماره تلفن روزنامه نگار شما «يا خود شما» در آن جا ذکر شود. قطعا مطمئن باشيد که صددرصد از لحاظ دستور زبان، … ، تلفظ، هجي کردن و اسم ها صحيح … است.
مرحله 5 شامل خلق ابزار کار رسانه گروهي است که حاوي يک نسخه از مطالب مطبوعاتي علاوه بر اطلاعات ديگر مي باشد. اين به منظور به وجود آوردن علاقه براي مطبوعات به کار مي رود تا رسانه ها يک مطلب کامل بسازند و يا شما را در صحنه تلويزيون يا راديو نشان دهند. مهم است تا بدانيد که هر کدام از انواع رسانه هاي گروهي نيازها و خوانندگان و بينندگان ويژه خودش را دارد. واضح است که تهيه کنندگان تلويزيون از شگرد ابتکاري تصويري جهت جلب توجه مخاطبان استفاده کنند و بنابراين شما بايد از تصاوير واضح و تصاويري که به راحتي قابل توليد مي باشد استفاده کنيد.
راديو بيشتر علاقه مند است تا با استفاده از شگرد ابتکاري لفظي به بيان مطالب شما بپردازد. همان طور که شما در آغاز رقابت روابط عمومي تان بر روي پيام کوتاه مدت خود کار کرده ايد حالا نيازمنديد تا بر روي بهره برداري بهينه از تصوير کار کنيد. چه طور مطالب خودتان رابه بهترين نحو ممکن بيان مي کنيد؟ تا هر بيننده اي بتواند خودش را جاي شما بگذارد و به وسيله آن شناخته شوند و آن را در زندگي شخصي خودشان به کار گيرند؟ اين امر همچنين بايد جالب باشد و براي خوانندگان و بينندگان سود و ارزشي فراهم آورد. همچنين بايد بروشوري از سابقه شرکت به…همه گزارش هاي که با قلم شما نوشته شده و هرگونه مطالب ديگري در رابطه با روابط عمومي باشد براي معرفي خود تهيه کنيد.
جلب توجه امر ضروري است. اين مهم نيازمند انتخاب دقيق رنگ هاي جذاب براي پوشه علاوه بر محتواي آن مي باشد. کيفيت بسيار مهم بوده، بنابراين نبايد آن را دست کم گرفت. بايد توجه داشته باشيد که بايد داراي جلدي برجسته بوده و يا از برچسب آرم استفاده شود. يک پوشه با ضميمه بيزنس کارت انتخاب کنيد و متني واضح که به راحتي قابل خواندن باشد و همچنين کيفيت کاغذ را انتخاب کنيد.
حالا که ابزار کار را جمع کرديد زمان آن است تا به مرحله ششم وارد شويد. از قرار معلوم شما فهرست رسانه هاي گروهي را تهيه کرده ايد. اکنون به بحراني ترين قسمت آمده ايد. آن را … پيگيري کنيد، پيگيري کنيد، پيگيري کنيد. چرا که ممکن است تلفن زنگ نزند. اين بستگي به شما دارد که تماس بگيريد. با گفتن «سلام، اسم من…» آغاز کنيد و صحبت خودتان را در عرض 10 ثانيه شروع کنيد. شگرد ابتکاري خود را به خاطر داشته باشيد و آن را در 30 ثانيه و يا کمتر بيان کنيد چرا که شما خبرساز هستيد. قاعده عملي مناسب در تماس هاي follow up براي شرکت هاي ملي، مدت يک هفته و براي شرکت هاي محلي 3 تا 4 روز و يا يک يا دو روز براي ايميل زدن مي باشد. ممکن است شما بخواهيد يک خلاصه يک صفحه اي بنويسيد تاوقتي که تماس مي گيريد از آن به عنوان راهنما استفاده کنيد. اين نوشته بايد شامل اين باشد که شما که هستيد، چرا خبرساز شده ايد و چه طور محصول و خدمت شما به مردم سود و منفعت مي رساند؟ مرحله هفتم شامل هفت مورد تذکر زير مي باشد که به شما کمک مي کند تا در 365 روز سال تبليغ موثري بيافرينيد. اگر نکات زير را دنبال کنيد در جلب توجه رسانه هاي گروهي موفق عمل خواهيد کرد:
• هر چند دفعه که ممکن است تماس هاي خصوصي برقرار کنيد.
• همواره بيزنس کارت و اسناد و مطالب را به همراه خود داشته باشيد.
• بدانيد که چه چيز خاصي در مورد شما وجود دارد که براي رسانه ها مهم است و شما از رسانه هاي گروهي چه استفاده اي مي کنيد.
• آن رسانه اي که شما با آن صحبت مي کنيد را بشناسيد. هميشه قبل از اين که به اين کار بپردازيد برنامه اي را از سوي آن رسانه ببينيد يا بشنويد.
• براي مصاحبه آماده باشيد. ممکن است قبل از اين که شما با آن ها تماس بگيريد آن ها با شما تماس بگيرند.
• تصوير خودتان را ثابت نگه داريد و مطمئن باشيد که تمام مطلب شما منعکس کننده تصويري است که شما مي خواهيد به تصوير بکشيد.
• در فعاليت هاي اجتماعي و شهري شرکت داشته باشيد و به ديگران کمک کنيد تا با استفاده از شبکه، تجارتي را آغاز کنند.