هفته نامه فناوری اطلاعات بایت (شماره 175)
ژوئن 15, 2011جلسه توجیهی ششمین دوره مسابقات کمیکار
ژوئن 22, 2011در دوره هخامنشیان ایران به اعلای درجه وسعت رسید و سرزمین های زیادی را به زیر پرچم خود برد. هر کدام این سرزمین ها دین و پادشاهی و قوانین خود را داشتند و در کل هیچ وحدتی بین آنها به چشم نمی خورد که بشود با آن سرزمین را یک پارچه نگاه داشت. پس شاه بزرگ، کوروش کبیر برای کنترل کشور از شاهان خود آن کشور ها استفاده نمود. او به سرزمین های فتح شده آزادی مذهبی و همینطور آزادی در بعضی قوانین داد، جوری که مذهب شاهان پارس به هیچ وجه به آنها تحمیل نمی شد. عادات و زبان رایج در سرزمین بر شکل سابق خواهد ماند و آنها اجازه داشتند روحانیون خود را حفظ کنند و به عبارت دیگر نوعی خود مختاری داشته باشند.
در ازای این آزادی آنها هم باید گوش به فرمان اوامر دربار پارس می بودند. اما بعد از مرگ کوروش و نبود پادشاهی در داخل مرزها مشکل خودمختاری تا حدی جدی شد. برای همین شاهنشاه، داریوش هخامنشی، به فکر تغییرات و تشکیلاتی جدید افتاد تا با آن سرزمین را یک پارچه تر و نگاه داری آن را راحت تر کند. بنابراین به اصلاحات اداری – مالی بنیادی دامنه داری دست زد. او سیستم اداری و قوانین را در تمام سرزمین ها یکپارچه تر و آزادی در قوانین و حکومت را برای سرزمین هایی که شورش کرده بودند سخت تر کرد. اما باز هم کاری به مذهب مردم نداشت تا آنها با خیال راحت به پرستش و مذهب خود بپردازند.
داریوش قانون گذاشت که سالانه سرزمین ها مالیاتی بر حسب درآمد سالانه شان به پایتخت بپردازند و حاکمینی بر آنها حکومت کند که از طرف شاهنشاه تایید شده باشد که اینها را ساتراپ آن سرزمین می نامیدند. علاوه بر این سرزمین ها موظف بودند که در زمان جنگ ارتش تدارک دیده و به جایی که دربار امر کرده بفرستند. در این میان پارس ها و ماد ها از پرداخت نقدی مالیات معاف گشتند. این اصلاحات تقریبا تا پایان دوران هخامنشیان تغییری خاصی نداشت.
اما این نوع حکومت و آزادی و در کل قدرت شاهنشاه در تمام سرزمین یکسان نبود. در غرب اطاعت ها بیشتر بود و مردم این سرزمین ها تا سالها مشکل چندانی با گوش به فرمان حکومت مرکزی بودن نداشتند اما موضوع شرق فرق می کرد. در شرق دیگر قبایل آریایی وجود داشتند و نمی شد به آنها زیاد فشار آورد چرا که آریایی ها از قدیم هیچ قدرت مرکزی بر آنها حکومت نکرده بود و عادت به این نوع حکومت نداشتند. آریایی ها هیچگاه نمی توانستند این موضوع را که کسی از نژادی دیگر بر آنها حکومت کند و سرور آنها باشد بپذیرند. برای همین هم داریوش و دیگر شاهان هخامنشی بعد از نام و تیره خود «پارس» همیشه نژاد خود «آریایی» را می گفتند تا به این قبایل یاد آوری کنند که آنها هم از نژاد آریایی هستند و حکومت آنها از یک نژاد است.
قوانین در قلمرو هخامنشی
در امپراتوری هخامنشیان نظام ها و سازمان های مختلفی در کنار هم وجود داشتند. بنا به نوشته گریشمن:
در بیستون، تخت جمشید، نقش رستم یک سلسله فرامین داریوش به دست آمده است که تشابهی بین متون آن و قوانین حمورابی موجود می باشد. این فرامین که روی لوحه یا پاپیروس نوشته می شده است برای اجرا به ایالات و ساتراپ های امپراتوری ایران ارسال می شده است.
در این دوره، سازمان قانون گذاری، نظیر آن چه که در یونان و بعد در روم بوده، وجود نداشته است. در حقیقت این دستورات و فرامین شاه که در بعضی موارد با نظر مشاوران مخصوص تهیه می شد، اساس قواین را تشکیل می داده است. در طول تاریخ ایران این نظامات با تعلیمات و دستورات مذهبی و عرف و عادت آمیخته گردیده و روی هم رفته قوانین و اصول جاری کشور را به وجود آوردند.
در ایران باستان از نظر قضایی یک سلسله قوانین کیفری وجود داشته است که اساس مجازات را جرائم تشکیل می داده است. جرم های کوچک و ناچیز با تازیانه (از 5 تا 200) و جرائم بزرگتر با داغ گذاشتن و یا نقص عضو بدن و در آخر به زندان افکندن و اعدام.
در این زمان بالاترین مقام قضایی شاهنشاه که مشهور بود به اینکه حکم را از اهورامزدا می گیرد (به او الهام می شود)، در مرتبه دوم، محکمه ى عالى قرار داشت که این محکمه از هفت عضو تشکیل مى گردید. این محکمه بالاترین قدرت سیاسی را نیز بعد از دربار داشت. بعد از محکمه ى عالى، دادگاه هاى محلى قرار داشتند. قوانین قضایى را معمولا مغان و روحانیون وضع مى کردند. اغلب قضات از روساى مذهبى بودند. ظاهرا اشخاص غیر مذهبى نیز به این سمت برگزیده مى شدند. در این زمان عدالت برای دادگاه ها بسیار مهم بود، زیرا بی عدالتی در این دادگاه اندک یکپارچگی تمام سرزمین ها را هم از میان بر می داشت و در نهایت سرزمین را به نابودی می کشید. برای همین هم شاهان بسیار حساس بر این امر بوده اند. به عنوان مثال آمده است که کمبوجیه قاضی ای که متهم به بی عدالتی بود را اعدام کرد و پوستش را کند. در زمان داریوش و جانشینانش نیز ساتراپ ها نظارت کامل بر قاضیان داشتند تا در صورت عدم رعایت عدالت به سختی مجازات شوند. البته این گونه نبوده که با یک حکم سریعا قاضی را مجازات کنند، چرا که این افراد به دلیل خدماتشان مورد بخشایش قرار می گرفتند.
در مورد حکم اعدام هم حتی شاه نیز در همان محکمه نخست حکم اعدام صادر نمی کرده و دادن این حکم چندین بار مورد تردید قرار می گرفت تا کسانی که واقعا شایسته این رای هستند اعدام گردند.
دین پارس ها
از مجموع مدارک موجود مربوط به دین آریانی ها چنین می توان نتیجه گرفت که اینان به عناصر طبیعی احترام می گذاشتند و برای آتش احترام ویژه ای قائل بودند چرا که آریانی ها از جای سردسیر آمده بودند و آتش را مظهر گرما می دانستند.
به نظر می آید در اوایل دولت هخامنشیان زرتشتیت زیاد در بین مردم رواج نداشته، البته شباهت هایی بین دین زرتشت با پارس ها بوده است. داریوش اهورامزدا را خدای بزرگ و آفریننده آسمان و زمین می خواند اما حرفی از یکتا بودن او نمی زند.
پارس ها برعکس زرتشتیان مردگان خود را به خاک می سپردند تا به آنچه روایت است اجسادشان به زمین بازگردند، اما زرتشتیان مردگان خود را می سوزاندند چرا که اعتقاد داشتند که اجساد، زمین را آلوده می کند و آتش مظهر پاکی و پاک کنندگی است.
ولی می توان گفت که پادشاهان هخامنشی تعصب مذهبی نداشتند و بنابراین در هر ملتی که می رفتند برای احترام به آن ملت به خدایان آن ملت احترام می گذاشتند. پارس ها برای اینان چهره در نظر نمی گرفتند از آنها بت نمی ساختند، اما در زمان اردشیر دوم، شاهنشاه به تقلید از یونانیان دستور داد تا آناهیتا را به نقش درآورند و چهره آن را با شباهت عجیبی به آفرودیت خدای یونانی ساختند.
اما خوب مثل اینکه این بی تعصبی و چندخدایی در پارس ها کم کم با دین زرتشت آمیخته شد چرا که بعد از مدتی آنها اهورامزدا را بارها ستایش کردند و همتایی برایش قائل نبودند در عوض برای او دستیارانی در نظر گرفتند. این افراد 6 تن (فرشته) بودند. خود این فرشتگان چندین الهه زیر دست داشتند. در آخر در زمان هخامنشیان نمود قدرت اهورامزدا، شاهنشاه بود. چرا که او قدرت خود را از اهورامزدا می گرفت و جایگاهی الهی داشت.
طبقات اجتماعی هخامنشی
از طبقات اجتماعی این زمان اطلاعات زیادی در دست نیست که بشود با اطمینان گفت اما از آن چه معلوم است می توان گفت که خانواده سلطنتی در راس قدرت سیاسی و اقتصادی بوده است. این خانواده به اضافه هفت خانواده پارسی طبقه ممتاز را تشکیل می دادند. طبقه دیگر روحانیون بودند که اطلاع دقیقی از چگونگی زندگی آنها در دست نیست. بعد از آن تجار و کشاورزان و کسبه تقسیم میشدند. در مورد بردگان و قوانین استفاده از انسان نمی توان مطلب دقیقی گفت جز این که مطمئنا برده داری در ایران مانند یونان و روم نبوده است. هفت خانواده که از طبقه نخبه و بزرگان بودند، مقام شامخی داشتند و مشاغل و مقامات حساس کشور در دست آنها بود و پادشاهان هخامنشی در پیرامون امور مهم کشور با آنان مشاوره میکردند. هرودت می نویسد که داریوش مالیات ایران را به نقدی و … تعیین کرد و ایران را به بیست منطقه مالیاتی تقسیم نمود و همراه با هر ساتراپی یک نفر امین مالیه تعیین کرد. تمام مالیات ها در خزانه شاهی نگهداری میشد. طلا و نقره را آب کرده و در کوزه سفالین می ریختند. هر وقت پولی لازم می شد، شاه حکم می کرد که قسمتی از شمش ها را ببرند و مورد استفاده قرار دهند. از میان ایالات کشور، پارس از دادن مالیات معاف بود. اگر ایالتی مخارجش از درآمدش کمتر بود، مالیات گرفته شده را عودت میدادند.
در مورد چگونگی رفت و آمد بین شهرها تجارت در بین سرزمین از روی گفته های هرودت می شود گفت که در این زمان راه کشی به وجود آمده بوده، چنان که او می گوید، استفاده از چاپارخانه ها اختصاص به چاپارخانه های دولتی داشته است.
مقصود هرودت استفاده از اسبهای دولتی است که در چاپارخانه ها بوده و واضح است که کاروان های تجارتی از راه استفاده می کردند. بودن شهر های عظیمی چون بابل و صور و سارد و غیره در قلمرو ایران این نظر را تایید می کند. چون این شهرها مراکز تجارت و صنعت آن زمان بودند.
تعلیم و تربیت
در مورد آموزش و پرورش باید گفت که وظیفه پدر و مادر بوده که آموزش های اولیه را به فرزندانشان بدهند. در این خانواده ها پدرسالاری حاکم بوده است. در عین حال زنان آزاد بوده اند. آنان حق رفت و آمد داشته و مسئول اموال شخصی خود بودند و بعد از ازدواج املاکشان به شوهر واگذار نمی شد.
با این حال بعد از به قدرت رسیدن داریوش، آزادی برای زنان کمتر و مرد سالاری بیشتر شد. هرچند در میان آریایی ها هیچگاه برابری زن و مرد وجود نداشته، جوری که مردان حق گرفتن زنان متعدد را داشتند، اما زنی حق نداشت که به شوهرش خیانت کند و پاکدامنی خود را از میان بردارد. در این صورت مجازات سختی می شد.
وظیفه اصلی زنان به دنیا آوردن فرزند بوده و تربیت آنها تا 5 سالگی حق مادر خانواده بوده است.
پدران بعد از این زمان وظیفه داشتند تا آموزش های دیگری را به فرزندشان بدهند. آنها از سن پنج تا بیست و چهار سالگی به فرزندانشان (قوم پارس) می آموزند که تیر و زوبین بیندازند و راست سوار شوند و راست گویند .مربیان ایشان مردمانـی پاکدامن هستنــد و داستــان های سودمندی را برای کودکان خود حکایت می کنند.
اما وظیفه اصلی آموزش و پرورش را معمولاً روحانیون و مغان عهده دار بودند. یکی از اصول رایج آن زمان این بود که دبستان ها نزدیک بازار نباشد تا دروغ و دشنام و تزویری که در آنجا رایج است موجب تباهی و فساد اخلاق کودکان نشود.
ایرانیان از کودکی آموخته می شدند که از افکندن آب دهان و قضای حاجت در کوچه ها و حضور دیگران و آلوده کردن آب روان اجتناب نمایند. چرا که این اخلاق به دور از شانشان است.
منظور از تربیت در آن دوره این بود که جوانان را دلیر و فداکار و خردمند و آراسته به زیور، اخلاق و مفید به حال کشور و جامعه بارآورند .
قدرت نظامی در زمان هخامنشیان
در زمان هخامنشیان دو گونه سپاه وجود داشت. سپاهیان همیشگی و سپاهیان چند گاهی. سپاهیان همیشگی خود به چندین دسته تقسیم می شدند که در واقع نشان از گستردگی این ارتش بود. تیر اندازان، سواران و پیادگان. اما وسعت و تفکیک شدن این ارتش به دسته های بیشتر توسط داریوش کبیر به منظور حفظ و حراست از سرزمین صورت گرفت.
داریوش بعد از به قدرت رسیدن، ارتشی 10 هزار نفره و ثابت را تشکیل داد. این ارتش تنها در پایتخت بود و در زمان شورش ها برای سرکوب کردن شورش ها و جنگ هایی که خود شخص شاه در آن شرکت می کرد به حرکت در می آمد. سربازان این سپاه 10 هزار نفره از میان پارسیان و مادیان انتخاب می شدند و بهترین آموزش های نظامی را می دیدند و بهترین سلاح را داشتند. به اینان می گفتند سپاه جاویدان که وفادار ترین افراد به شاه بودند. پارسیان اینان را امرته یا به معنی بی مرگ می گفتند که نشان از ترسناکی این افراد در جنگ بود.
داریوش به جز تشکیل سپاه جاویدان دستور داد در هر خشتره (استان) پادگان هایی ساخته شود و در آن سربازانی دائمی قرار بگیرند و امنیت آن خشتره را برقرار سازند.
اولین نیروی دریایی به دستور دایوش در ایران ساخته شد که به دلایل مختلف سرزمین به آن نیاز داشت. در این زمان نیز چاپار خانه ها تاسیس شد تا با فرستادن پیک و مخابره نور آتش بتوانند اخبار را سریعا به مقصد برسانند. این گونه بود که فرمان شاه یا خبری از ساتراپ ها می توانست سریعا به دورترین ناحیه سرزمین به مقصد برسد. به قول هرودت «در میان موجودات فانی موجودی نیست که زودتر از چاپار پارسی به مقصد برسد. آنها آنقدر اسب و آدم نگاه می دارند تا هر یک روز راه 4 تا 5 فرسنگ یک چاپار و یک اسب داشته باشند.»
علاوه بر این در نقاط استراتژیک برای مخابره اخبار خیلی فوری برج های آتش وجود داشت تا سریعا خبر را برسانند.
درجات نظامی
در ایران باستان آموزش های مرتبی به شکل امروزی وجود نداشته اما همانطور که از اسناد به چشم می خورد قانون سربازی از همان زمان بوده و سربازی و آموزش های نظامی وظیفه هر جوانی بوده است. اما این افراد هیچ درجه نظامی نداشتند مگر اینکه به عنوان مزدور به نیروهای نظامی می پیوستند و زیر نظر فرمانده ای که در دژها قرار داشتند خدمت می کردند (دژبان یا کارانا).
اما درجات نظامی در زمان جنگ مخصوصا در زمان کوروش کبیر این گونه بوده است:
1- شاه یا فرمانده کل قوا
2- میریاک، معادل سرلشکر. فرمانده 10000 نفر
3- شیل یاک، معادل سرهنگ. فرمانده 1000 نفر
4- تاخیاک، معادل سروان
5- کادیاک، معادل گروهبان
6- پانیاک، معادل سرجوخه
ضعف ارتش هخامنشی
غیر از 10 هزار سرباز جاویدان و سربازان پادگان های مرزی و در زمان جنگ از هر سرزمین، از میان مردم سربازگیری می شد. تعداد این افراد در بعضی مواقع به صدها هزار نفر می رسید (لشگر چند گاهی). تعدادی که برای هر دشمنی حکم سیلی را دارد در برابر مورچه ای ضعیف! اما مشکل اینجا بود که این افراد معمولا نه آموزش کامل جنگی دیده بودند و نه زره و سلاح مناسبی برایشان بود. چرا که تجهیز و آموزش این افراد به وقت و هزینه ای زیاد نیاز داشت که کمر هر امپراتوری ای را خم می کرد. اما بزرگترین مشکل این سپاه نه سلاح بود و نه آموزش، مشکل این بود که این افراد از تمام سرزمین می آمدند با زبان ها و عادات مذهبی متفاوت و هیچ رابطه معنوی با هم نداشتند. برای همین لشکریان قادر نبودند که نقشه جنگی کاملی به اجرا بگذارند و با وجود بزرگی خود، قدرت چندانی نداشتند. در واقع استعداد نظامی پایین این لشکریان باعث نابودی سلسله هخامنشیان شد.
چنانچه آمده است که اگر یک قسمت از این لشکر شکست می خورد بقیه لشکریان خود را می باخت و قدرت عقب نشینی را نیز از دست می داد. سربازان در نهایت کشته یا متفرق می شدند.
دومین مشکل همان سلاح بود. سلاح های یونانیان بسیار بهتر از سلاح این افراد بود. مثلا سپر یونانیان از فلز بود در حالی که سپر اینان بیشتر از ترکه بید و تیرهایشان با سری چوبین!
البته سپاهیان اصلی و سپاه جاویدان از سلاح بهتری برخوردار بودند ولی سپاه جاویدان به تنهایی نمی توانست کاری از پیش ببرد چرا که وظیفه این سپاه حرکت در مرکز لشکریان و حمله در زمان های حساس بود.
منابع :
– تاریخ اجتماعی ایران. دکتر عزت الله نوذری
– تاریخ ایران قبل از اسلام. حسن پیرنیا
– تاریخ چهار هزار ساله ارتش ایران. اسدالله معطوفی
– تاریخ ارتش ایران. غلامرضا علی بابائی
نویسنده : محمد سعید جهان پناه (CYRUS88 مدیر تالار تاریخ)
هرگونه کپی برداری از مطلب فوق تنها با ذکر منبع (www.Daneshju.ir) و نام نویسنده (محمد سعید جهان پناه) مجاز است.
2 Comments
خیلی عالی بود. فقط اگر مطلبی راجع به پستر های تاریخی همراه با ذکر عنوان و تصویر کلی از پستر باشد خیلی خیلی ممنون می شوم!!!
salam.vaght bekheiyr.age emkan dare ye ax az tireh ha ii ke dar zaman ariyaeee ha baraye sakhte sakhteman estefade mishode to weblogetoon bezariid
mamnoon