مقدمه
چنانچه ميزان ابتلاء جوامع بشرى به يك موضوع خاص را يكى از معيارهاى اهميت آن موضوع بدانيم به جرات مىتوان ادعا كرد كه پرخاشگرى از جمله مسائل عمده و با اهميتى است كه انسانها از گذشتههاى دور تاكنون به صورت گستردهاى با آن سر و كار داشته و دارند. نگاهى گذرا به آمار خيره كننده و روزافزون جنايات و درگيرىهايى كه در جوامع انسانى به وقوع مىپيوندد – كه بخش عمدهاى از آنها ناشى از رفتارهاى پرخاشگرانه است – مؤيد اين ادعا است.
به جاست در اينجا گفتار يكى از نويسندگان (مونتاگو 1976) را ذكر نماييم كه مىگويد: «اغلب معتقدند كه پرخاشگرى انگيزهاى است كه بايد درباره آن بيشتر بدانيم; ما به يكديگر حمله مىكنيم، آسيب مىرسانيم، و گاهى همديگر را مىكشيم، در واقع ما با دشنام دادن يا كوشش در جهتبىآبرو كردن ديگران به صورت كلامى پرخاشگرى مىكنيم…» (1)
به موازات پيشرفت صنايع و علوم و متحول شدن زندگى بشرى، روابط انسانى نيز نسبتبه قبل پيچيدهتر شده است. در اين راستا، مشكلات و معضلات روحى و روانى فراوانى در جوامع انسانى به وقوع پيوسته كه اين امر ضرورت بررسى گسترده و دقيق موضوعات روانشناختى نظير پرخاشگرى را ايجاب نموده است. به طورى كه امروزه پرداختن به موضوع پرخاشگرى منحصر به كتب روانشناسى نيستبلكه در ديگر حوزههاى علمىهمچون روان پزشكى، آسيبشناسى روانى، روانشناسى اجتماعى و حتى جرمشناسى كه يكى از شاخههاى حقوق كيفرى است، از جهات متفاوت مورد بررسى قرار گرفته است.
در چند دهه اخير، موضوع پرخاشگرى توجه بسيارى از دانشمندان و متخصصان را به خود معطوف كرده است، به گونهاى كه دهها كتاب و صدها مقاله در خصوص اين موضوع به چاپ رسيده است.
اثر حاضر نيز با استعانت از آثار و تحقيقات ارزشمند محققان اين علم، برخى از علل و عوامل پرخاشگرى را مورد بررسى نموده است.
اما، پيش از بحث، ذكر اين نكته ضرورى است كه «خشم» با «پرخاشگرى» تفاوت دارد; صاحب نظران معتقدند كه: «خشم يكى از هيجانات نيرومندى است كه دست آفرينش در انسان نهاده است و از سالهاى اوليه رشد، بروز مىكند و اغلب رفتارهاى پرخاشگرانه را به دنبال دارد». نتيجه آنكه پرخاشگرى هيجان نيستبلكه از آثار حالت هيجانى خشم است و براى فرونشاندن آن و معمولا همراه آن رخ مىدهد. (2)
صدق عنوان پرخاشگرى بر يك رفتار خاص بستگى به نوع فرهنگى دارد كه در يك جامعه حاكم است. و بدين جهت، امروزه در جوامع غربى به هر نوع تندخويى پرخاشگرى اطلاق مىگردد. در حالىكه، سابقا در همين جوامع مفهوم پرخاشگرى همراه با حمله به فرد يا شىء به صورت مستقيم يا غير مستقيم بوده است. همانطورى كه امروزه در كشورهاى آسيايى مفهوم پرخاشگرى اين چنين است. (3) همچنين اينكه چه امرى سبب خشمگين شدن و رفتار پرخاشگرانه مىشود، بستگى به نوع فرهنگ جامعهاى دارد كه فرد در آن زندگى مىكند. به عبارت ديگر، مردم در همه جاى دنيا خشمگين مىشوند اما خشمگين شدنشان مطابق با قواعد فرهنگى جامعهاى است كه در آن زندگى مىكنند. (4)
نكته قابل توجه ديگرى كه در زمينه پرخاشگرى و فرهنگها مطرح است اين است كه، در تمامى فرهنگها وجود منافع ضرورى براى حيات بشر در پرخاشگرى پذيرفته شده است لكن اين امر هم قابل قبول همگان است كه در صورت عدم كنترل رفتار پرخاشگرانه چه بسا خطرات جبران ناپذيرى همچون قتل به وقوع پيوندد. بدين جهت، همه جوامع بايد راههايى بيابند تا مانع از آن شوند كه اعضاى آن يكديگر را بكشند يا به هم آسيب برسانند. همه مردم رفتار پرخاشگرانه را تا اندازهاى كنترل مىكنند ولى از لحاظ ارزشى كه براى آن قايلند، در ميزان محدود كردن آن با هم فرق دارند. براى مثال، در ميان قبايل سرخپوست آمريكايى، كومانچىها كودكانشان را جنگجو بار مىآورند و حال آنكه هوپىها و زونىها به فرزندانشان صلحجويى و رفتار غير پرخاشگرانه مىآموزند. در آمريكاى معاصر جوامع هوترى بر صلحجويى به عنوان شيوهاى از زندگى تاكيد مىكنند و فرزندانشان را طورى تربيت مىكنند كه پرخاشگر نباشد. اصولا در فرهنگ آمريكايى براى پرخاشگرى و سرسختى ارزش قايلند (باندورا، 1973).
در فرهنگ اسلامى گرچه تجاوز و تعدى به ديگران از مصاديق پرخاشگرى به حساب مىآيد و امرى نامطلوب شمرده مىشود لكن به افراد اجازه مىدهد در صورتى كه مورد پرخاشگرى ديگران واقع شوند از خود دفاع كنند البته به نحوى كه منجر به تعدى و ظلم نشود. (5)
به نظر مىرسد ارائه يك تعريف براى اصطلاح پرخاشگرى كه مورد قبول همگان باشد امكانپذير نيست زيرا نظرگاههاى متفاوت درباره اينكه آيا بايد پرخاشگرى را بر اساس نتايج ملموس و عينى آن و يا بر اساس نيت و مقاصد شخصى افراد تعريف كنيم، باعث پديد آمدن تعريفهاى متفاوتى از پرخاشگرى شده است: برخى از روانشناسان پرخاشگرى را رفتارى مىدانند كه موجب آسيب ديگران شود يا بالقوه بتواند به ديگران آسيب بزند. اين آسيب مىتواند بدنى مانند كتك زدن، لگد زدن و گاز گرفتن، يا لفظى مانند ناسزاگويى و فرياد زدن و يا حقوقى، مانند به زور گرفتن چيزى باشد. (6)
ايراد تعريف فوق اين است كه نسبتبه برخى رفتارها كه پرخاشگرانه به حساب نمىآيند مانعيت ندارد. مثلا اگر كودكى هنگام بازى، اسباب بازى خود را پرتاب كند اما ناخواسته به فرد ديگرى برخورد كند، رفتار وى بر اساس تعريف مزبور، رفتار پرخاشگرانه به حساب خواهد آمد.
تعريف ديگرى كه براى پرخاشگرى ارائه شده استبر نيت فرد پرخاشگر تكيه دارد و پرخاشگرى رفتارى دانسته شده كه به قصد آسيب يا آزار رساندن از كودك سر بزند. برخى اين تعريف را مورد نقد قرارداده و گفتهاند: نيت امرى عينى و ملموس نيست و مىتواند مورد تفسيرهاى گوناگون قرار گيرد. بسيارى از محققان تركيبى از اين تعاريف را پذيرفتهاند و رفتارى را كه موجب آسيب ديگران گردد، پرخاشگرانه مىدانند، به ويژه اگر فرد بداند عمل او آسيب و آزار ديگران رابه دنبال دارد.
در مقام قضاوت نسبتبه تعاريف ارائه شده براى پرخاشگرى، به نظر مىرسد قصد و نيت در پرخاشگرى دخالت دارد و هر كس با علم حضورى از نيتخود آگاه است و مىتوان از راه آثار مشابه، آن را در ديگران نيز شناسايى كرد و از اين جهت، وسيله قابل تفكيك از ساير نيتها و حالات درونى مىباشد. بدين ترتيب، اگر فرد رفتار خشنى را براى هدفى از روى عمد انجام دهد، رفتار وى پرخاشگرانه تلقى مىشود، چه از عواقب آن آگاه باشد و چه نباشد. (7)
بايد به اين نكته توجه داشت كه رفتار توام با جرات به عنوان رفتار پرخاشگرانه محسوب نگردد. گاه رفتارى از فرد سر مىزند كه به منظور كنترل و نظارت بر ديگران و بدون قصد آسيب رساندن است; مانند جلوگيرى كودك از اينكه مبادا كسى اسباب بازى وى را از چنگش به در آورد. اين رفتار جرات ورزى است كه مردم معمولا بدون جدا سازى صحيح اين دو اصطلاح، شخص با جرات را پرخاشگر به حساب مىآورند. براى نمونه، ممكن است كسى را كه در جستوجوى كالايى است و در اين رابطه با ديگران برخوردى مصرانه دارد و به سادگى جواب رد را نمىپذيرد، پرخاشگر بدانند، در حالى كه او فقط با جرات است. با توجه به اين تمايز است كه براى از بين بردن و جلوگيرى از ظهور رفتارهاى پرخاشگرانه در كودكان، تعليم و عادت دادن راههاى جامعهپسند با جرات بودن پيشنهاد شده است. (8)
پرخاشگرى وسيلهاى: «اگر رفتارى در جهت رسيدن و دستيابى به هدفى خارجى انجام گيرد پرخاشگرى وسيلهاى تلقى مىشود». (9) بر اساس نظر برخى از محققين (بوس، 1966) در پرخاشگرى وسيلهاى از پرخاشگرى به عنوان روشى براى ارضاى ساير انگيزهها استفاده مىشود. مثلا شخصى ممكن است از تهديد استفاده كند تا ديگران را به انجام دادن خواستههاى خود وادار نمايد، يا كودكى ممكن است از پرخاشگرى به عنوان روشى براى جلب توجه ديگران استفاده كند. (10)
بيشتر پرخاشگرىهاى اطفال خردسال از نوع وسيلهاى و براى تصاحب شىء مورد علاقه است. آنان با اعمالى مانند هل دادن در تلاشند تا اسباب بازى ديگران را به چنگ آورند و كمتر مواردى است كه به قصد آسيب ديگران و از روى عصبانيت اقدام نمايند. (11)
پرخاشگرى خصمانه: در صورتى كه پرخاشگرى به قصد آسيب ديگران باشد، خصمانه تلقى مىشود. تعريفى كه به نظر اكثريت مناسب است اين است كه: «پرخاشگرى خصمانه هر نوع رفتارى است كه هدفش اذيت كردن يا آسيب رساندن به موجود زنده ديگرى است كه بر انگيخته شده است تا از اين رفتار پرهيز كند. (بارون 1977).»
لازم بهذكر است كه پرخاشگرى خصمانه طيف وسيعى از رفتارها را برمىگيرد و ممكن استبدنى يا كلامى، فعال يا غيرفعال و مستقيم يا غير مستقيم باشد. (بوس 1966). تفاوت پرخاشگرى بدنى با كلامى، تفاوت بين آزار جسمى و حمله با كلمات است. تفاوت پرخاشگرى فعال با غيرفعال، تفاوت بين عمل آشكار و قصور در عمل است و منظور از پرخاشگرى غير مستقيم پرخاشگرى بدون برخورد رودررو است. (12)
پرخاشگرى در حقيقتيكى از نمودهاى رشد اجتماعى است; در پايان يك سالگى، حدود 46 درصد رفتارهاى اوليه همسالان را رفتارهاى پرخاشگرانه و متعارض تشكيل مىدهد. (برونسون 1981) پرخاشگرى يكى از ملاكهاى رشد اجتماعى است كه در كودك به اشكال مختلف از قبيل خراب كردن، برداشتن اسباب بازى كودكان ديگر، جيغ و فرياد زدن، گريه كردن، زد و خورد كردن و ناسازگارى و اختلاف ظاهر مىشود. (13)
سالهاى اوليه كودكى و سنين قبل از مدرسه، مملو از پرخاشجويى بوده و در آن بيش از سالهاى قبل و بعد رفتارهاى خصمانه مشاهده مىشود. در اين ايام بيشتر پرخاشگرىها از نوع وسيلهاى است، در حالى كه، پس از طى دوره پيش دبستانى به نوع خصمانه مبدل مىشود و با رفتارهاى ناپسندى همچون ياوهگويى و تمسخر همراه مىگردد. زمانى كه كودكان دريابند كودك ديگرى قصد آسيب رساندن به آنها را دارد، احتمالا براى تلافى به جاى مضروب ساختن و خراب نمودن اسباب بازىهاى وى، خود او را مستقيما مورد حمله قرار مىدهند.
به موازات رشد سنى كودك، نحوه بروز حالت پرخاشگرى از حالت علنى و آشكار به صورت رمزى درمىآيد. او سعى مىكند با درونىساختنخشم خويش، از برخوردهاى آسيب رساننده جسمانى و لحظهاى كاسته و به تدريجبا واكنشهاى غير مستقيم، فرد مقابل را مورد شكنجه روانى قرار دهد. در سالهاى اوليه كودكى ظهور خشم سريع بوده و به زودى از بين مىرود، اما در سنين بالاتر، كودك فرا مىگيرد كه رنجش و غم خويش را در درون، محبوس ساخته و آن را در مدت مديدى با انجام اعمال منفى گرايانه به ظهور برساند. (14)
پرخاشگرى مستقيم و غير مستقيم: اين تقسيمبندى براساس شناخت و عدم شناخت علت و يا علل پرخاشگرى صورت پذيرفته است. اگر علتيا علل پرخاشگرى روشن باشد، مثلا فرد ديگرى يا شىءاى باعثشده كه ما به مقصود خود نرسيم و ما هم آن عامل را مىشناسيم و از خود رفتار پرخاشگرانه بروز مىدهيم، در اين صورت پرخاشگرى مستقيم اطلاق مىشود، اما در صورتىكه عامل پرخاشگرى را نمىشناسيم مثلا در اتوبوس به اشتباه با فردى برخورد مىكنيم و او شروع به پرخاشگرى مىكند، اين نوع پرخاشگرى را كه زمينههاى قبلى دارد و در حقيقت تخليه هيجانهاى قبلى است،پرخاشگرى غيرمستقيم مىنامند. (15)
آيا پرخاشگرى دوران كودكى، در سالهاى بعد نيز ثابت مىماند و اثرى پايدار در طول عمر دارد؟ اين سؤالى است كه عدهاى از پژوهشگران را به تكاپو انداخته است. در واقع ثبات پرخاشگرى، همانند ثبات هوش است; همانطور كه ميزان هوش در كودكى مىتواند حاكى از سطح رشد شناختى آينده باشد،آگاهى از وضعيت پرخاشجويى كودك نيزآينهنسبتامناسبى براى مشاهده، تخمين و ارزيابى رفتارهاى آتى وى به حساب مىآيد. به احتمال زياد كسانى كه در سالهاى اوليه كودكىبه شدت پرخاشجو هستند، در دوران جوانى و بزرگسالى نيز چنين خواهند بود، و افرادى كه در كودكى عارى از اين ويژگى هستند در دوران بزرگسالى كمتر پرخاشگر مىباشند.برخى از محققان طى تحقيقاتى كه رفتار600آزمودنىرادريك دوره 22 ساله از سن 8تا30 سالگى مورد مشاهده قرار دادند، دريافتند كسانى كه در 8 سالگى پرخاشگرى بيشترى داشتند، هنوز پس از گذشتسه دهه از عمر خود نسبتبه همسالانشان خشمگينانهتر عمل مىنمودند و به احتمال قوىازنظر محكوميتهاى كيفرى،بدرفتارى با همسر و تخلفات رانندگى نيز درسطح بالاترى بودند. (هيوسان و همكارانش 1984). (16)
پسرها پرخاشگرتر از دخترها هستند. اين تفاوت در بيشتر فرهنگها و تقريبا در همه سنين ديده مىشود. پسرها بيش از دخترها پرخاشگرى بدنى و لفظى دارند (مك كوى و جكلين 1974و 1980; پارك و اسلابى 1983). از سال دوم زندگى اين تفاوتها آشكار مىشود. براساس مطالعات مشاهدهاى در مورد كودكان نوپاى بين سنين 1 تا 3 سال تفاوتهاى جنسيتى از لحاظ تعدد پرخاشگرى بعد از 18 ماهگى ظاهر مىشود و قبل از آن اثرى از آن نيست (فاگوت و هاگان 1982). پسرها به خصوص هنگامى كه به آنانحملهاىمىشوديا كسى مخل كارهايشان مىشود، تلافى مىكنند. در يك مطالعه مشاهدهاى در مورد كودكان پيش از مدرسه، پسرها فقط اندكى بيش از دخترها مورد حمله قرار گرفتند، ولى دو برابر دخترها تلافى كردند. (به نقل از پارك و اسلابى، 1983).
چه چيزى اين تفاوتهاى جنيستى را توجيه مىكند؟ در اين مورد، هم توجيهات فيزيولوژيكى ارائه شده و هم توجيهات اجتماعى. بعضى از نظريه پردازان معتقدند كه ثبات تفاوتهاى جنسيتى كه در همه فرهنگها و همه حيوانات ديده مىشود، از شواهد محكم در اثبات دخيل بودن عوامل بيولوژيكى است. البته، مطالعاتى كه رابطه بين هورمونهاى جنسى و پرخاشگرى را مىآزمايد نتايج مبهمى دربر داشته است. شايد اينكه پسر بچه بالقوه پرخاشگر استيا مىتواند آن را بياموزد، علتى فيزيولوژيكى داشته باشد، ولى محققان در مشخص كردن اينكه نظام زيستشناختى تا چه حد در اين مساله دخالت دارد، چندان پيشرفتى نداشتهاند.
تجربه اجتماعى پسرها و دخترها از لحاظ پرخاشگرى كاملا متفاوت است. پرخاشگرى بخشى از قالب رفتارى مردانه است و غالبا از پسرها انتظار رفتار پرخاشگرانه مىرود و به طور تلويحى تشويق مىشود. (17)
گرچه رفتارهاى پرخاشگرانه ميان مردان و پسران شيوع بيشترى دارد اما بنا به گفته ابوحامد غزالى زنان زودتر از مردان خشمگين مىگردند. البته توجه به اين نكته لازم است كه زنان و دختران گرچه زودتر عصبانى مىشوند اما در مقايسه با مردان، كمتر به رفتارهاى پرخاشگرانه اقدام مىورزند، و در اين جهت تحمل بيشترى از خود نشان مىدهند (18)
نقش ادراك مقاصد ديگران در نحوه پرخاشگرى
كودك خردسال كه به تدريجشروع به شناخت انگيزههاى خود و ديگران مىنمايد، براى اين كه رفتار وى پرخاشجويى آشكار تلقى نگردد، راههايى را براى برخورد با اين انگيزهها فرا مىگيرد. او ممكن است قبل از كسب اين شناخت، از غريبهها بهراسد و فقط نسبتبه افرادى كه به گمان وى قادر به تلافى نيستند پرخاش نمايد. البته اين امر چه بسا كودك را به سوى كسب عادت پرخاش به افراد ضعيف و اجتناب از آن در برخورد با افراد قوى سوق دهد. گرچه كودكان به موازات رشد، در پى بردن به نيات ديگران توانايىهاى روزافزون كسب مىنمايند، اما در شناخت صحيح نيات ديگران با يكديگر تفاوت دارند. برخى از آنان به ويژه كودكان بسيار پرخاشگر در اين زمينه مشكلات بيشترى دارند. براساس نظريه داج (1982) در موارد رفتارهاى مبهم كه نيات پرخاشجويانه و يا نيكوكارانه واضح نيست، نحوه برخورد كودكان شديدا پرخاشگر متفاوت از ساير خردسالان است. احتمالا در وضعيتهاى مبهم، اين افراد واكنش خصمانه نشان مىدهند، چنانچه گويى طرف مقابل در رفتار خود قصد آسيب رساندن و پرخاش داشته است. پسران پرخاشگر كردار ديگران را به گونهاى خاص تفسير نموده و بيش از بقيه، پرخاشگرى را در ديگران مىبينند، تا آنجا كه گويى جهان و جهانيان را خصمانه و تهديدآميز تلقى مىنمايند. البته طبق برداشتهاى داج و فريم (1982) شايد بتوان براى ديدگاههاى ويژه كودكان پرخاشگر مبنايى در واقعيت جستوجو نموده و ريشه آن را در تجارب خاص آنان يافت. زيرا آنان علاوه بر اينكه بيش از بقيه همسالان خويش آغاز گر رفتارهاى پرخاشگرانه بىدليل هستند، بيش از سايرين نيز در تيررس حملات خشمگينانه واقع مىشوند. (19)
پىنوشتها:
1- مهدى محىالدين بناب، روانشناسى انگيزش و هيجان، تهران، نشر دانا، چاپ اول، 1374، ص 55.
2- روانشناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، دفتر همكارىحوزهودانشگاهته� �ان،تهران،1375، ص 495
3- محمدكريم خداپناهى، جزوه روانشناسى فيزيولوژيك، ارائه شده در مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره)، قم، 1377، ص 46
4- كارون تاواريس، روانشناسى خشم، ترجمه احمد تقىپور و سعيد درودى، تهران، نشر خاتون، چاپ دوم، 1373، ص 58
5 و 6- هزى پاول ماسن و همكاران، رشد و شخصيت كودك، ترجمه مهشيد ياسايى، تهران، مركز نشر، چاپ دوازدهم، 1377، ص 425 و 426
7- منبع شماره 2، ص 495
8 و 9- هزى پاول ماسن و همكاران، پيشين، ص 426
10- مهدى محىالدين بناب، پيشين، ص 56
11- منبع شماره 2، ص 496
12- مهدى محىالدين، پيشين، ص 56
13- روانشناسى(2)، ص 822
14- منبع شماره 2، ص 497
15- كريم خداپناهى، پيشين، ص 47
16- منبع شماره 2، ص 500
17- هزى پاول ماسن و همكاران، پيشين، ص 430
18- ملامحسن فيض كاشانى، المحجةالبيضاء، ج 5، مكتبه الصدوق، تهران، ص 305
19- مهدى محىالدين بناب، پيشين، 61
طرفداران ذاتی بودن پرخاشگری
گروهی از صاحب نظران علوم رفتاری نظیر فروید۱ و لورنز۲ معتقدند که پرخاشگری یک رفتاری است که ریشه در ذات و فطرت انسان دارد. این دو معتقدند که پرخاشگری به عنوان یک نیروی نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است که به تدریج در شخص متراکم و فشرده میشود و سرانجام نیاز به تخلیه پیدا میکند. به نظر لورنز اگر چنین انرژی به شکل مطلوب و صحیح مثلاً در طرق ورزشها و بازیها تخلیه شود جنبه سازندگی خواهد داشت. در غیر اینصورت به گونهای تخلیه میشود که مخرب خواهد بود و ممکن است اعمالی از قبیل قتل، ضرب و شتم ، تخریب و نظایر آن را در برداشته باشد. از نظر فروید پرخاشگری در انسان نماینده غریزه مرگ است که در مقابل غریزه زندگی در فعالیت است، یعنی همچنان که غریزه زندگی مارا در جهت ارضای نیازها و حفظ هدایت میکند غریزه مرگ به صورت پرخاشگری میکوشد به نابود کردن و تخریب کردن بپردازد این غریزه چنانچه بتواند دیگران را نابود میکند و از بین میبرد و اگر نتواند دیگران را هدف پرخاشگری و تخریب خود قرار دهد به جانب خود متوجه شده و به صورت خودآزاری و خودکشی جلوه گر میشود، بنابراین از نظر وی پرخاشگری حالتی مخرب و منفی دارد.(اکبری سال ۱۳۸۱-ص ۱۹۱).
طرفداران منشاء اجتماعی پرخاشگری
عدهای دیگر در مقابل ذاتی بودن پرخاشگری اعتقاد دارند که فکر ذاتی بودن پرخاشگری برای انسان خطرناک و مخرب است زیر داشتن چنین فکری سبب میشود که پرخاشگری مانند میل به غذا یک واکنش اجتناب ناپذیر تلقی شود بنابراین انسان در کنترل یا کاهش آن نمیتواند نقش داشته باشد همچنین این گروه دلائل فراوانی را مبتنی براینکه پرخاشگری منشاء غریزی و ذاتی نمیتواند داشته باشد ارائه دادهاند به همین دلیل از نظر اجتماعی هم قابل آموزش است هم قابل پیشگیری و کنترل این گروه دلائل خود را در این باره این طور برمی شمرند:
۱: دشمنی ذاتی بین حیوانات وجود ندارد و آنچه ما در این مورد میبینیم آموزشهایی است که والدین این حیوانات به آنها دادهاند. ۲: وجود کرومزوم اضافی را نمیتوان دلیلی برذاتی بودن پرخاشگری دانست، کروموزم اضافی سبب افزایش و درشتی اندام میشود ولی چه بسا وجود اندام قوی و قد بلند از نظر اجتماعی خود یک امتیاز است و این گونه افراد را به عنوان مأمون، آدم کش که حالتهای پرخاشگرانه را به وجود میآورند باشند حال میتوان عدهای از پرخاشگران را یافت که فاقد کروموزم اضافی نیز هستند. ۳: تحریک الکتریکی هیپوتالاموس در مورد حیوان وقتی موجب رفتار پرخاشگرانه میشود که او در برابر حیوان ضعیف تر از خود قرار گرفته باشد اگر حیوان در مقابل او قویتر از وی باشد واکنش او فرار و ترس است نه پرخاشگری. در انسان نیز حالت هیچانی عصبانیت و پرخاشگری بر طبق نظریه تحریکی- شناختی ناشی از شناخت فرد از کلمات و مفاهیم به عنوان ابزار عصبانی کننده و توهین آمیز استفاده کرد به همین دلیل ممکن است از دو فرد یکی در برابر شنیدن کلمهای عصبانی نشود و دیگری در برابر شنیدن همان کلمه عصبانی شود حال آنکه اگر پرخاشگری ذاتی بود بایستی هر دو نفر عصبانی میشدند. گذشته از دو گروه اصلی مطرح شده، گروهی معتقدند که رفتار پرخاشگری ریشه در عدم فرصت یادگیری دارد، یعنی کودک به علت اینکه فرصت یادگیری نداشته و یک موجود ناپختهاست، نمیداندکه نسبت به یک محرک چگونه عمل کند لذا ممکن است به صورت پرخاشگری از خود واکنش نشان دهد. لذا این کودک باستی به مرور یادبگیرد تا چگونه پاسخ محرکات را به صورت مناسب دهد. (نوابی نژاد سال ۷۳ ص ۴۲و۴۳). گاهی رفتارهای پرخاشگرانه ناشی از یک احساس ناامنی است که در حقیقت این رفتار یک پاسخ دفاعی به وضعیت ناامنی است که در آن قرار گرفتهاست. یک کودک با ابزار دفاعی که یک حرکت پرخاشگرانهاست از خود دفاع میکند تا وضعیت ناامن را زا بین ببرد.(نوابی نژاد سال ۷۳ ص۴۸)
فرضیه ناکامی – پرخاشگرانه
گرچه پاسخ افراد نسبت به ناکامی بسیار متفاوت است زیرا عوامل ناکام کننده و شخصیت فرد ناکام شونده دامنه بسیار گستردهای دارند در مجموع میتوان گفت که پاسخ ناکامی پرخاشگری یعنی رفتار دشمنانه و تند به هنگام عدم سازگاری با موفقیت در این رفتار در زندگی روزمره ارتباط بسیار نزدیک با ناکامی دارد مثلاً کودکی که از بازی کردن منع میشود در اثر خشم اخم میکند یا پاهای خود را بر زمین میکوبد. چیزی که ثابت شدهاست این است که ناکامی پرخاشگری را افزایش میدهد پرخاشگری میتواند ناکامیهای فشرده را رها سازد و نوعی تسکین موقتی برای فرد مزاحم آورد اما پایان آن معمولاً رضایت بخش نیست به هنگام مواجه شدن با ناکامی باید آنرا به صورت یک مساله مطرح کرد و به دنبال آن راه چاره افتاد. پرخاشگری ممکن است مستقیما خود مانع را هدف قرار دهد.(فرقان رئیسی سال ۱۳۷۶ ص ۸۳و ۸۴) جان والر و همکارانش فرضیه پرخاشگری در کلمه پاسخ به ناکامی را ارائه نمودند که در آن پرخاشگری همیشه در پی ناکامی خواهد بود(والر دوب-مورد سیرز-۱۹۳۹) این افراد مانند فروید پرخاشگری را در حکم عامل تصفیه میدانستند پیداست که فرضیه ناکامی- پرخاشگریها میتوانند واکنشی در برابر ناکامی باشد اما عوامل دیگری نیز میتواند در پرخاشگر بودن یا نبودن یک کودک موثر باشد افزون بر آن ناکامی یا سایر تحریکهای عاطفی همیشه موجب پرخاشگری نمیشود(ریتا ولکسی نلسون، سال ۱۳۶۹ ص ۵۲۲- ۵۲۷)
علل و عوامل پرخاشگری
عوامل خانوادگی پرخاشگری
عوامل خانوادگی به عنوان یکسری از عوامل محیطی در بررسی عوامل تربیتی افراد موثر میباشند، چرا که خانواده به عنوان اولین محیط اجتماعی زندگی افراد بسیار حائز اهمیت میباشد و خیلی از چیزها را افراد در سالهای اولیه حیات اجتماعی خود در آن میآموزند. خانواده میتواند از جهات مختلف موجب بروز یا تشدید پرخاشگری شود که مهمترین این عوامل عبارتاند از: ۱) نحوه برخورد والدین با نیازهای کودک: معمولاً کودکی که وسایل و اسباب بازی مورد علاقه خود را در دست دیگری میبیند برانگیخته میشود و در صدر گرفتن آن حتی با اعمال خشونت میشود.تجربه نشانگر آن است که چنانچه در کودکی همیشه توقعات و انتظارات فرد برآورده شده باشد او بیشتر از کسانی که توقعات و انتظاراتشان برآورده نشدهاست خشمگین وپرخاشگر میشود. ۲) وجود الگوهای نامناسب، داشتن الگوی مناسب در زندگی یکی از نیازهای انسان است زیرا انسانها علاقه مند هستند که رفتار و کردار خود را مطابق با کسی که مورد علاقه خودشان است انجام دهند و چنین کسانی را راهنما و الگوی زندگی خود قرار دهند بررسیهای انجام شده نشان میدهد که بیشتر کودکان پرخاشگر والدین خشن و متخاصمی داشتهاند یعنی نه تنها کودک آنها از محبت لازم برخوردار نبود از الگوی پرخاشگری موجود در خانواده نیز تأثیر پذیرفته بود. دیکتاتوری خانوادههایی که تابع اصول دیکتاتوری هستند معمولاً رشد فرزندانشان را محدود میکند در این نوع از خانواده یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است که غالبا پدر چنین نقشی را دارد اما گاهی اوقات مادر، خواهران و برادران بزرگتر نیز با دیکتاتوری رفتار میکنند در این گونه خانوادهها فرد دیکتاتور تصمیم میگیرد، هدف تعیین میکند، راه نشان میدهد، وظیفه معلوم میکند، برنامه میریزد و همه باید به طور مطلق مطابق میل او رفتار کند و حق اظهارنظر از آن اوست. بچههایی که در محیط دیکتاتوری پرورش پیدا میکنند ظاهراً حالت تسلیم و اطاعت در رفتارشان مشاهده میشود و همین حالت آنهارا به هیجان و اضطراب وا میدارد. این بچهها در مقابل دیگران حالت دشمنی و خصومت به خود میگیرند و به بچههای هم سن و سال خود یا کمتر از خود صدمه میرسانند این افراد از تعصب خاصی نیز برخوردارند و از به سر بردن با دیگران عاجز هستند، در کارهای گروهی نمیتوانند شرکت کنند و از اعتماد به نفس ضعیفی برخوردارند و در امور زندگیشان بی لیاقتی خود را نشان میدهند و اغلب در کارها با شکست روبرو میشوند. ۳) تأثیر رفتار پرخاشگرانه: عدهای از افراد پرخاشگر و زورگویی را تقبیح نمیکنند بلکه آنرا نشانه شهامت و قدرت خود میدانند این افراد اعمال پرخاشگرانه خود و دیگران را مثبت موجه و حتی لازم میدانند و به آن صحه میگذارند. ۴) تشویق رفتار پرخاشگرانه: در مواقعی که رفتار پرخاشگرانه توسط والدین و دیگر افراد سبب تقویت مثبت و تثبیت این رفتار میشود. گاه با والدین یا مربیانی روبرو میشویم که به بهانه آموزش دفاع از خود به کودکی میگویند «از کی نخوری» «توسری نخوری» و… که به طور وضوح به جای نشان دادن رفتارهای منطقی در مقابل برخورد با موانع شخصی را به پرخاشگری بی مورد تشویق میکنند. ۵) تنبیه والدین و مربیان: والدین و مربیان که در برابر پرخاشگری و خشونت کودک عصبانی میشوند به صورت پرخاشگرانه اورا تنبیه میکنند از تشدید این رفتار در او موثرند درچنین مواقعی تنبیه عامل فزاینده و تقویت کننده پرخاشگری است زیرا علاوه بر اینکه سبب خشم و احتمالاً پرخاشگری کودک میشود، شخص تنبیه کننده الگوی نامناسبی برای پرخاشگری کودک میشود.(اکبری-۸۱ ص۱۹۷و۱۹۸)
عوامل محیطی (اجتماعی – فرهنگی)
عواملی که در پیرامون زندگی انسان هستند میتوانند در بروز یا تشدید پرخاشگری و تخفیف یا تعدیل آن اثر گذار باشند، برخی از اینگونه عوامل عبارتاند از: ۱) زندگی در ارتفاع خیلی بلند و تغذیه ناقص؛ پژوهشهای به عمل آمده در میان سرخپوستان قبیله کولا در میال آندورپرو، که به پرخاشگرترین انسانهای روی زمین شهرت دارند حاکی از آن است که پرخاشگری این قبیله سه دلیل دارد: الف: زندگی در ارتفاعات خیلی بلند کمبود مواد غذایی و بالاخره تغذیه ناقص. ب: جویدن برگ کوکا که محتوی کوکائین و نوع مخدر است و سبب میشود مصرف کنندگان آن موقتا احساس آرامش میکنند اما اثرات مصرف دراز مدت آن برای سوخت و ساز بدن زیان آور است. ج: هنجار بودن پرخاشگری، در جامعهای ممکن است پرخاشگری یک رفتار «هنجاری» تلقی شود لذا در مقایسه با جوامعی که چنین وضعیتی را ندارند.
۲) تقویت پرخاشگری به علت ضرر و زیان اجتماعی- فرهنگی در بعضی مواقع به علت جنگ یا عوامل دیگر پرخاشگری در جامعه تقویت میشود بدیهی است در چنین وضعیت پرخاشگری با فراوانی بیشتر در افکار با تخیلات و اعمال افراد آن جامعه مشاهده میشود چون جامعه به دلیل مقتضیات زمانی و مکانی خود پرورش آن را ضروری میداند.
۳) مشاهدات اجتماعی، مشاهده وقایع و اتفاقاتی که در جامعه رخ میدهد مانند درگیریهای اجتماعی محدودیتهای اجتماعی تبعیضات بی عدالتیها…. سبب ایجاد خشم و پرخاشگری میشود.
۴) نقش رسانههای گروهی، از عوامل اجتماعی- فرهنگی دیگر که در پیدایش و تقویت پرخاشگری نقش دارند. رسانههای گروهی به ویژه تلویزیون است درجه تأثیر پذیری افراد از برنامههای تلویزیون به شرایط اجتماعی- اقتصادی بسیاری از عوامل دیگر بستگی دارد اثر فیلمهای خشونت آمیز در ایجاد رفتار خشونت آمیز و پرخاشگرانه در مطالعات محققین مورد تائید قرار گرفتهاست.
۵) نقش بازیهای ویدئویی در پرخاشگری، پژوهش در این زمینه با عنوان (تأثیر بازیهای ویدئویی) بر پرخاشگری دانش آموزان پسر سال پنجم مقطع ابتدایی شهرستان خرم آباد به روش تجربی صورت گرفتهاست. یافتهها نشان میدهد که گروههای آزمایش که پرخاشگرانه بازی کرده بودند نسبت به گروه گواه افزایش معنی داری پرخاشگری نشان دادند در نتیجه انجام بازیهای ویدئویی پرخاشگرانه پرخاشگری بعدی را به خصوص در بین کودکان افزایش میدهد(اکبری، ۸۱ –ص ۱۹۹و ۲۰۰)
زیانهای پرخاشگری
علی رغم تمامی مسائل ذکر شده پرخاشگری همیشه اوقات نیز زیان آور و مضر نیست بلکه پرخاشگری از حد اعتدال خارج نشود و هدف آن تسلط بر مشکلات زندگی و ترقی و تعالی و آلایش انسان باشد نه تنها سودمند است بلکه ضروری نیز هست. قرار دادن حدو مرز برای پرخاشگری مضر و سودمند قدری مشکل به نظر میرسد لذا کودکی که بر علیه بزرگترهایش سرکشی میکند پرخاشگر است ولی در عین حال نشان میدهد که انگیزهای اورا به سوی استقلال که جزء ضروری و با ارزش رشد اوست رهبری میکند درباره مفیرد و لازم بودن عمل پرخاشگری فوید معتقد است که اگر انسان برای ابزار پرخاشگری اجازه نیابد نیروی پرخاشگری اش انباشته میشود و سرانجام به شکل خشونت مفرط یا بیماری روانی ظاهر میشود. در واقع به تعبیر او برای پالایش روانی سه راه حل وجود دارد که به طور مستقیم و غیرمستقیم با پرخاشگری در ارتباط است این سه راه حل عبارتاند از: الف: صرف نیرو در فعالیتهای بدنی از قبیل بازیهای ورزشی جست و خیز، مثبت زدن به کیسه بوکس و غیره ب: اشتغال به پرخاشگری خیالی و غیر مخرب ج: اعمال پرخاشگری مستقیم حمله به ناکام کننده صدمه زدن به اوناراخت کردن او ناسزا گفتن به او و جزء اینها آیا پرخاشگری قابل کنترل است؟ اکثر پژوهشگران معتقدند که عوامل محیطی باعث کسب و نگهداری رفتارهای پرخاشگرانه میشود به نظر آنها تغییرات مناسب در موقعیتهای محیطی سبب از بین رفتن زمینههای ایجاد کنندهٔ پرخاشگری و خشونت در رفتار کودکان و نوجوانان میشود همچنین با دادن شخصیت مثبت و منطقی به کودکان عدم تبعیض میان آنها عدم تحقیر کودکان دادن مسئولیتها در خد توان به افراد پرخاشگر صحبت کردن با آنها آگاه کردن آنها در مورد خطرات پرخاشگری ایجاد رابطه صمیمی و عاطفی باآنها و توجه به مشکلات آنها تشویق کردن آنها به کارهای گروهی و جمعی و در پایان با شناسایی روحیات فرد برخورد صحیح با آن میتوان در شناسایی عواملی که پرخاشگری را ایجاد یا تشدید میکنند اقدام کرد.
تکنیکهایی لازم برای کنترل پرخاشگری در محیط خانواده
۱- صمیمت، صمیمیت در خانواده امری لازم و ضروری است زیرا هم مهمی در کاهش خشونت در خانواده دارد بسیاری از رفتارهای خشونت آمیز به این دلیل است که صمیمیت بین طرفین وجود ندارد. صمیمیت هنگامی افزایش مییابد که افراد مهانواده درامور زندگی با یکدیگر مشارکت داشته باشند. همچنین اعتماد و اطمینان در مشارکت بین افضای خانواده باعث صمیمیت میشود. ۲- تامل و سکوت، یکی از بهترین راههای کنترل خشونت در خانواده کنترل رفتار خویشتن در مواقعی است که یکی از اعضای خانواده به تحریک دیگری بپردازد. بهترین شکرد در این هنگام آن است که دیگران سکونت اختیار کنند تا آن فرد هم آرامش پیدا کند سپس در یک فرصت مناسب با هم به بحث و بررسی بپردازند. ۳- تخلیه یعنی اینکه به طور مستقیم جواب خشونت را ندهیم. تحقیقات جدید نشان میدهد که پرخاشگری حلاکی و حتی فیزیکی علاوه بر اینکه خشم را کاهش نمیدهد بلکه باعث افزایش آن نیز میشود. ۴- مدل پرخاشگری غیر پرخاشگرانه (قدم زدن و…) تحقیقات نشان داده که افرادی عادی که پرخاشگری خود بدون رفتار پرخاشگرانه بروز دادند بعد از این کار سطح کمتری از پرخاشگری را داشتهاند ولی به طور کل این روش هم زیاد موثر نیست. ۵- تنبیه، درطول تاریخ یکی از وسایل اجتماعی برای کم کردن میزان خشونت تنیه بودهاست کهتوسط آن جلوی تجاوز خشونت و دیگر رفتارهای پرخاشگرانه را میگرفتند ولی در حال حاضر علما معتقدند که تنبیه به طور موقت جلوی خشونت حاضر را میگیرد و برعکس در طولانی مدت به طور مستقیم باعث تقویت آن میشود درحال حاضر تنبیه بدنی از طرف سازمان بهداشت جهانی ممنوع شدهاست. ۶- صحبت کردن در مورد مشکل، بهترین روش برای کاهش پرخاشگری صحبت کردن در مورد آن است این تکنیک به طور عملی به دو صورت عملی است ولی اینکه در لحظهای که پرخاشگری به حد اعلای خود میرسد یکی از طرفین سکوت اختیار کند و سعی کند قائله را ختم کند ولی بعد از اینکه طرفین آرام شدند و مدتی نیز گذشت با خونسردی مطالب را با یکدیگر در میان میگذارند و آن را حل و فصل میکنند.
درمان پرخاشگری:
برای درمان پرخاشگری گام اول شناخت و ریشه یابی علت یا علل پرخاشگری است با شناخت این عوامل میتوان همکاریهای لازم را برای کاستن از میزان و شدت پرخاشگری ارائه نمود مانند سرگرم نمودن فرد مهر و محبت و دلجویی آموزش تنهایی فکرکردن صبرو متانت نشان دادن در مواقع پرخاشگری تشویق جهت استحمام وروش گرفتن اجرای عدالت در منزل برآورده کردن نیازهای کودکان و نوجوانان مساعد ساختن جو آزادیهای کنترل شده جلوگیری از توهین و ناسزا گفتن به آنها ویا مقابله به مثل نکردن با آنها جلوگیری از تهدید و ترساندن الگوهای خوب را به آنها نشان دادن رهنمودهایی در مورد سازش و جوشش با دیگران تشویق به بازیهای گروهی و رعایت بتراکت و قوانین در زندگی با دیگران عادت دادن به آنا به گذشت یاد دادن انتقاد صحیح به آنها جهت تخلیه و سبک شدن و آرامش یافتن و درپایان چنانچه رعایت عوامل فوق تأثیری نداشت میتوان از عوامل دیگری مانند توبیخ اخطار تحکم علامت مقابله به مثل تنبیه و قهرو… استفاده نمود.
منابع
اکبری ، ابوالقاسم ، مشکلات نوجوانان و جوانان ، چاپ دوم
نشر ساوالان ، تهران ، سال ۱۳۸۱
نلسون ، ریتاولکس ، الن سی ، ایزارائل : اختلالات رفتاری کودکان
محمد تقی منشی طوسی ، چاپ چهارم ، انتشارات آستان قدس رضوی مشهد ، سال ۱۳۶۹
نوابی نژاد ، شکوه : رفتارهای بهنجار و نابهنجار کودکان و راههای پیشگیری و درمان ، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان ۱۳۷۲