این بخش هیچ گونه ارتباطی با اسلام و قرآن ندارد. مطالب زیر سوالاتيست كه بشر طي قرنها در جواب دادنشون عاجز بوده. ولي در عصر حاضر،انسان با پيشرفت در علم متافيزيك، تونسته ارتباطي با دنياي پس از مرگ برقرار كنه و اطلاعاتي ناب، توسط كساني بدست بياره كه عيناً شاهد حقايق بودند.
مباحث نابی که شما اینجا شاهد اون هستید حاصل40 سال تحقیق خانم دولورس کنن در کتاب “رازهای آنسوی مرگ” میباشد که طی ارتباطی که ایشون با ارواح متعالی برقرار کردن این اطلاعات بدست اومده. من در هیچ سایت یا وبلاگی نظیر این مباحث رو ندیدم. ومی تونم به جرأت بگم که در نوع خودش بی نظیره. پس شما هم برای ارتقاء سطح آگاهی دیگران این سایت رو به دوستانتون معرفی کنید.تمام جوابها صحيح بوده. بدون هيچ گونه شك و ترديدي بخونيد و از حقيقت آگاه شويد.
امروزه دیگر بشر با شناخت علوم متافیزیک نمی تواند جهنم و بهشت را بگونه ای که قبلاً تشریح کرده اند بپذیرد. اگر قرار باشد که در عالم روح آتش و یا آهن گداخته ای باشد، پس فرق میان عالم فیزیک با متافیزیک چیست ؟؟ اگر قرار باشد انسان سیبی را که در دنیای مادی شناخته و می خورد و مزه و نوع و طرح و طعم آن را می شناسد، آن را در عالم ارواح و در بهشت بخورد و بچشد و تجربه کند، پس میان این دنیا و آن دنیا چه تفاوتی وجود دارد.
شما نفس خود نیستید. شما موجودی الهی و روحی جاودانه هستید. شما موجودی ذی روحی هستید که هرگز نه متولد می شوید و نه می میرید, شما انسان بودن را تجربه می کنید. و زمانی که خدا را بشناسید، وقتی بخشی از علم مکانیک آفرینش باشید، به رفیع ترین مراحل زندگی رسیده اید.
با خواندن این مباحث دید شما نسبت به زندگی عوض خواهد شد. به گونه ای که دیگر زندگی را عاملی پوچ و بی هدف نخواهید دید.
پیام کلی این نوشته ها این است که با بازگو کردن حقایق،…به شما ثابت بشه که فقط با افکار، گفتار و اعمال نیک و مثبت شما قادرید که تجربه ی زندگی زمینی رو به بهترین نحو پشت سر بزارید.
سوال : دیدگاه الهی نسبت به انسانهای پلید در دنیای روحانی چیست ؟؟
پاسخ: خداوند که صاحب و مالک تمام کائنات . مخلوقات است ، صاحب دوستی ، سعادت ، خوشبختی و مهر و مودت است . او خدایی نیست که دو او لفظ انتقام یا نفرت جای گیرد و تصور شود . خداوند بری از تمامی احساسات منفی است . او هیچ تمایلی ندارد که انسانی را به خاطر ارتکاب به گناهش مجازات نماید . در اساس و قانون وی جایی برای مجازات وجود ندارد . در دنیای خود اگر مشکلاتی دارید ، ماحصل عذاب و غضب الهی نیست ، بلکه نتیجه عملکردهای خودتان است . اگر آشفتگی و تشویشی می بینید ، باز نتیجه رفتار خودتان است .
سوال : برای ما انسانها همیشه درک این حقیقت دشوار می نماید که چرا و چگونه می توان با مشکلات و ناراحتیهای موجود در زندگیمان کنار آمد . تصورمان بر این هست که حتماً عمل خلافی انجام داده ایم که خداوند ما را تحت عذاب گذاشته است . از اینکه مشاهده می کنیم عده ای در کمال آسایش زندگی کرده و مشکلی ندارند و در عوض عده ای نیز با تمام تلاش و کوشش همیشه در رنج و عذاب هستند . این را می توانید توجیه کنید ؟
پاسخ: شما به خاطر اینکه به سطح و چهره ظاهری زندگی افراد می نگرید ، اینگونه تصوراتی دارید . اگر می توانستید به روح این دو نفر بنگرید عمق وجود آن ها را ارزیابی کنید ، هیچگاه چنین تصوری نمی توانستید داشته باشید . به عبارتی اگر به جای اینکه به یک وجه زندگی آن دو شخص را زیر نظر می گرفتید ، اینگونه تصوری نمی داشتید . این دو گروه ( ثروتمند و راحت و هم چنین فقیر و ساعی ) گرچه در ظاهر با هم تفاوتهایی دارند ولی در عمق کاملاً برعکس ، زندگی خویش را سپری می نمایند . آن ها چه به صورت مشکل و چه به صورت شکل آسان تجربیات زندگی خویش را پشت سر می گذارند . حقایق زندگی آن نیست که زندگیمان را با تجربه اندوزی به پایان برسانیم . اگر اینگونه باشد ، موضوع به این می ماند که شما به مدرسه می روید ولی به جای اینکه آموزش لازم را ببینید ، فقط تجربه سر کلاس نشستن را آزمایش می کنید و تجربه کسب می نمایید . آنچه که در زندگی مهم است ، اینکه تکامل داشته باشید ، شاید به نظرتان چنین موضوعی تداخل یابد که تکامل تنها در دینداری است . ولی اینگونه نیست . زمانی که انسان زندگی خود را شروع می کند از هر طریقی مورد امتحان و آزمایش ادراک و شعور خویش قرار می گیرد . شاید شرایطی پیش آید که خودتان تمایل به آن ندارید . ولی تحت آن شرایط بایستی دورۀ تکامل خویش را سپری سازید . اگر فردی در شرایط کنونی فقیر است و هر اندازه تلاش می کند به زحمت می تواند جاهای خالی زندگیش را از حیث مادی و معنوی پر کند ، دلیلش این است که خداوند چنین تبعیضی را به او روا نداشته است . شاید پدرش و یا کسانی قبل از او چنان شرایطی را پدید آورده اند که او فقیر باقیمانده است . تکامل او در این است که خودش را با شرایط وفق دهد و تلاش نماید تا اسباب آسایش و راحتی روح بستگان و متکفلین خود را فراهم آورد . اگر روح انسانهای وابسته به او شادمان گردند و احساس نمایند که آرامش دارند ، از وی راضی شده و این تکامل روحی تا ابدیت ادامه خواهد داشت . اگر در مقابل تصور کنیم که شخص فقیر و ساعی علیرغم تلاش روز افزون هنوز نتوانسته اسباب راحتی خود و خانواده اش را فراهم آورد ، مسلماً همیشه عذاب خواهد کشید . اگر تلاش وی تداوم داشته باشد ولی نتیجه ای نبخشد ، گناهی بر او متصور نیست . زیرا او با تمام توان خویش حرکت کرده است ولی به دلایل عدم وجود امکانات فیزیکی و مادی یا فقدان تحصیلات و مدارج خاص نتوانسته به نقطه ای برسد که بتواند رضایت خود و وابستگانش را تأمین نماید . اگر چنین شخصی برای کسب رضایت وابستگانش دست به دزدی ، کلاهبرداری و … بزند تا آن ها را به سعادت دنیوی برساند ، در عوض انسانهایی که تحت ظلم و نیرنگ وی قرار گرفته اند ، ناخرسند خواهند بود و این باعث خواهد شد که عذاب بیشتری بکشند و ماحصل این عذاب ، بروز نفرت و لعنتی است که گریبانگیر شخص خواهد شد .
به مثابه این حال تصور کنید که شخصی ثروتمند است . اگر از ثروت خود بهره بگیرد و تلاش نماید که روز به روز آن ها را بکار گرفته و از قبل کارهای وی عدّه زیادی بهره ببرند ، آن زمان او نیز تکامل خویش را پست سر نهاده است وگرنه با سوء استفاده از دارایی خویش و ارتکاب به اعمال نادرست و فرو پاشاندن زندگی انسانهای دیگر تکامل خویش را مسدود ساخته است و روحش به نهایت از طریق همان اشخاص مورد مواخذه قرار خواهد گرفت . پس می بینید که نمی توان از ظاهر قضیه نتیجه گرفت در شرایط و امکاناتی از صفر تا بیست تماماً وسایل و ابزارهای تکاملی انسان هستند .
سوال : آیا میان انسانهای ثروتمند و فقیر در دنیای باقی و ابدی تفاوتی هست یا خیر ؟
پاسخ:نه خیر ، هیچ تفاوت و تمایزی میان انسانها در دنیای ابدی قائل نمی شوند . انسانها در یک نگاه واحد یک گونه محسوب شده و تنها رفتار و حرکت و گفتار آن ها در دنیا ملاک تعیین شخصیت و جایگاه آنهاست و کسی که که ثروتمند ترین و با نفوذ ترین شخص روی زمین باشد ، اگر نتواند تکامل یابد و از امکانات خویش نتواند بهره گیرد و به جای بهره وری از آن سوء استفاده را رایج گرداند . آن شخص در اینجا شاید ذلیل ترین فرد باشد . در عوض احتمال دارد انسانی فقیر بی چیز علیرغم اینکه زندگی سختی داشته ولی بردباری نشان داده و در خدمت انسانهای دیگری در حد توان خودش بوده است . این فرد نیز در اینجا بسی با عزت و احترام خواهد بود . پس در یک کلام می توان گفت که معتبرترین و عزیزترین شخص در اینجا کسی است که عملکرد و رفتار مناسب و خداپسندانه ای داشته است .
سوال : انسانهایی که در طول زندگی خویش ناخواسته در مسیری قرار گرفته اند که اعمال منفی از آن ها سر زده است ، آیا آن ها نیز به خاطر این مجازات می شوند ؟
پاسخ:انسان اگر ناخودآگاه در مسیری قرار گرفته که باطل بوده است . او را مورد مواخذه قرار نمی دهند . امّا اگر او بعد از آن به ناچار – توجیه فردی و شخصی – تن به ادامه راه نادرست داده باشد ، مورد مواخذه قرار خواهد گرفت . یعنی او شعور و درک داشته و بایستی راهی را برای گریز از آن شرایط می یافت ، نه اینکه با توجه اینکه چاره ای نداشته ، راه خلاف را ادامه می داد .
سوال : مدام از تکامل انسان و روح وی صحبت می کنیم . اصلاً تکامل بشر در چیست ؟ چه چیزهایی را تکامل او می نامید ؟
پاسخ:انسان از بدو خلقت دو نوع تکامل داشته است . ابتدای امر او نیز مثل سایر موجودات تکامل تکوینی را شروع کرده است . از آب منی شروع شده و به جنین و سپس انسان تبدیل گردیده است . این روندی است که بایستی برای شکل گیری جسم وی ادامه می یافت . همانگونه که جانوران و گیاهان هستند و باید چنین روشی را ادامه دهند . امّا انسان زمانی که بالغ می شود و قدرت تمیز دادن خوب را از بد کسب می کند ، تکامل تشریحی وی شروع می شود . او باید تجربه کسب کند ، فرا بگیرد و آموزش ببیند تا بداند چه راهی درست است و چه راهی نیست . اکر انسان نعماتی که به طور غریزی در باطن وجودش نهفته شده است به خوبی مورد استفاده قرار دهد و در راه کمال روحانی خود و رضایت روحی سایرین بکار بگیرد ، مسلماً تکامل یافته تلقی می شود . امّا اگر به طور غریزی جنسی که او از آن برخوردار است ، مورد سوء استفاده قرار گیرد و برای رسیدن به کامیابی جنسی ، روح دیگران را بیازارد و تنها کامیابی خویش را مدّ نظر قرار دهد ، آن زمان او نه تنها از نعمت خدادادی بهره نبرده و در تکامل خویش بکار نگرفته که برعکس آن را وسیله زور گویی و ستم روا داشتن به روح سایرین قرار داده است . از پدیده های گیاهی و جانوری گرفته تا امتیازات خود انسان تماماً در ذهن انسان است ولی باید انسان از آن ها به نوعی بهره بگیرد که روح خود و روح دیگران آزرده نشود . در چنین شرایطی است که او تکامل یافته است .
ححقيقت را از زبان كساني بشنويد كه دنياي پس از مرگ را ديده اند و به حقيقت رسيدند.
باید بدانید که با مرگ ، دانش و آگاهی واقعی به انسان هدیه می شود . همراه با از بین رفتن بدن مادی و جدایی روح از کالبد جسمانی ، واقعه ای شگفت انگیز رخ می دهد و انسان با دنیا و واقعیات بسیار جالبی روبرو می شود . آگاهیها و دانش دنیای پس از مرگ به گونه ای است که دیگر هیچ محدودیت و یا موانعی در برابر آن ایجاد نمی شود . روح به آنچه که می خواهد ، می رسد و برای رسیدن به حقایق جدید پیش می رود . از این رو وقتی با روحی رابطه برقرار می کنید ، با اطلاعاتی که از آن کسب می کنید ، در واقع با دانش و اطلاعات درستی مواجه می گردید . ارواح آنچه را که از دنیای خودشان بیان می دارند ، واقعیت دارد و در دنیای آن ها دروغ و کذب و ریا وجود ندارد . برخی از ارواح نسبت به ارواح دیگر متعالی هستند و اطلاعات بیشتری را کسب کرده و توضیحات زیاد ی را به شما می دهند ولی برخی دیگر اطلاعات چندانی ندارند . دلیل این تفاوت باز به دوران تکامل روح انسان در دنیای مادی مربوط می شود . روحهایی که در دنیای مادی همیشه در جولان بودند و دنبال اطلاعات جدیدی می رفتند و آرامش نداشتند ، مسلماً با عروج به دنیای باقی همان حالات را دنبال می نمایند . این نوع ارواح پویا بوده و متعالی به حساب می آیند و اطلاعات آن ها از ارواحی که در دنیا روح خود را محدود کرده بودند ، بسی زیاد و دقیق است. از این رو می توان گفت که روح انسانهایی از قبیل دانشمندان، هنرمندان، صنعتگران، نویسندگان، علمای مختلف بسی متعالی تر از ارواح انسانهایی که در دنیای مادی به کارهایی اعم از سیاست بازی، هنرپیشگی، اعمال لذت بخش دنیوی(سکس و …) افراد جاهل و کم سواد، دست می زدند، می باشد.
سوال : پس انسانها بیهوده ازمرگ هراس دارند ؟
پاسخ: بله ، کاملاًَ درست است . انسانها به جای آنکه از مرگ بترسند ، از تأثیرات روحی خویش واهمه داشته باشند . از رفتارهایشان بترسند و از نتایج اعمال ، کردار و گفتارشان بیم داشته باشند .
امروزه دیگر بشر با شناخت علوم متافیزیک نمی تواند جهنم و بهشت را بگونه ای که قبلاً تشریح کرده اند بپذیرد. اگر قرار باشد که در عالم روح آتش و یا آهن گداخته ای باشد، پس فرق میان عالم فیزیک با متافیزیک چیست ؟؟ اگر قرار باشد انسان سیبی را که در دنیای مادی شناخته و می خورد و مزه و نوع و طرح و طعم آن را می شناسد، آن را در عالم ارواح و در بهشت بخورد و بچشد و تجربه کند، پس میان این دنیا و آن دنیا چه تفاوتی وجود دارد.
سؤال: خب ، در رابطه با جهنم رفتن،در آتش دوزخ سوختن و چيزهايي كه در اين خصوص گفته شده اند چه مطلبي براي گفتن داريد؟
پاسخ: زماني كه شما كودكي بيش نيستيد ،والدينتان به شما كارهاي شايسته را توضيح داده و براي انجام آن تشويق مي نمايند و در مقابل شما را براي حفظ و كسب معنويت از انجام كارهاي خطرناك وزشت دورنموده وبرحذرمي دارند. اگرشما در اين شرايط به حرفهاي آن ها گوش ندهيد ،مورد تنبيه والدين خويش قرار مي گيريد . شما در كودكي براي اينكه از چنين ترسي و امكان بروز تنبيه در امان باشيد ،تلاش مي كنيد كه به سمت كارهاي خطرناك ويا ناشايست نرويد. جهنم نيز مفهومي است كه جنبه تنبيه را دارد و فرستادگان الهي براي اينكه شما را از خطرات عدم تكامل روحي و عذاب دنياي روحاني بري سازند و مصون گرديد،چنين واژه اي را بكار برده اند تا به سوي كارهاي ناشايست نرويد. جهنم وجود خارجي ندارد و آنگونه كه تصور مي كنيد ،نيست بلكه وقتي انسان دست به كارهاي ناشايست مي زند و روح خود و ديگران را عذاب مي دهد ،زمينه ي تعادل روحي انسانها را از حالت آرامش به تشويش و آشفتگي سوق مي دهد و در چنين حركتي تقصير كار است . يعني مانند كارگري است كه در صورت عدم كنترل و نظارت بر ماشين باعث مي شود خللي در خط توليد ايجاد شود و محصول نادرستي عايد گردد. اينگونه كارگر حتما ً تنبيه شده و از كارش محروم مي شود . انسان نيز دقيقا ً اينگونه است . وقتي عمل ناشايستي انجام مي دهيد ،حركت نادرست و غير منظمي را در خط توليد شايستگي هاي انسان و كسب تكامل ايجاد مي كنيد. چنين انساني در جهان آخرت تنبيه شده و اين تنبيه را خود در دادگاه وجدان و روحش انجام داده و تثبيت مي نمايد . آن زمان باور مي كند و مي پذيرد كه باعث كندي در حركت تكامل روحي خود و ديگران شده و همه با ديده ي زشت و مقصرگونه به او خواهند نگريست و سرزنش خواهند كرد و دليل چنان خطايي را از وي خواهند پرسيد . اين همان عذاب جهنم گونه اي است كه بر روح عارض خواهد شد و تا ابديت ادامه خواهد داشت.
سؤال: پس اگر اينگونه باشد ،تصور مي كنم انسانها احساس راحتي از عدم وجود جهنم خواهند كرد و شايد شدت و حركت اعمال ناشايست بيشتر باشد.نظرتان چيست؟
پاسخ: اتفاقا ً شما نيزسخت دراشتباه هستيد . شما وقتي مال كسي را مي دزديد، شخص مال باخته چه حالتي دارد و چه عذابي مي كشد ؟ وقتي جان كسي را مي گيريد و قتل انجام مي دهيد ،شخص مقتول در هنگام مردن چه حالي مي يابد ؟ قبل از آن چه تلخي ها يي مي كشد؟زماني كه فردي را شكنجه مي كنيد،چه احساسي به او دست مي دهد ؟ زماني كه از قدرت خويش بهره جسته و بر ديگري زور مي گوييد، به نظرتان شخص مظلوم چه حالي پيدا مي كند و چه تصويري از شما دارد؟…اگر به اين مسايل بينديشيد و لحظه اي خودتان را به جاي او قرار دهيد ،عذابي را كه اين افراد در حين بروز اعمال ناشايست مي كشند ،درك خواهيد كرد. حال اين موضوع را به دنياي آخرت تعميم دهيد،جايي كه در آنجا گريز از خطر ممكن نيست. شايد در اينجا از قانون و مجازات بتوانيد فرار كنيد ،جاي سكونت خودتان را تغيير دهيد،ولي در آنجا همه چيز مجرد و شكل واقعي و مطلق داردو امكان بهانه تراشي و يا گريز وجود ندارد. در چنين حالتي عذابي را كه شما به ديگران وارد ساخته و عارض نموده بوديد،از سوي روح همان انسانهاي حاضردرجهان آخرت مورد مؤاخذه قرارگرفته و عذاب خواهيد كشيد . همان حالاتي را كه آن ها در دنيا حس كرده و تجربه نموده بودند،شما عين آن را با ارزيابي اعمال خويش حس خواهيد كرد. چون روحا ًاين را درك خواهيد نمود،عذابش بيش ازعذاب دنيا خواهد بود. اين عذاب نيز پايان پذير نبوده و منطقي نخواهد بود . بلكه هميشه با شما خواهد بود . شما حالا تصور كنيد كه جهنم خود ساخته تان چگونه خواهد بود . اگر شما حس مي كنيد كه سايرين اگر بدانند كه جهنم به گونه اي كه مي شناسيد وجود ندارد،دست به ارتكاب اعمال ناشايست زيادي خواهند زد،دليلش اين است كه شما هنوز هر چيزي راجهاني و دنيوي مي پنداريد و عظمت اين جهان را درنيافته ايد.
سؤال: يادم است،يكي از ارواح به من گفت كه در دنيا چيزي به نام بدي وجود ندارد . نظر شما در اين رابطه چيست؟
پاسخ: لفظ «بدي» از كلمه يا واژه ي درستي نيست. زماني كه اين واژه را بررسي و تجزيه مي كنيد ،قبل از هرچيزي به تميز دادن كارها مي پردازيد و مي خواهيد بدانيد كه چه چيزي خوب است و چه چيزي بد. اگر به جاي «بدي»از كلمه «هدايت نادرست» بهره ببريد ،كاملا ً گوياي قضيه خواهد بود.
به عقيده و درك ما ،بدي و نادرستي كه شما بدان آگاهي داريد ،همان چيزهايي هستند كه دراثرهدايت نادرست منجر به كسب نتايج نامطلوب شده اند. يعني انرژيهايي كه به خوبي و درستي هدايت نشده اند،از مسيرخويش خارج شده ونتيجه اصلي را عايد نساخته اند.پس بدي همين است. اگرانسان بداند وبتواند ازانرژي روحي وعقلي به خوبي بهره ببرد،تجربه هدايت كردن وي مثبت خواهد بود و قادر خواهد بود كه انرژيش را با ساير انرژيهاي مثبت تلفيق كرده وبه نتيجه مثبتي برسد. اگر نتواند انرژي موجود را با عقل و روج هدايت نمايد،اين انرژي به طور ساده و آزاد تحت تأثير ساير انرژيهاي سرگردان قرار خواهد گرفت و آن زمان نتيجه نامطلوبي حاصل خواهد شد انرژيهايي سرگردان همان انرژيهاي منفي لوسيفر است كه انرژي شما را جذب مي كند و شما پس از اينكه نتيجه آن را ديديد، ادعا مي كنيد كه شيطان شما را گمراه كرده است در حقيقت او شما را گمراه نكرده است،بلكه شما وظيفه خود را به خوبي انجام نداده ايد و فرصت نفوذ وي را از روزنه ي خاصي داده ايد و رفتار و كردار نادرستي حاصل شده است. چنين رفتار ناشايست و نادرستي يقينا ً هم روح خودتان و هم روح سايرين را به طور منفي تحت تأثير قرار خواهد داد كه بازتاب رويكرد آن نيز در جهان آخرت خواهد بود.
سؤال: براي اينكه انسانها از هدايت درستي برخوردار باشند و در جهاني كه زندگي مي كنيم ،انرژيهاي غير عقلي روز به روز بيشتر مي شود،چه بايد كرد تا تحت تأثير قرارنگرفت؟
پاسخ: شما بازدچار اشتباه شديد. پيداش پديده هاي جديد كه حاصل دست و انرژي عقلي انسانهاست،درواقع به منشاء انرژي و خداوند بر مي گردد. خداوند چيزي را بدون هدف و بي ارزش نيافريده است. آنچه كه شما در جهان كنوني به آن مالكيت داريد و صاحبش به شمار مي رويد؛آنچه را كه شما بدان تكنولوژي و ماحصل تكنولوژي مي پنداريد،زيبائيها،آزاديها، نعمات مختلف و… را مي بينيد ، اين ها بي هدف و بيهوده نيستند. كدامين پديده انساني بدون هدف آفريده شده است؟ كدامين محصول دانش بشري كه انوار انرژي عقلي وي نشأت گرفته بد بوده است كدامين محصول تكنولوژي و ارتباطات اجتماعي ـ انساني نادرست و ناشايست است؟ اين ها نعمات الهي هستند،زيرا از انرژي مثبت عقلي حاصل گرديده اند. شماييد كه نمي دانيد از آن ها چگونه بهره ببريد! شما عاجز از استفاده هستيد يا افراط مي كنيد يا تفريط داريد. زنان، طبيعت،مردان،كودكان،مواد حاصل شده از تكنولوژي، ارتباطات و آزاديها و… همه زيبا و مرغوب هستند و بايد شكر آن ها را به جاي آورد. ولي اگر در استفاده از آن ها از انرژي عقلي و روحي بهره ببريد نه تنها از آن ها لذت خواهيد برد كه از قبيل آن ها به خيلي از چيزها نيز خواهيد رسيد پديده ها شما را گمراه نمي كنند،بلكه شما راه استفاده آن ها را نمي دانيد. خواهيد گفت كه اجدادمان قرنها پيش مشكلي را كه ما امروز داشتيم ،نداشتند. درست است؛زيرا آن ها هنوز چشم و گوششان به پديده ها ي جديد آشنا نبود ولي آن ها نيز در زمان خودشان به دلايل عدم شناخت به نيروي خود و موجوات دچار گمراهي شده بودند. شما امروز عقايد و دانشي كه نسبت به مسايل متافيزيكي داريد،آن ها ازآن محروم بودند. چشم بصيرت شما بيشتر از آن ها روشنتر و بازتر است. آن ها جاهل بودند ولي شما عالم هستيد. آن ها نداشتند و اشتباه مي كرند كه شما داريد و اشتباه مي كنيد. پس خودتان هستيد كه اجازه مي دهيد انرژيهاي ديگري شما را تحت تأثير قرار دهد. براي اينكه از اين خطر در امان باشيد،بايستي انرژي عقلي و روحي خويش را هميشه تقويت كنيد. نگذاريد كه انرژي شما بيشتر صرف پديده ها شود و سرگردان بماند. در چنان صورتي با نيروي شيطان يا همان لوسيفر درهم خواهد آميخت.
سؤال: اگر چيزيس و پديده اي به نام بدي يا شيطان وجود ندارد و آن را خود ساخته و پرداخته كرده ايم و موضوع به گونه ديگري است.پس مفهومي كه ما از بدي و شيطان داريم،چيست و چرا حاصل شده است؟
پاسخ: وقعا ًمي خواهيد اين رابدانيد؟من اين سؤال را به طورخلاصه پاسخ مي دهم . پاسخ اين سؤال شما «معذرتها»است. شما انسانها هميشه براي اينكه خودتان را از زير بار گران مسئوليتها و نتيجه اعمال خويش رهايي دهيد،دنبال بهانه اي مي گرديد تا معذرت خواهي و عذر خواهي خودتان را توجيه كنيد. زماني كه كار شايسته اي از شما سر مي زند با افتخار سينه سپر كرده و ادعا مي كنيد كه شما آن راانجام داده ايد. ولي وقتي كار خطايي انجام شد،دنبال معذرت خواهي و بهانه جويي مي گرديد تا خودتان را به نحوي از زير بار مسئوليت رهايي دهيد. شيطان،گناه،كاربد و هدايت شيطاني تماما ً توجيهات شماست. شما با چنين تصوراتي چنان تخيلات و توهماتي پيدا كرده ايد كه تكرار آن ها باعث شده است كه به عينه بپذيريد. باور داريد كه شيطان موجودي است كه با نيزه سه سر خود شما را به سوي بدي هدايت مي كند و شما چاره اي جزاطاعت نداريد. شما و اجدادتان ساليان سال تصور را در ذهن خويش تقويت كرده ايد و براي اينكه خودتان را از زير بار مشكلات و مسئوليت و تقصير خلاص سازيد،مي گوييد كه شيطان چنين كرده است. اين شيطان كه از آن حرف مي زنيد ،نيروي خاص و انرژي سرگردان خود شماست. شيطان اگر هم وجود داشته باشد،زاييده و خلق شده انرژي دروني شماست. آرزو كردن زيباست،محرك است،حركت دهنده و ايده آل است ولي اگر اين انرژي سرگردان شود،حالت شيطاني به خود مي گيرد.
سؤال: اگر انسان هميشه تمركز فكري داشته باشد،باز مي تواند از شيطان خلاص شود يا خير؟
پاسخ:البته كه مي تواند …انسان با تمركز فكري ،هدايت خود و كنترل نيروي روحي و عقلي مي تواند هميشه بر شيطان چيره گردد. يعني به عبارتي انرژي خودش را كنترل كند و نگذارد كه انرژي سرگردان به عاطل و باطل مورد استفاده قرار گيرد.
سؤال: در خصوص جهنم اصلی چیزی برای گفتن دارید ؟
پاسخ: جهنم اصلی هنوز برای هیچکس مشخص نشده است و تنها طبقات ومراحل جهنم برای انسانها ی شرور مشخص شده که در آن اقامت دارند . همانگونه که بهشت برین و اصلی برای نیکوکاران هدیه نشده است. تنها مراحل تکامل دراینجا وجود دارد که هر اندازه دارای روحهایی متعالی باشیم,به همان اندازه به تکامل رسیده از موهبات بهشت بهره می بریم. در مقابل آن افرادی که سبب قتل دیگران شده اند, حق و حقوق سایرین را زیر پا نهاده و باعث متلاشی شدن زندگی و آسایش سایرین گردیده اند وهمیشه نفرین ولعن آنها را برخود عارض گردانده اند در جهنم م مراحل آن هستند. انسانهایی که باعث از بین رفتن خصوصیات نیکوی بشری شده اند, باعث گمراهی دیگران گشته اند, حق و حقوق معنوی و مادی بشر را از بین برده اند, از جمله انسانهایی هستند که در مراحل جهنم خواهند بود و هستند.
جهنم نیز محصول عملکرد ما انسانها و امثال شماست. جهنم در اینجا دارای طبقات و مراحل مختلفی است. افرادی که غرق در تمایلات خودشان شده اند و تنها به خاطر رسیدن به امیال و آرزوهای خودشان اسباب دردسر و ناراحتی و نگرانی دیگران را فراهم آورده اند، همانگونه که همیشه در جهان مادی بخاطر عذاب وجدان که متأثر از روح انسانهای مظلوم و بیگناه است، زجر می کشند، در این جهان نیز از تأثیرات آنها در رنج و عذاب هستند. مراحل مختلف جهنم را برای انسانهایی که به نحوی از انحناء ناراحتی و زحمت دیگران را سبب شده اند، در نظر گرفته اند. انسانها همانگونه که گفتم پس از مرگ در استراحت به سر می برند ولی پس از مدتی آن ها نیز وارد مدرسه ارزیابی شده و عملکردهای خودشان را ارزیابی می نمایند. اگر نتایج اعمال، گفتار و پندار آنها منفی باشد، هیچ راه تکاملی ندارند. و نور از آنها دور می شود و خودشان را در تاریکی و سرما و وحشت از آزار و اذیت ارواح تحت ظلم می بینند.
سؤال: پس آنهائیکه حق و حقوق دیگران را چه بصورت مادی و چه بصورت معنوی از بین برده اند, به جهنم خواهند رفت ؟
پاسخ: بله, همین طور است. مرکز و منشأ نور از حق و حقوق خویش می گذرد. زیرا او آزادی اراده داده است تا انسان خود راه خویش را بیابد و اگر در این مسیر باعث نابودی حقوق دیگران شوند, مستوجب ستم و عذاب خواهند بود.
سوال : یعنی بهشت و جهنم چنان که ما تصور می کنیم وجود ندارد و تمام آن ها بازتاب احساسی از اعمال دنیوی ماست ؟
پاسخ: بله ، جهنم و بهشت را همه ما در روی زمین ایجاد می کنیم . یعنی با هر عمل زیبا و انسانی دوستانه و کسب رضایت خلق ، زمینه ایجاد بهشت روحی را در معنای باقی فراهم می آوریم و همچنان با هر کار بد و نادرستی که باعث می شود انسانها از ما رنجیده شوند ، اسباب ایجاد جهنم روحی را فراهم می آوریم و باید بدانیم که گریز از این ها ممکن نیست . زیرا همانگونه که عالم باقی و روحی حقیقت محض است ، بازتاب اعمال ، گفتار و تصورات ما نیز واقعیت مطلق می باشند .
سوال : با این تدبیر انسانهایی که خیّر و نیکوکار بوده اند و همیشه انسانهای بیشماری از آن ها رضایت داشته اند ، بهشت خویش را در دنیای اصلی ایجاد کرده اند ، مگر نه ؟
پاسخ: کاملاً درست شنیده اید ، از این رو می توان گفت که هر آنچه در روی زمین انجام می دهیم ، آغاز فصل تکامل برای دنیای باقی است .
سوال : آیا این امکان وجود دارد که به طور فرض انسانی در جهان کارهای خوبی انجام داده است و فرد بسیار مومن ونیکوکاری شناخته می شده است ولی در قبال ان عده ای دشمن وی بوده اند ، پس این دشمنان تأثیر در روح وی خواهند داشت یا خیر ؟
پاسخ: شما این را تصور بکنید که حضرت مسیح ( ع ) برای بیان دستورات الهی و ایجاد صلح و درستی و مساوات میان انسانها تلاش می کرد و برای اینکه احکام خودش را که برای سعادت و نیکی انسانها بود ، به مرحله اجرا بگذارد ، تلاش زیادی کرد ولی در مقابل طرفداران بیشمار وی عده ای نیز دشمن وی بودند و لعن و نفرینش می کردند. این گروه گرچه با همان تصور و برداشت احساس انرژی روحی خودشان را در دنیای روحانی به عیسی ( ع ) انتقال می دهند ولی چون تأثیرات شگرف انرژی نیکوکاران و طرفداران عیسی ( ع ) بیشتر است ، لذا این انرژی در مقابلش تأثیر ندارد .
سوال : انسانهایی که به جهت سعادت اجتماع دست به کارهایی می زنند و به طور فرض انقلاباتی را ایجاد می نمایند و یا برای اصلاح و نیکی اجتماع زمینه بسیاری از توطئه ها را فراهم می آورند که اجتماع از دست گروه یا فرد ستمکار نجات یابد ، آیا این نوع ارواح نیز تأثیر پذیر از بازتاب انرژی و رفتاری ارواح دیگر هستند یا خیر ؟ از طرفی در جریان وقوع انقلابات و اتفاقات اجتماعی – سیاسی عده بیشماری بیگناه و یا بر حق کشته می شوند ، تأثیر روحی آن ها بر چنان نهادی چگونه خواهد بود ؟
پاسخ: هر انسانی وظیفه دارد که مواظب رفتار و کردار و گفتار خویش باشد تا روح اشخاصی دیگر را نرنجاند . اگر کسی به عنوان منجی و رهبر جامعه ای پیشگام گردد که برای آزادی و صلاح اجتماعی اقدامی بکند ، مسلماً روح او بر دیگران اثر می کند . در جریان اقدام وی انسانهای بیشماری یا به طرفداری از وی یا دشمنی با وی کشته می شوند . این گروه در دنیای روحی منتظر سفر وی خواهند بود تا سئوال و جواب لازم را بکنند . اگر چنانچه اقدامات این فرد یا گروه مثبت باشد و در طول زمان ارواح بسیاری از وی رضایت داشته باشند و رحمت بطلبند ، آن زمان بازتاب انرژی روحی سبب ساز تکامل وی در دنیای باقی خواهد بود ولی اگر چنان شود که انسانها از داشتن چنان فردی احساس پشیمانی نمایند و یا وجود بدبختی های خودشان را از ناحیه وی بدانند و حتی اگر لعن و نفرین هم نکنند بازتاب انرژی احساسی – روحی آن ها که توأم با یأس و ناامیدی است ، چون سدی جلودار تکامل چنان فردی خواهد شد . بنابراین می توان گفت که اگر رهبر یا گروه مصلح تأثیر گذار مثبتی باشند ، عملکرد شان مثل مقربین الهی و پیامبران خواهد بود و کثرت وجود انرژی مثبت مانع از تأثیر گذاری انرژی منفی خواهد بود و گرنه این نوع روح در دنیای باقی رنج خواهد کشید .
سوال : پس می توان اینگونه تصور کرد که اگر آبراهام لینکلن تأثیراتش از ناحیه عمل و گفتارش مثبت بوده باشد ، اکنون جزو گروه ارواح متعالی است ولی اگر تأثیرات اقداماتی وی منفی بوده باشد ، اکنون در ردۀ ارواح درجه سه قرار دارد ، مگر نه ؟
پاسخ: بله ، کاملاً درست فهمیده اید . در دنیای ارواح هر کسی به حسب عمل ، گفتار و اندیشه خویش ارزیابی شده و جایگاهش مشخص می شود و در واقع هیچ تحمیلی یا تبعیضی در دنیای حق و حقیقت وجود ندارد و عملکرد خود انسان مشخص کنندۀ موقعیت فرد در جهان باقی است .
سوال : آیا گیاهان و کوهها و … نیز مثل انسان دارای ذکاوت خاصی هستند ؟
پاسخ: آن ها به وسیله غریزه و نیرویی که آن ها را به سویی خاص هدایت می کند ، اداره می شوند و مثل انسان دارای ذکاوت و هشیاری نیستند . تنها تکوین و رشد در آن ها مطرح است . شما به غیر از شرایط فیزیکی که براساس آن ها رشد غریزی دارید ، به واسطه داشتن عقل و اندیشه از ذکاوت و هشیاری برخوردار می باشید .
بهشت و جهنم مفهوم نیکی و پلیدی است که برای انسانها مهار کردن و به نوعی ابزار کنترل تعریف شده است. اگر فرد بتواند سیر تکامل خویش را بدرستی ادامه دهد، به شرایطی خواهد رسید که بسیار راحت و آسوده زندگی جاویدان خویش را تداوم خواهد بخشید و این به مفهوم همان بهشت است و اگر روح و جسم خویش را در جهان مادی تکامل نبخشد، در جهان ابدی نیز حرکت وی کُند خواهد بود و به همین حالت در مراحلی خواهد ماند که بسی اسفل تر و پایین تر و توأم با بحرانی خواهد بود که به منزله همان جهنم است.
بهشت و جهنم در دست خود انسان است و در این جهان ایجاد می شود. اگر تأثیرات روحی ما بر دیگران مثبت بوده و آنها نیز تصور و نگرش مثبتی نسبت به ما داشته باشند. در دنیای پس از مرگ نیز کسی ما را باز خواست نخواهد کرد و استیضاح نخواهد نمود و روحمان آزادانه و رها شده به تکامل خود خواهد پرداخت. وگرنه اگر روحمان در دنیای کنونی اسباب رنجش خاطر جسم و جان دیگران را فراهم آورده باشد و تأثیرات منفی بر روح دیگران بگذارد و سایرین نیز تصور منفی نسبت به ما داشته باشند، ان زمان در دنیای پس از مرگ همین ارواح ما را به استیضاح خواهند کشاند و مؤاخذه خواهند کرد و ان زمان خودمان را اسیر عملکردها و احساسات روحی خویش خواهیم دید و جهنمی ایجاد خواهد شد که تصورش را نمی کردیم.
سوال : آيا اصلاً چيزي به مفهوم گناه وجود دارد ؟
پاسخ: از يک نظر و کلي بايد گفت که چيزي به نام گناه وجود ندارد . بلکه آن را بايد به نام قصور يا به عبارتي تقصير معنا کرد . ابتداي امر نيز گفتم که بشر ملزم به ادامه تکامل است . اگر در تکامل وي نقصي پديد آيد ، قصوري در اين مسير رخ داده است و اين تقصير است و تقصير نيز ضمن ارزيابي نمره منفي دارد که شما آن را به نام گناه داشته و ثمره اش را به نام مجازات مي شماريد .
سوال : هميشه کنجکاو بوده ام که در دنياي ارواح چه چيزي گناه يا همان تقصير شناخته مي شود و چه چيزي نيکي و پاداش ؟
پاسخ: در دنياي ارواح و يا جهان باقي تکامل روحي به عنوان نيکي شناخته شده و پاداش آن نيز ادامه روند تکامل روحي است . اما در مقابل اين بي عدالتيها و زير پا نهادن حقوق ديگران گناه يا تقصير شناخته مي شود که عامل اصلي باز دارندگي در تکامل روحي است .
سوال : در انجيل خوانده ايم که هفت گناه کبيره وجود دارد که تباهي قطعي و جبران ناپذير بشر را فراهم مي آورند ، اين گناهان چيستند ؟ آيا همانهايي هستند که ذکر شده اند يا چيزهاي ديگري نيز وجود دارند ؟
پاسخ: آنچه را که شما مسيحيان و بالاخص کاتوليکها به نام گناهان کبيره مي شناسيد ، مفاهيمي هستند که بعدها به انجيل افزوده شده اند . گناه يا تقصير را در يک کلام ذکر کردم و خداوند نيز از ابتداي خلقت آن را به مفهوم ادراک انساني رسانده است . زيرا آن را با روح خودش درک کرده است . اگر به ماهيت اين گناهان بينديشيد ، در ماهيت و حق آن ها باز بي اعتدالي و زير پا گذاشته شدن حقوق را خواهيد ديد . لذا مهمترين گناه و يا تقصير کبيره آن است که به حقوق ديگران بي اعتنا باشيم و آن ها را ناديده بگيريم . اين تقصير به هيچ وجه بخشودني نيست و مجازات دارد .
سؤال:از شما مفهوم خداوند را جويا شديم .حال مي خواستيم در مورد مفهوم شيطان كمي توضيح بدهيد و ما را آگاه سازيد.
پاسخ: اين مفهومي است كه با توجه به اهداف خاصي شكل عيني يافته و قابل درك شده است. به عبارتي يك نوع شبيه سازي است كه انسان براي اعمال ناشايست آن را بكار گرفته ومي گيرد.
سؤال:پس با اين سخن مي شود چنين استنباط كرد كه چنين موجودي وجود ندارد ،مگر نه؟
پاسخ: نه خير ،چنين چيزي وجود ندارد . چنين شخصيت خارجي نيز وجود ندارد . انسانها وقتي ازشيطان حرف ميزنند، منظورشان پديده اي است كه تمامي اعما ل ناشايست ووسوسه هاي انجام اعمال غير فكاهي از سوي او هدايت مي شود و او در واقع نوعي فرشته است كه در زمان خلقت انسان، در صدد يافتن و كسب قدرت بيشتر گرديد و به خاطر اينكه پا فراتر از وظايف و امكانات خود گذاشت، انرژيهايش درهم آشفته شدند و او از حالت مثبت خود خارج شد و بسياري از توانائيها و قدرت خويش را از دست داد. او همان فرشته لوسفير است.
سؤال:آيا او به راستي انسانها را به بدي و نابكاري سوق مي دهد يا انسان به سوي او حركت مي كند؟
پاسخ: با توجه به اينكه انرژي مغناطيسي اطراف او آكنده از انرژيهاي نابهنگام و ناسازگار است ،لذا هر نوع آشفتگي جذب او شده و انرژيهاي زياد نادرستي از او ساطع مي شود. او هميشه در جذب و جاذبه است و انسانها گاهي خود به سويش حركت مي نمايند و انرژيهايشان جذب يكديگر مي شودو گاهي او انسانها را هدايت مي كند و به خود مي كشد.
سؤال:آيا اين پندار درست است كه قبول كنيم او فرشته اي است كه قدرت زيادي دارد و هميشه به انسانها تسلط داشته است؟
پاسخ: بله ،نيروي تأثير گذاري وي بيش از انسان است .ولي انسان داراي دو انرژي وميدان مغناطيسي نيرومندي است كه اگر اين دو انرژي در كنار هم قرار گيرند ،نوعي حركت تسلسلي و انتقالي را پديد مي آورند كه ميدان مغناطيسي آن با ديواري از نيروي عظيم گرفته مي شود و ديگر شيطان نمي تواند انرژي خودش را در آن ميدان نفوذ دهد . اين دو انرژي و ميدان همان عقل و روح است.
سؤال:پس با اين تدبير مي توان گفت كه انسان با عقل و درايت و هشياري خويش مي تواندنيروي شيطاني را مغلوب سازد،مگر نه؟
پاسخ: نيروي انسان زماني افزايش مي يابد و بر نيروي شيطاني غالب مي شود كه انسان به كمك افزايش عملكرد انديشه اي خود ،در رفتار عملي نيز منطبق با عقل و روح حركت مي كند. به عبارتي ديگر ،زماني كه انسانها به غير از قدرت فكري و روحي ،انرژي حاصل شده از آن ها را در مل خويش را ظاهر سازد ،قدرتش بر شيطان بيشتر خواهد شد . از اين رو ست كه پيوسته به انسانخا توصيه شده است آنچه را كه به عنوان حاصل تفكر عقلي وروحي ومثبت مي دانند ،سريعا به كار برند . زيرا درنگ در انجام كارهاي نطقي ونيك ميدان را براي ظهور و تأثير گذاري نيروي شيطاني باز مي كند .حتما شما نيز شنيده ايد كه برخي از انسانها با بروز تصور و اشتباه ادعا مي نمايند كه آن كار را شيطان كرده است و شيطان باعث شده كه گمراه گردد و دست به چنان كار زشتي بزند . اين در حقيقت همان چيزي است كه بيشتر توضيح دادم . يعني انديشه انجام كاردر انسان پديد آمده بوده ولي چون انرژي عملي را به تأخير انداخته ،ناخاسته تمايات نفساني در آن تأثير نهاده و حالت شيطاني گرفته است.
سؤال:براي اينكه صاحب تعادل لازم شده باشيم و بتوانيم بر روح وانرژي شيطاني غالب آييم ،بايد چه كنيم و چه معيارهايي را توصيه مي كنيد ؟مي دانم كه خداوند همه چيز را تضاد آفريده است.اگر نيكي هست ،پس بدي نيز خواهد بود . در چنين ميدان باز عملياتي براي كارهاي بد و خوب ،چه بايد كرد كه بيشتر خوب و خوبتر شد و امتياز گرفت؟
پاسخ: درك حقايق و گرايش به سوي نيكي و اعمال نيك به نوعي تلاش براي يافتن مسير تكامل بوده و اين را به نام كار يا تلاش راسيونالي مي نامم. انسانها هميشه به اين احتياج و نياز دارند كه براي درك هر چيزي چه خوب چه بد بگويند كه«آه !مي دانم و درك مي كنم .»اگر انسان غير اين بكند ، خويشتن را ناراحت و مشوش حس خواهد كرد . زيرا اگرانسان از قدرت درك عاجز باشد ،يگرنمي تواند ميان پديده ها رخدادها ،وقايع ،پيشآمدها و حتي تئوريها قدرت تمايز و ادراك داشته باشد . او بايد بداند و درك كند تا نتيجه بگيرد . ما در محيط خود براي اينكه چيزهايي را كه مي بينيم،حس مي كنيم ،لمس مي نماييم،تجربه مي كنيم ،به خوبي شناخته باشيم دست به تلاش راسيونالي يا به عبارتي تجزيه و تحليل عقلي مي زنيم . همين عملكرد باعث مي شود كه به نهايت راه درست را از نادرست تشخيص دهيم . زماني كه مسير درست را تشخيص داديم ،واجب است كه فعل و عمل خويش را نيز در آن خط سير هدايت نماييم، و گرنه فرصت براي نفوذ نيروي شيطاني فراهم مي گردد.
سؤال:انسان اگر از قدرت تمايز و ادراك محروم باشد و نتواند تجزيه و تحليل منطقي و عقلي كند ،آن زمان چه اتفاقي خواهد افتاد ،آيا همه چيز انسان شيطاني و منفي خواهد شد؟
پاسخ: انسان هيچگاه به طور مطلق نمي تواند فاقد قدرت تميز باشد . اگر اينگونه باشد ،مي توان چنان انساني را از جرگه ي انسانها دور ساخت و آن را حيوان دانست كه تنها قادر است بر حسب غريزه عمل نمايد. چه بسا چنين انسانهايي را در زندگي خودتان ديده ايد . افرادي كه جنون يافته اند و عقل خويش را از دست داده اند ديگر فاقد قدرت ادراك و تميز دادن خوب از بد هستند . آن ها بر حسب غريزه تنها مي خورند ،مي آشامند و استراحت مي كنند . لذت رندگي را نمي فهمند . براي اين افراد حتي شيطان نيز نمي تواند تأثير كند. زيرا نيروي شيطاني هميشه قطب مخالف عقل است . كسي كه فاقد قدرت عقلي باشد ديگر ميدان مغناطيسي فراهم نمي شود كه در تطبيق آن مشخص گردد . اما كسي كه قدرت عقلي دارد نمي تواند به دلايلي و به بهانه هاي مختلفي خودش را از عدم استفاده از عقل توجيه كند و بايستي براي كسب تكامل و نجاتاز عذاب و جدان آخرت و محروم نشدن از حركت متعالي ،به سوي نيروي مثبت برود.
سؤال:در انجيل مي خوانيم كه عيسي مسيح(ع) از جهنم و بهشت سخن مي گويد. از صاحبان ان ها بحث مي نمايد وادعا مي كند كه جهنم جايي بسيار وسيع و عميق دارد كه شديدترين مجازاتها آن ها در آن وقوع خواهند يافت. در آنجا شيطان با انسانهاي بسيار پليد همراه است. اين جمله در ادبيات مسلمان و قرآن نيز به نام چاه«ويل» ذكر شده است. آيا به راستي شيطان وجود داردياخير؟ افراديكه با او در جهنم خواهند بود،چه كساني هستند؟
پاسخ: شيطان نامي است كه انسانها به پديده ي خاص خلقت داده اند.لوسيفر فرشته اي است كه مثل ساير پديده ها از سوي خداوند آفريده شده است. او به دليل اينكه نتوانست وظايف خويش را انجام دهد،بسياري از توازن وقدرتهاي خاص خويش محروم گرديد وبه درجه اي پايين تر رسيد ودر نزديك انسان قرار گرفت. انسانهايي كه نتوانند انرژي روح وجسم خويش را تقويت نمايند وتكميل كنند،به درجه اي پايين تر نزول كرده و حالت غريزي و حيواني به خود مي گيرند. در چنين شرايطي همان فرشته محكوم شده و ذليل به او نزديك مي شود.يا اينكه ارواح شرور و عفريت وكالبدش را مي گيرد كه نتيجه اعمال ناشايست و نابخردانه از وي صورت مي پذيرد. اين اعمال سبب ايجاد ناهمگوني وناراحتي ارواح متعالي انساني مي شود كه در نتيجه ارواح ديگر از آن ناراحت شده و در حيات دنيوي واخروي او را استيضاح مي نمايند.اگر روح انسان خفيف مدام با اين ارواح پاك مورد مؤاخذه باشد،در دنياي آخرت به پايين ترين نقطه نزول مي كند وجايي را كه عذاب وجدان در آن بيشتر است،سقوط مي كند كه نام چاه جهنم يا به عبارتي «ويل» را به خود دارد. در اينجا شيطان كه از همه ذليل تر وخفيف تراست،با او همگام وهمسان مي شود.عيسي مسيح(ع) از اين ياد كرده است.
سوال : آیا به غیر از انسان موجودات دیگری نیز دارای ذکاوت هستند ؟
پاسخ: بله ، جنهایی که از آن ها یاد کردید به همراه پریان و فرشتگان دارای ذکاوت و هشیاری هستند .
سوال : پس با این حساب موجودیت آن ها را باید بپذیریم ، مگر نه ؟
پاسخ: بله ، آن ها وجود دارند ولی به طور فیزیکی خودشان را متظاهر نمی سازند . آن ها بیشتر به دنیای روحی خویش بستگی دارند و ناپیدا به نظر می رسند . باید این موضوع را مهم بدانید . آن ها هر زمانی که بخواهند ، می توانند دیده شوند . شما قادر به این کار نیستید . آن ها حتی برای اینکه کاملتر دیده شوند خودشان را به شکل شما در می آورند . آن ها به همان نیرویی که شما بر روی درختان ، آب ، هوا و کوهها و سایر پدیده ها حاکمیت دارید ، حاکمیت خاصی دارند و توانا به حساب می آیند . آن ها به واسطه داشتن قدرت خاص می توانند از یک سو به سوی دیگری به سرعت حرکت نمایند .
سوال : آیا آن ها در شرایط عادی مثل یک روح هستند یا اینکه حالت خاصی دارند ؟ آیا آن ها از ما کوچکتر هستند و چه عاملی باعث شده است که دیده نشوند و هر گاه خواستند تظاهر نمایند ؟
پاسخ: این به نوع جنس و پدیدۀ ماده ای آن ها بستگی دارد . آن ها می دانند که در رابطه با طبیعت چه نقشی دارند و چه باید بکنند . زمانی که آن ها دانستند که چگونه از مواد بهره بگیرند ، قابلیت تظاهر یا عدم تظاهر را به دست می آورند . آن ها نسبت به انسانها دارای قامتی کوتاه هستند .
سوال : آیا آن ها نیز خودشان را با شرایط سازگار می کنند یا اینکه قابلیت حاکمیت به هر شرایطی را دارند ؟
پاسخ: مسلماًٌ آن ها نیز مثل مثل انسان دارای جسم فیزیکی هستند . بنابراین خودشان را با شرایط سازگار می نمایند . اگر نکنند همیشه متظاهر شده و سرانجام آنچه را که انتظار ندارند به سرشان می آیند .
سوال : آیا آن ها نیز به واسطه داشتن ذکاوت حق داند که هدایت و رهبری شوند ؟ یعنی آیا برای آنها نیز قاعده و قانون و احکام آمده است یا خیر ؟
پاسخ: آن ها به دلیل عدم کثرت و داشتن طول عمر زیاد از ذکاوت و هشیاری تجربی برخوردار هستند . آنان غالباً بر روی غریزه عمل می نمایند و از طرفی درجه هوشیاری آن ها در زمان تکامل بیشتر از انسان است . از این رو آن ها نیز از همان رهبران و احکامی که به وسیله الهام یا رویا بر شما القاء می شود ، بر آن ها نیز حاکم می شود.
سوال : براساس فولکلور موجود ، اعتقاد مردم بر این است که آن ها دارای قدرت خاصی هستند . آیا این صحّت دارد ؟
پاسخ: این فقط پندار فولکلوریک است . آن ها قابلیتهای حیرت آوری داند . انسانهایی که قادر به درک واقعیات و قدرت روح نیستند . اعمال آنها را طلسم و جادو می پندارند . حال آنکه آن ها از قابلیتهای روحی خود بهره می گیرند .
سوال : آیا آن ها غالباً به صورت روح زندگی می کنند یا اینکه جسم فیزیکی خویش را متظاهر می سازند ؟
پاسخ: آن ها غالباً با جسم فیزیکی خود متظاهر هستند ولی زمانی که احساس خطر نمایند خویشتن را به صورت روح و ناپیدا می سازند .
سوال : آیا آن ها نیز مثل ما می میرند و اگر بمیرند ، چه می شوند ؟
پاسخ: آن ها مرگ ندارند . بلکه آن ها به صورت انتقال و تکمیل شدن به وسیله همدیگر تغییر ماهیت می دهند . زیرا آن ها عالم روحی را دارند و مرگ برایشان معنا ندارد . لذا به هر دو جهان می توانند احاطه داشته باشند .
سوال : آیا دلیل خاصی وجود دارد که ما آن ها را مشاهده نمی کنیم و برخی از افراد آن ها را تحت سرایطی می بینند ؟
پاسخ: برخی از این موجودات بیشتر در کنار دریاچه ها و باتلاقها زندگی می کنند . امّا بهترین و بیشترین محل سکونت آن ها جنگلهاست . یعنی دیگر نیز در چمنزارها و کوهها زندگی می نمایند . باید بگویم که غالباً جاههای ساکن و خلوتی را بر می گزینند که انسان به آنجا رفت و آمد ندارد . آن ها به دلیل احتیاط از صدمه رسانی انسان ترجیح می دهند که ناپیدا باشند .
سوال : شنیده ایم که آن ها به هر شکلی که بخواهند می توانند می توانند در بیایند . آیا این امر درست است و دلیلش چیست ؟
پاسخ: نه خیر ، این درست نیست . آن ها دارای اشکال و گونه های مختلفی هستند که شما انسانها نیز آنگونه هستید .
سوال : انسان چگونه می تواند آن ها را تشخیص دهد ؟
پاسخ: در این رابطه نگرانی نداشته باشید . آن ها به شما صدمه نمی رسانند ، مگر آنکه شما خود زمینه صدمه دیدن را فراهم آورید و روحهای طبیعی ( جن ) برای هر کسی قابل رویت نیستند . حتی زمانی که شما از دنیا رفتید و در عالم ارواح باقی ماندید ، آن ها را نخواهید دید . زیرا آن ها از نظر درجه تکامل روحی بسی پایین تر از شما هستند . آن ها دارای قامتی کوچک و شکل و قیافه ای متفاوت از شما هستند . گوشهایی بزرگ و نوک تیز و انگشتانی ریز و فربه دارند . بیشتر آن ها دارای انگشتان کوتاهی هستند که پاهایشان یا دستهایشان به سم اسب شباهت دارد . آنها به خاطر همین تفاوت ظاهری با انسانها ، یقین دارند که به وسیله انسان قابل شناسایی شده و صدمه خواهند دید . از این رو خودشان را نشان نمی دهند .
سوال : آیا آن ها نیز محافظانی دارند ؟
پاسخ: بله ، امّا آن ها به دلیل برخورداری از حالت روحی ، از امتیازات خاصی برخوردار نیستند .
سوال : آیا آن ها نیز تکامل دارند . در شرایط فیزیکی و روحی تکامل پیدا می کنند ؟
پاسخ: بله ، آن ها نیز تکامل دارند . فیزیک و جسم آن ها مثل شما انسانها از کودکی تا بزرگسالی و پیری ادامه می یابد و سرانجام بخاطر اینکه حالت فیزیکی آن ها تظاهری از نور و انرژی است ، تکامل نهایی آن ها در حالت روحی است و با از بین رفتن و ناکار آمد شدن روح ، چند روح با یکدیگر ترکیب یافته و یک روح جدید را پدید می آورند .
سوال : ما مسیحیان اعتقاد داریم که عیسی ( ع ) فرزند خداست ، آیا این درست می باشد ؟
پاسخ: اگر چنین تصوری داشته باشید ، به نوعی خطای ساده و در عین حال فاحشی روی می آورید . زیرا خداوند انسان نیست . زیرا خداوند انسان نیست . جائیکه خداوند زاده نشده و نمی زاید چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد ؟ این برداشت به خاطر نوع ظهور و پیدایش عیسی ( ع ) بر می گردد که باعث گردیده انسانها در زمان عیسی ( ع ) موضوع را برای اینکه برای خود قابل تفهیم سازند ، چنین تصوری را داشته اند . (( پسر )) واژه ای است که نشانگر تصاحب والد یا والده است . اما این کلمه یا واژه خود بیانگر اصل قضیه نیست . اگر توضیح کافی خواسته باشید ، باید بگویم که عیسی از نظر روحی خیلی تکامل یافته بود و از نظر قربت به درگاه الهی بسی نزدیکتر بود . او نماینده ای واقعی از سطح روحی به شمار می رفت . او از طبقه ای آفریده و خلق شده و به میان انسانها آمده بود که یک طبقه زیر طبقه واقع گیری خداوند قرار داشت . به عبارتی دیگر عیسی ( ع ) به مرحله ای تعلق دارد که بسی از تمامی انسانها کاملتر به شمار می رفت . تا به امروز هیچ انسانی به آن اندازه نرسیده است و وجود ندارد . هیچ انسانی نیز از نظر تکامل روحی تا به امروز به درجه وی نرسیده است . درک این قضیه نیز مثل سایر قضایای دنیای معنوی و واقعی روحی شاید برایتان قابل درک نباشد .
سوال : در انجیل آمده است که عیسی ( ع ) قبل از آمدن به جهان ، در کنار خداوند و با او بود . البته گفتید که انسانها از روح الهی هستند و اگر اینگونه باشد او نیز از روح الهی است . امّا منظورم به سوال نخستم بر می گردد . آیا عیسی ( ع ) به راستی از نظر انرژی روحی و منبع انرژی اصلی شکل انسان را به خود گرفت تا معجزه ای انجام پذیرفت ؟
پاسخ: اگر علم امروزین را در نظر بگیرید ، می بینید که از تغییرات ژنتیکی و تحولات ناشی از تغییرات مادی خیلی از چیزها خلق می شوند . انرژی الهی امر به خلق عیسی کرده بود و انرژی خاصی که در پیدایش نخستین انسان در جهان هستی بکار گرفته شده بود ، همین عمل در بطن مریم مقدس بار دیگر تکرار شد و عیسی شکل انسان را گرفت و روح در او حلول کرد .
سوال : آیا قبل از عیسی نمایندگان از سوی خداوند برای انسانها خلق شده و اعزام گردیده بود یا نه ؟
پاسخ: به هیچ وجه . قبل از عیسی ( ع ) انسانهایی از میان خود انسانها برگزیده شده بود و به جهت اینکه آن ها در زمان خودشان توانسته بودند از نظر جسمی و روحی تکامل یابند ، با انرژی و روح الهی رابطه برقرار کرده و قوانین الهی را آموخته بودند و شما آن ها را به نام پیامبران می شناسید . آن ها به لحاظ داشتن قابلیتهای روحی به انجام بسیاری از کارها به کمک ارواح و فرشتگان و امر الهی قادر بودند که آن را معجزه می پندارید . آن ها برای هدایت و تکامل انسنها برگزیده شده بودند که هیچکدام شرایط عیسی ( ع ) را نداشتند .
سوال : هدف از مرگ و کشته شدن عیسی ( ع ) چه بود ؟
پاسخ: مرگ وی تماماً انتخاب خودش بود . او در ظاهر مرده بود و برای اینکه مراتب و شرایط قابل لمس و باور انسان باشد به دست انسان و شکل انسان مرده بود ، حال آنکه او نمرده است . او خودش را به شکل انسان به پای مرگ کشاند که همه چیز برای انسان قابل فهم و درک باشد و این گزینش خود او بود .
سوال : در انجیل نیز می خوانیم که می گوید هیچ انسانی نمی تواند زندگی او را به پایان برساند . پس او چه شد ؟
پاسخ: اگر هدف خاصی را دنبال می کنید و می خواهید بدانید که این جنایت بوده است یا نه و چرا این جنایت شد ، باید بگویم که او به دست جلادان کشته شد . عیسی ( ع ) می خواست با مرگ خویش روحهای پاک و شرور را مشخص کند . او با کار خویش روابط انسانی – الهی را مشخص ساخت . او از همان مرتبه و طبقه ای که آمده بود ، به آنجا رفت . چون جسم وی نیز از انرژی کامل و مترقی تری پدید آمده بود ، جسم وی نیز به مانند انسان در زمین اسیر نگردید .
سوال : اگر جسم او نیز به شکل معجزه ناپدید شده آیا این کار دلیل خاصی داشت ؟
پاسخ: بله ، او خواست ثابت کند که انرژی مطلق و خداوند قادر است ، هر زمان حتی جسم را نیز بار دیگر بقدرت انرژی خود خلق نماید . از طرفی مبدأ و لزوم بازگشت به مبدأ را نیز ثابت کرد . او به شکل انسان از دنیا رفت ولی به شکل قدرت الهی هم از نظر روحی و هم از حیث جسمی به مبدأ انرژی بازگشت تا اشتباهی در راه قدرت مطلق الهی آشکار سازد .
سوال : آیا هدف وی از گزینش چنان مرگی سخت و رقت انگیزی چه بود ؟
پاسخ: او این مرگ را نگنجید . شرایط اعدام آن زمان و نوع شکنجه و عادات و آدابی که رایج بود ، باعث گردید که آنگونه مرگی به وی حاکم گردد. البته او اگر تمایلی داشت می توانست خودش را از آن نوع جنگ رهایی دهد و قدرت آن را نیز داشت . ولی او برای اینکه همه چیز عادی جلوه کند ، چنین مرگی را تحمل کرد .
سوال : من خیلی دلم می خواهد که بدانم حضرت عیسی ( ع ) با گزینش چنین مرگی می خواست چه چیزی را ثابت کند ؟
پاسخ: اهداف و انگیزه های حضرت عیسی به خودش مربوط می شود و محفوظ خودش است و من اجازه ندارم در این رابطه سخنی بر زبانم بیاورم . اگر او امروز زنده می بود و از سوی سیستم امروزین مورد محاکمه قرار می گرفت و باز به مرگ محکوم می گردید ، مسلماً نوع مرگش با زمان گذشته فرق می کرد و شاید او را به وسیله ی مرگ پزشکی ( اوتا نازی) یا صندلی الکتریکی اعدام می کردند و یا شدیدتر از آن از چوبه ی دار آویزان می کردند . اگر او را به صلیب کشیدند ، روش رایج در آن زمان بود .
سوال : آیا این بی عدالتی نیست که انسانها او را چنان به صلیب کشیدند ؟
پاسخ: مسلم است که بی عدالتی مطلق در حق وی روا داشتند .
سوال : برخی از اقوال دینی ادعا می کند که عیسی ( ع ) برای اینکه گناهان ما بخشیده شوند ، به صلیب کشیده شد و حاضر شد که آن چنان بمیرد . آیا این درست است ؟
پاسخ: این مبحث نیاز به توضیح زیادی دارد و آنچه که در انجیل به صورت نقل قول آمده است ، کامل و کافی نیست . او برگزیده و فرستاده ای از سوی خداوند بود که انسانها را در طریق تکامل هدایت کند . او خود از نور و انرژی مقدسی بود و گناه یا به عبارتی تقصیری برایش متصور نبود ولی انسانها دارای گناهان زیادی هستند و او نمی تواند آن ها را بر دوش بگیرد . او با مرگ و تحمل مرگ سخت ثابت کرد که دنیای فانی و مادی ارزش آن را ندارد که انسان برای زنده ماندن مرتباً در آن از راه تکامل پذیری دور شود . مرگ بسی شیرین تر و بهترین راهی است که انسان تکامل خویش را ادامه دهد ولی تن به رذالت و ذلّت ندهد . در حقیقت معنای اصلی این نقل قول همین است . او با قبول و تحمل مرگش گناهان سایر انسانها را به جان نخرید ، بلکه او با تحمل چنان مرگ رقت انگیزی خواست درس ماندگاری و جاودانگی و آزادگی را به انسانها بیاموزد .
سوال : آیا اگر انسان دارای روح نمی شد ، آیا باز می توانست در جهان زنده باشد و یا با نیروی خاص دیگری به زندگیش ادامه دهد ؟
پاسخ: نه خیر . روح مرکز پخش و تمامی انرژیهای لازم برای زندگی و تکامل واقعی است . روح در دنیای مادی وسیله بقا و نیروی فردی و حیات است و در جهان ابدی نیز ماهیت واقعی برای ابراز هویت و شخصیت موجودات بدون روح قادر به حیات نیستند و کالبد و امکانات فیزیکی تنها وسیله ای برای سپری ساختن مرحله ای از مراحل تکامل است .
سوال : پس زندگی اصلی همان زندگی روحی است . مگر نه ؟
پاسخ: بله ، اگر به غیر از این نتوانید کلمه یا واژه ای برای بیان پندارتان بیابید ، این جمله کافی ترین جمله برای بیان حقیقت است .
با این گفتگو در یافتم که دیدگاه و جهان بینی عرفانی و دینی در کنار هم حقیقت محض را پیش روی می گذارند که منطبق با عقل و بینش و دانش است . انسان تنها و ذاتاً از روح تشکیل شده و جان و جسم وسیله ای برای سپری ساختن مرحله ای از مراحل خاص تکاملی محسوب می گردند . همانگونه که در سفری انجام گرفته از وسایل و ملزومات خاصی بهره می بریم ، برای ادامه سفر واقعی خویش و رسیدن به نقطه ی آخر تکامل نیازمند اسیر شدن در کالبد خویش می باشیم .
از سویی با گفتگوی انجام گرفته موضوع تثلیت ( یا سه گانه بودن قانون موجودیت حضرت عیسی) که کلیساها در تقویت و اشاعه آن همت می گمارند، اطلاعات ارزشمندی را کسب کردم و علیرغم اینکه خودم مسیحی هستم، اما واقعیات بسیاری از آموخته های دینی را در هاله ای از سؤالات قرار داد. کلیسا تلقین می نماید که رابطه عیسی در تثلیت نهفته است. پدر، پسر و روح القدس. حال آنکه این تثلیث به خوبی و آشکار تشریح نشده است. خداوند نمی تواند واژه پدر بگیرد. او صاحب روح عظیم و انرژی کثیری است. او به وسیله همان انرژی لزوم خلق عیسی را درک کرد و فراهم آورد نه پسری را پدید آورد ولی روح القدس حقیقت واقعی است. باید تثلیث را اینگونه بپذیریم؛ خدا، عیسی، روح القدس. زیرا روح مقدس وعیسی حاصل خداوند هستند و بدون او هیچکدام از آنها مقدور شدنی نبودند. پیدایش عیسی (ع) از نظر روحی و جسمی مهر تآیید و دلیل انکار ناپذیری از سوی خداوند بر حقانیت و حاکمیت و مطلقیت نور و انرژی خودش بود و بس.
سوال : برای اینکه موضوع را بهتر فهمیده باشیم ، می خواهم توضیح بدهید که تکامل در قالب واژه ای (( بد )) و (( نیک )) چگونه است ؟
پاسخ: خداوند چیزی را به نام بد نیافریده است . آنچه را که شما با نام و عنوان تفهیمی (( بد )) می شناسید . قدرت تمیز دادن و ادراکی است که خودتان آن را ساخته و پرداخته اید . خداوند هر چیزی را برای توازن و تعادل به طور متضاد آفریده است . سیاه را در مقابل سفید ، شب را در مقابل روز ، خار را در برابر گل و زیبا را در برابر زشت آفریده است . هر کدام از اینها در نوع خود و موجودیتشان خوب و شایسته هستند و بایستی خلق می شدند . زیرا هر کدام وظایفی دارند و انرژی آن ها موجب ایجاد آن ها شده است و بایستی تکامل خویش را ادامه بدهند . اگر شب را به خاطر احساس ترس بد می نامیم ، این به خود ما بر می گردد و از عجز و ناتوانی ما و ترس و رعبی که داریم ناشی شده است . اگر خار را دوست نداریم ، علتش این است که آن را به تمام و کمال مفید خویش نمی دانیم . پس این دلیل نمی شود که آن ها بد هستند . باید پدیده ها و حتی اعمال و کردار و گفتار و پندار انسان و سایر پدیده ها را کامل و ناقص منظور کنیم . به جای اینکه بگوییم خار ناقص است . زیرا او می تواند به طور کامل زمینه تکامل ما را مقدور سازد ، هم چنانکه خودش در تکوین عاجز از تکامل بوده است . انسانهایی که به گفته و تعبیر شما بدکار و شرور هستند ، آن ها بد نیستند . زیرا خداوند انسان را بد نیافریده است ، بلکه آن ها ناقص هستند و تکاملشان کافی نبوده است و به خاطر همین عدم تکامل ، ماحصل نتایج و رفتار ناقص خود را به شکل عذاب روحی حس خواهند کرد .
سوال : برخی از فلاسفه نیز اعتقاد دارند که انسان برای اینکه تکامل یابد هر چیزی را از نقطه مقابلش شروع کند . مثلاً برای رسیدن به خوبی باید بدکار شد تا بتوان مفهوم بدی را دانست و به خوبی بها داد ! آیا این درست است ؟
پاسخ: این نوع تصور و پندار دیگاه تجربی است نه تکاملی . اگر قرار باشد که بدی را حس کنیم تا خوبش را بشناسیم ، در حقیقت ما راه درست را نپیموده ایم ، بلکه برای اینکه به نتیجه برسیم تجربه کسب کرده ایم . تجربه اندوزی از تکامل یافتن فرق دارد . اگر ما به گونه ای عمل کنیم که مثبت باشد و ارواح انسانها را شاد کنیم ، ناخودآگاه احساس رضایت و پاکی را در روح خود نیز درک خواهیم کرد و به عمل یا گفتار و پندار نیک خویش خواهیم رسید . دیگر نیازی نخواهد بود که بدکاری پیش گیریم تا سرمان به سنگ بخورد و آنگاه به نیکوکاری روی آوریم .
سوال : امّا من تصور می کنم این در هر شرایطی صدق نمی کند ، مادامی که غم را نشناسیم ، چگونه می توان شادی را درک کرد ؟
پاسخ: اشتباه شما نیز در اینجا است که هنوز قدرت روح را دقیقاً نشناخته اید . روح است که عشق و تنش را درک می کند . روح است که حزن و اندوه را در برابر شادی و سرور احساس می کند . یعنی تمام این ها ماحصل خود روح است . تکامل روح در این است . زمانی که شما بچهای خردسال هستید ، با گرفتن هدیه یا تشویق چه احساسی می یابید . مسلماً احساس فرح و شادکامی را درک خواهید کرد . اگر کسی به شما توهین کند یا تنبیه نماید چه احساسی خواهی داشت ؟ آیا باز شاد خواهید بود ؟ مسلم است که پاسختان منفی است . پس بدون اینکه مفهوم شادی یا حزن را بشناسید ، شما روح خود را به تکامل سوق می دهید . این روح است که آن ها را تمیز می کند . روح در خود و ذات خویش رضایت و عدم رضایت را می داند و تشخیص می دهد . من با مثالی نقض تصور شما را ثابت می کنم . به دوران کودکی خود بیندیشید . اگر همیشه شما را تشویق می کردند و محبت می نمودند ، آیا نمی توانستید حزن و اندوه را حس کنید . مسلماً حس می کردید . چرا که در کنار این همه و سالیان سال تشویق ممکن بود که یک روزی تنبیه شوید . پس آیا می توان گفت که بدون درک تشویق و رحمت نمی توان مفهوم تنبیه و حزن را درک کرد ؟
سوال : اگر اینگونه است و انسان خود انتخاب کننده خوبی از بدی یا به عبارتی کامل بودن از ناقص بودن است ، پس بایستی هر کسی خوشبخت می شد ، امّا چرا اینگونه نیست ؟
پاسخ: اگر تصور می کنید که چون هر کسی خوبی را تشخیص داده است ، می بایستی سعادتمند می شد . این فرضیه درستی نیست . انسان اختیار تام دارد که سعادت خویش را انتخاب کند یا بدبختی خود را . اگر محیطی را در نظر بگیرید که چندین نفر در آنجا حضور دارید و هیچ کدامتان همدیگر را نمی شناسید ؛ اگر در چنین محیطی اتفاق ناگواری بیفتد و مثلاً آتش سوزی رخ دهد ، شما چه می کنید ؟ اگر ابتدای امر برای نجات خویش جلوی دیگران را بگیرید و آن ها را هل دهید که خودتان ابتدای امر از پنجره یا در خارج شوید ، مسلم است که دیگران از این کار شما ناراحت شده و روحشان معذب خواهد شد و اگر نجات یافتند دیگر به روی شما نگاه نخواهند کرد . و اگر اتفاق دیگری نیز در ادامه بیفتد ، همان روشی را پیش خواهند گرفت که شما گرفته بودید . در عوض این اگر در هنگام آتش سوزی کمک کنید که سایر افراد عاجز و خود باخته نجات یابند و خود نیز نجات یابید ، مسلماً آن ها از شما راضی خواهند بود و به هر دلیلی از شما تشکر خواهند کرد . حال خود تصور کنید که آن ها به چه شرایطی بوده است . این خود انسان است که خوشبختی یا بدبختی را بر می گزیند . انسانهایی که ناکام از زندگی هستند ، نتوانسته اند زمینه تکامل فکری و عملی خویش را فراهم آورند و از این رو در مسیری پر سنگلاخ پیش می روند و خویشتن را بدبخت می شمارند .
سوال : پس در یک کلام باید گفت که ما خودمان را به مهلکه می اندازیم و اگر بدبختی و فلاکتی به استقبال ما در دنیا و یا حیات ابدی خواهد آمد ، نتیجه عملکردهای رفتاری ، گفتاری و پنداری خود ما بوده است ، مگر نه ؟
پاسخ: بله ، کاملاً درست است . انسان خودش هم می تواند آزاد باشد و هم می تواند اسیر گردد . در قضاوت نیز خود متهم و دادستان خواهد بود و خداوند رحمت و تکامل قدرتی خویش را اینگونه ثابت کرده و می کند . هیچکس از خداوند عذاب ندیده و نخواهد دید . زیرا خداوند مظهر خوبی و زیبائیهاست و زشتی و بدی و مجازات در او نمی گنجد . این خود ما هستیم که راه درست را از نادرست باید تشخیص دهیم . اگر مجازاتی برایمان متصور است ، ماحصل و نتیجه اعمال خودمان است .
سوال : آیا این امکان دارد که انسان در حین سیر تکاملی رو به پیش خود، به دلایلی رجعت داشته و عقب گرد نیز بکند ؟
پاسخ: خیر ، طبیعی است که انسان موجودی است که دارای ذکاوت و شعور است و اگر از این نعمت به خوبی بهره بگیرد ، همیشه سیر صعودی تکامل را پیش خواهد گرفت . مگر آنکه خود به دلیل عدم استفاده از روح انسانی و عقب گرد به خصایص حیوانی و دون ، زمینه را برای عدم تکامل خویش را فراهم آورد . البته این تعداد از افراد نیز بسیار نادر هستند و انسان اگر خود نیز بخواهد طریق عقب گرد به خصایص حیوانی و دون زمینه را برای عدم تکامل خویش فراهم آورد . البته این تعداد از افراد نیز بسیار نادر هستند و انسان اگر خود نیز بخواهد طریق عقب گرد را بپیماید ، دیگران ، شرایط و راهنمایان اجازه این کار را نمی دهند ، البته این حالت شاید در زمان جاهلیت انسانها و زمانی که هنوز ادب و شعر بشر به این حد نرسیده بود ، اتفاق می افتاد ولی حالا دیگر این کار شدنی نیست . اگر انسان تا به این حد برسد که به جای تکامل ، تنزل نماید ، دیگر از انسانیت دور می شود و نمی توان نام آن را انسان نهاد و انتظارات انسانی از وی داشت . شاید انسان از نظر ذهنی به سطح حیوانی بیفتد ولی از نظر شعور و اندیشه هیچگاه این کار شدنی نیست .
سوال : پس انسانها همیشه رو به جلو هستند . اما حال این سوال را دارم که آیا احتمال دارد که انسان سازگار یافته در مراحل سوم یا چهارم ( تبهکاران و جنایتکاران ) به نحوی راه تکامل را بیابند ؟
پاسخ: اگر قدرت وجدان و شعور در این ها افزایش یابد . راه ترقی به آن ها باز است . امّا به دلیل اینکه این گروه از انسانها غالباً خود به نحوی وجدان خویش را سرکوب می نمایند و اجازه ایفای نقش نمی دهند که باید شرایطی پدید آید که بتوانند با سازگاری با آن شرایط خویشتن را منطبق با سطوح ترقی و تکامل نمایند .
سوال : در انجیل خوانده ایم که خداوند از روح و ذات خویش حضرت عیسی ( ع ) را آفرید و به خاطر همین او را فرزند خداوند قلمداد می کنیم . امّا دیده ایم که عیسی ( ع ) را به صلیب کشیده اند . آیا این موضوع قابل تشریح است ؟
پاسخ: عیسی زادۀ خداوند نیست . عیسی از انرژی و تکامل عظیم و شگرف ماده پدید آمده است که حکم الهی برای تکوین سریع وی مقرر بوده است . خداوند نه زاده شده است و نه می زاید . بلکه موجود واجب الوجود است … اگر عیسی ( ع ) را به صلیب کشیده اند ، جسم او به صلیب کشیده است . جسم نیز مال زمین و از آن زمین است . جسم مادی و فیزیکی باید در زمین باشد .
سوال : باز در کتاب مقدس خود خوانده ایم که روزی تمامی انسانها با کالبدشان حاضر خواهند شد . این همان روزی است که نامش محشر می نامیم . آیا به راستی این اتفاق خواهد افتاد که هر کسی کالبد خودش را بیابد و ظاهر شود ؟
پاسخ: روزی که محشر برپا خواهد شد همان روزی است که تطبیق انرژی به هم خواهد خورد و زمین و زمان درهم خواهد افتاد و از بین خواهد رفت . تلفیق جدید انرژیها باعث خواهد شد که قطب بندی مغناطیسی جدیدی به وسیله مظهر نور و انرژی پدید آید . تمامی ارواح که پایدار و از خود انرژی هستند به شکل جدیدی را با طبقه بندی و تقسیم بندی تکاملی برحسب اعمال و ارزیابی که شده است ، پیش خواهند گرفت .
سوال : یعنی زندگی نوینی و شاید به شکل تازه ای شروع خواهد شد ، یا نه ؟
پاسخ: بله ، زندگی و تکامل هیچگاه پایان پذیر نیست و حرکتی تسلسلی دارد . همانگونه که خداوند ازلی و ابدی است و پایانی برای آن نیست ، لذا قدرت و انرژیهای حاصل از آن نیز هیچگاه از بین نخواهد رفت و تکامل و ماهیت آن ها عوض نخواهد شد .
سوال : همانگونه که قبلاً نیز گفتید ، خداوند برای تکامل انسان راهنمایان و رهبرانی را قرار داده است . اساتیدی نیز از دنیای حق و مسلم بر ما القائات و الهاماتی را دارند . آیا در میان این افراد می توان رهبران بودایی و خود بودا و سایر رهبران دینی – اجتماعی مردم را به حساب آورد .
پاسخ: هدف نهایی الهی به این استوار است که تکامل بدون چون و چرا ادامه یابد و تکامل یافتن انسان بیش از هر چیزی اهمیت دارد. زیرا انسان از لحاظ قدرت و انرژی چند بعدی محسوب می گردد . در طول زمان سعی بر این شده که انسان قدرت و قابلیت و توانمندی روحی خویش را بیش از توانمندی سمی محرز سازد . زمانی که اینکار مقدور شود ، تکامل انجام پذیرفته و این عمل منطبق با قانون واحد یکتاست . بنابراین هر کسی و هر وسیله ای موجب تکامل روحی انسان شود . به عنوان روح و جسم برتر شناخته می شود و این افراد در زمان وفات نیز دارای ارواحی متعالی شده و جایگاه ویژه ای در جهان حق دارند . بودا ، اوستا ، کنفسیوس و … از جمله انسانهایی با روح والا شناخته شده و جایگاه خاصی دارند .
سوال : آیا این امکان وجود دارد که انسان به آخرین درجه تکامل خود برسد ؟
پاسخ: تمامی موجودات و بالاخص انسان سعی دارند تکامل یابند . امّا رسیدن به نقطه اوج تکامل برای هرکسی مقدور و میسر نیست و تنها برگزیدگان و انسانهای بسیار والا به آن درجه خواهند رسید .
سوال : وقتی انسان به دلایلی در مقطعی خاص از زندگی خویش عقب بماند ؛ مثلاً دیوانه شود ، دچار معلولیت جسمی یا ذهنی گردد ، آیا این شخص نیز به دلیل برخوردار بعنوان از شرایط مثبت و زیاد جهت کسب نتایج عملی – گفتاری و پنداری مناسب ، عقب تر از بقیه قرار خواهند گرفت ؟
پاسخ: آنچه که موجد گفتار ، پندار و عملکرد انسان است ، شعور و ادراک اوست . زمانی که انسان فاقد این توانایی شود که نتواند به دلایلی ذکاوت و هشیاری خویش را به حرکت درآورده و آن ها را ایجادگر بیانات ، تصورات و عمل گردند ، مسلم است که ارزیابی برای این مقطع انجام نخواهد گرفت و این شخص گویی پایان زندگیش تا آن زمان بوده است . لذا تفاوتی میان او با سایرین نخواهد بود و سرعت پذیری شخصی به اندازه مقدار عملکرد ، گفتار و پندارهایش خواهد بود .
سوال : حالا که شما در آنجا هستید – عالم ارواح و دنیای پس از مرگ – آیا می توانید بگویید که شاهد چندین طبقه می باشید ؟
پاسخ: نه خیر ، در اینجا تعداد بیشماری طبقه وجود دارد که ساکنان خاصی در آن ها سکونت دارند .
سوال : اگر انسان مدام در تکامل باشد ، آخرین درجه نائلیت وی چه خواهد بود ؟
پاسخ: چیزی در این رابطه نمی توانم بگویم . زیرا انسان هر اندازه ارتقاء یابد به درجات عالی تری می رسد . امّا در یک کلام می گویم که نهایت تکامل بشر و روح او به سوی خداوند است .
سوال : انسانهایی که به دلایلی ادامه زندگی خویش را مسدود و محدود می نمایند و نمی توانند زمینه تکامل جسمی به روحی خود را در دنیا محقق گردانند ، آیا این ها نیز با مشکلات سیر تکاملی در جهان ارواح برقرار خواهند شد ؟
پاسخ: انسانهایی که به دلایلی از ادامه زندگی محروم گردند ، مسلم است که تکامل جسمی – روحی آن ها نیز مسدود و محدود خواهد شد . یعنی مادامیکه جسم – روح با هم حرکت نمایند ، احساسات ، تصورات زمینه ساز بروز اعمال نخواهد شد . به عبارتی روشنتر مادامیکه جسم وجود ندارد ، روح نمی تواند بر جسم تأثیر بگذارد و یا از سایر چیزها متأثر شده و آن را به جسم منتقل نماید . اگر جسم نباشد تصور کردن چیزی محقق نیست و تا چیزی تصور نشود ، به زبان آورده نمی شود و مادامیکه تصور و بیان نباشد به عمل نیز مقدور شدنی نیست . بنابراین وقتی انسان زودتر از موعد از دنیا می رود دیگر جسم وی رابطه تنگانگی با روح ندارد . نمی تواند مثل جسم – روح تصور کند و احساسات خویش را بیان دارد و یا آنچه را که تصور کرده به منصه ی ظهور برساند . بر همین اساس این گروه از انسانها خواه ناخواه زمینه تکامل خویش را محدود کرده و مستوجب گناه می شوند و از این رو تکاملشان نیز عقب مانده تر از بقیه ی ارواح می شود .
سوال : پس با اینجا تدبیر می توانی گفت که روح انسانهایی که خودکشی کرده اند ، تکامل نمی یابند ، مگر نه ؟
پاسخ: بله ، این افراد به دلیل اینکه جسم خویش را از بین برده اند فرصت تکامل روحی – جسمی را از دست می دهند و از این رو تکاملشان توأم با دشواری و مانع می شود . به همین خاطر است که خودکشی و انتحار مذموم و سرزنش می شود .
سوال : در اینجا سوال دیگری دارم . آیا انسانهایی که به دلایلی که به دلایلی خودشان را به معرض مرگ می برند و کشته می شوند ، آن ها نیز جزو این گروه هستند یا خیر؟ به طود مثال سربازان و فداکارانی که خودشان را در راه وطن ، دیگران و … فدا می کنند ، چه سرنوشتی دارند ؟
پاسخ: کسی که خود را فدای چیزی یا کسی می کند ، ناشی از بروز و جولان عشق وی است . خداوند که خود مظهر عشق و مودت و دوستی است ، تکامل هر چیزی را در نهایت عشق می بیند و می داند . آن هائیکه از جان و مال خویش می گذرند و جانشان را به ورطه نابودی و مرگ می کشانند ، عشق در آن ها تجلی می یابد و این تجلی باعث می شود که تکامل به هر نحو ممکن متبلور و متجلی شود . خداوند این گروه را به عنوان انسانهایی که تکامل روحی – جسمی آن ها مسدود شده ، مستوجب کیفر نمی داند ، بلکه آن ها را بسی تکامل یافته تر از دیگران دانسته و امتیازاتی به آن ها می دهد . روح آن ها به قدرتی می رسد که به راحتی خویشتن را فدای دیگران می کنند و این تکامل روحی است .
سوال : در کتاب انجیل آمده است که ارواح پس از جدا شدن از جسم خویش در محلی به نام عرفات ( برزخ ) می مانند تا قیامت اصلی فرا برسد . مسلمانان نیز بر این عقیده پایبند هستند ، آیا به راستی چنین جایی وجود دارد ؟
پاسخ: این محل در واقع همان استراحتگاه روحی است . هر فردی پس از مرگ که شرایط خاصی را شاهد می شود ، تلاش می نماید که خودش را با آن شرایط وفق دهد . چه بسا ارواحی هستند که به دلایل مختلفی نمی توانند خودشان را با این شرایط وفق دهند و یا قدرت ارزیابی اعمال خویش و یا رویارویی با ارواح را برای بازجویی و استیضاح ندارند . این محل مقطعی است که ارواح در آنجا آرامش یافته و خود را با شرایط جدید وفق می دهند و سپس به اعمال و وظایف خویش می پردازند . این دورۀ طولانی تا قیامت و محشری که از آن یاد می کنید ادامه نمی یابد . زیرا تکامل شروع می شود و نتیجه عملکرد و بذل و بخشش ها و تراز شدن اعمال نیک یا بد ادامه می یابد .
سوال : پس اگر اینطور است ، چرا می گویند که شهیدان با شهید شدن در نزد خدایند و آسایش کاملی دارند ؟ آیا آن ها دورۀ عرفات ( برزخ ) را نمی گذرانند ؟
پاسخ: شهدا همان انسانهایی هستند که عشق در آن ها به اوج خود رسیده است . این گروه از انسانهای روحی – جسمی به درجه ای از تکامل می رسند که با مرگشان روح آنها چندین مرحله را سریعتر پشت سر می گذارد . این گروه چون فراتر از سایر ارواح هستند ، چنین تعبیر می شوند وگرنه آن ها نیز همان شرایطی را سپری می نمایند که سایر ارواح می گذرانند .
سوال : آخرین سوالم این است که کلیساها مردم را به این باور می رسانند که اگر مردم به حرفهای آن ها گوش ندهند ، به جهنم خواهند رفت . امّا انسانها می دانند که تنها با عمل کردن به احکام کلیسا و رفتن به آنجا نمی توان راه سعادت را یافت . جایگاه اصلی انسانها را اگر توضیح دهید و بگویید که چه انسانهایی خواهند توانست به درجات عالیتری برسند ، خیلی سپاسگذار خواهم بود .
پاسخ: به خاطر اینکه زبان مورد تکلم من و شما قاصر از بیان آنچه که هست ، می باشد ، لذا نمی دانم خواهم توانست توجیه لازم را بدهم یا نه . جایگاه انسان واقعی در آن است که تکامل جسمی – روحی خویش را سبب گردد. زمانی که انسان وظیفه خویش را بداند ، با گفتارش حق و حقوق کسی را پایمال نکند ، سبب آشفتگی ، پریشانی و بدبختی انسان یا انسانهایی نشود ، با اعمالش ظلمی روا ندارد و اسباب فلاکت کسی یا کسانی را فراهم نکند و با فکرش پلیدی را ایجاد ننماید و … آن زمان تکامل خویش را تحقق و شدنی کرده است . این انسان تماماً عشق و محبت و خواسته ی الهی را به جای آورده است و جایش در جهان آخرت مقبول است و جای نگرانی نیست .
سؤال:در رابطه با موجودات ديگر مي خواستم سؤال كنم.من در ارتباط قبلي با ارواح ديگر به اين حقيقت رسيدم و توضيح دادند كه به غير از انسان،موجودات ديگري نيز وجود دارند.آن ها موجوداتي بسيط بوده كه ازبرخي جهات از انسان عقب مانده تر و از برخي لحاظ پيشرفته تر از انسان مي باشد. آيا شما نيز تأييد مي كنيد كه چنين موجوداتي وجود دارند يا خير؟
پاسخ: بله،اين گونه موجودات در خلقت حضور دارند.
سؤال:آيا آن ها نيز به دنياي روحي بستگي دارند يا خير؟
پاسخ: آن ها گرچه با دنياي ارواح در ارتباط هستند ولي نفوذ روح آن ها به اندازه انسان نيست و تكامل روحي آن ها در روي زمين انجام مي گيرد.
سؤال:آيا آن ها نيز براي سازگاري مراحلي را پشت سرمي گذارند يا خير؟
پاسخ: نه خير.آن ها تكامل روحي همانند انسان ندارند ونهايت تكامل روحي آن ها با وحدت روحي ميان خودشان محقق مي شود و دوباره حالت جسمي و بسيط را پيدا مي كنند.
سؤال:آيا آن ها نيز به گروه ارواح متعالي وعادي و غيره تقسيم مي شوند؟
پاسخ: آن ها در حين تكامل خويش به اشكال و فرمهاي بسيار متعالي تري مي رسند.ولي چون قدرت سازگاري را ندارند،هميشه عقب گرد مي نمايند.
سؤال:برخي از مكاتب فلسفي و جهان بيني شرقي و يا سرخپوستان بر اين محور است كه حيوانات و درختان نيز داراي روح هستند. آيا روح آن ها نيز به خاطر اينكه راه تكامل ندارند،مثل روح همان موجودات بسيط مي باشند؟
پاسخ: بله تمامي جانداران داراي روح هستند ولي به دليل اينكه تكامل آن ها محدود است و نمي توانند از قدرت درك وشعوربهره برداري نمايند،نمي توانند خويشتن را با شرايط جديد سازگار سازند وهميشه عقب گرد مي نمايند .
سؤال:اگر اينگونه باشد،آن ها چگونه مي توانند بقاء داشته باشند؟
پاسخ: تكامل و بقاي ان ها به صورت تكويني است.ماداميكه جسم آن ها رو به پرورش و تكامل است،روح آن ها نيز همسان و همگام با آن ها حركت مي كند. ولي زماني كه روح از جسم آن ها خارج مي شود،ديگر قدرت استيضاح ندارند. زيرا از زمان حضور در جسم نيز ادراك نداشت و هر چيزي و حركتي را بر حسب غريزه انجام مي داد. از اين رو بقاي آن ها در زمان روحي نيز در تكوين و تشكيل وحدت روحي است.
سؤال:آيا روح آن ها نيز مورد محاكمه و ارزيابي قرار خواهند گرفت؟
پاسخ: نه خير ارزيابي براي ارواح داراي شعور و ادراك وجود دارد و بس.
سؤال:آيا اين ارواح براي انسان صدمه مي رسانند يا خير؟مثلا ً امكان دارد در حالت تكوين و تشكيل وحدت روحي در كالبد انساني جاي گيرند؟
پاسخ: بله.روح آن ها سرگردان است و ماداميكه تشكيل وحدت روحي را نداده اند،در جستجوي كالبدي هستند تا به طور غريزي تكوين خويش را ادامه دهند.از اين رو بعضا ً از وجود خطرات آن ها بايد دوري كرد.
سؤال:وقتي مي گوييم فلان فرد جن زده شده است. آيا اين بدان معني است كه روح سرگردان به كالبدش نفوذ كرده است يا اينكه واقعا ً روح جن به او حاكم گرديده است؟
پاسخ: همانگونه كه گفتم روح موجودات بسيط و غيرادراكي از جمله ارواحي هستند كه تكامل آن ها مربوط به زمين است. جن ها نيزازاين جمله موجودات هستند .مثل انسان نمي انديشند و قابليت ندارند ولي به خاطر اينكه روح آن ها محصور ومحدود كالبدشان نيست و انرژي روحي آن ها افزونتراست آگاهي در برخي موارد ازانسان پيشرفته ترهستند زماني كه مي گوييد انسان جن زده شده است. يعني اين حادثه پيش آمده كه يا روح جن در او نفوذ كرده و يا روحهاي سرگردان حيواني وگياهيز
سؤال:آيا هميشه اين حادثه خطر آفرين است يا مربوط به موجودات مي باشد و فرق دارد؟
پاسخ: چون روح آن ها به صورت تكويني رشد مي نمايد با نفوذ در روح انسان،باعث تغيير ماهيت وحالت انسان مي شود وخطرناك است.
سؤال:زماني كه انساني به وسيله روح جني زده مي شود و يا به عبارتي روح جن وجود او را ضبط مي كند،آيا به راستي اين موجود با روح خود انسان را تحت مالكيت خود مي گيرد يا نه؟
پاسخ: بله،اين روح گمراه است كه وجود انسان راضبط مي كند.اين ارواح را شما انسانها به نام ارواح عفريته مي شناسيد.
سؤال:اگر به راستي آن ها زندگي درستي ندارند و تكامل نمي يابند،پس از چه اينگونه عمل مي نمايند و از كجا آمده اند؟
پاسخ: آن ها از ابتداي زمان تكوين خلقت وجود دارند.آن هائيكه شاهد قضايا وحوادث جن زدگي هستند،به طور عموم انسانهايي هستند كه خود از نظر روحي تكامل نمي يابند و اجازه مي دهند كه افكارشان به طور غريزي و تكويني حركت كند.در اثر همين قضيه انرژي وجودي آن ها هميشه دچار آشفتگي و بي نظمي است و به نوعي خلاءدر آن ها پديد مي آيد.انرژي آن ها به واسطه اي مي توان گفت كه غير ارگانيزه مي باشند.زيرا انرژي جسمي وانرژي روحي آن ها هماهنگي و همساني ندارند.آن ها بيشتر به مسايل فيزيكي وماده اي رغبت دارند و انرژي خودشان را بيشتربرسيرتمايلات نفساني صرف كرده و مرتجع مي سازند.به خاطر همين هميشه تحت تأثير ارواح گمراه هستند يا به عبارتي تحت حاكميت روحهاي فريت و جن مي شوند.
سؤال:پس وقتي چنين اتفاقي مي افتد،روح انسان مرده اي نيست كه به وجود انسان وارد مي شود؟
پاسخ: بله،اين روح عفريت است كه وارد بدن انسان مي شود،روح انسان مرده و از دنيا رفته.
سؤال:زماني كه روح ضعيف و يا عفريت وارد بدن انسان مي شود،آيا به راستي قصد دارد كه به انسان صدمه بزند يا اينكه مقصودي ديگري دارد؟
پاسخ: نه خير.آن ها به خاطر اينكه خود را از سرگرداني رنج دهنده اي برخوردار هستند و مايل هستند كه با روح ديگري تكوين خود راعملي سازند،با مشاهده عدم توازن وهماهنگي ارزيابي روحي وجسمي درانسان فرصت راغنيمت شمرده و وارد آن مي شوند و آن محيط را براي خود مساعد ومناسب مي بينند.آن ها براي صدمه زدن وارد كالبد انسان نمي شوند بلكه در جستجوي جايگاه خاص خودشان هستند.
سؤال:پس مي توان به اين ارواح نام ارواح شرور وشيطاني را گذاشت،نه روحهاي عفريت وآزار دهنده؟
پاسخ: اگر منظورتان اين است كه آن ها از روي تمايلات خاص خود وغريزي دنبال چنان كالبدي هستند و مشكل مي آفرينند.ديدگاه شما درست است.
سؤال:اگر انسانها دچار اين حادثه شود؛يعني با روح عفريت اسير گردد،چگونه مي توان انسان را از آن روح نجات داد؟
پاسخ: پاسخ به اين سؤال دشوار است. ابتدا بايد بدانيد كه براي از بين بردن محيط براي روح عفريت لازم است كه انرژي روحي و جسمي با هم هماهنگ گردند.به همين اساس بايد انسان خودش را بشناسد وبه اين نتيجه برسدكه از سوي روح آزار دهنده اي اسير شده است و اگر به اين امر وقوف يابد ومطمئن شود،مي توان با ايمان انرژي خود را آماده براي بيرون راندن روح عفريت از وجودش خواهد شد.در چنين حالتي انرژيهاي خاص انساني تطبيق خويش را خواهند يافت.يعني روح انساني حاكم بر جسم وي شده وتلاش خواهد كرد كه محيط را براي روح عفريت تنگ كند. زماني كه روح سالم و رشد وتكامل يافته انساني ظاهر گردد،روح عفريت ناخواسته نخواهد توانست خودش را نشان بدهد واز وجود انسان خارج خواهد شد. اينكار ممكن است چندين ساعت يا چندين روز ادامه داشته باشد ولي رهايي از آن آسان است.
سؤال:برخي از كليساها اقداماتي دارند كه اصطلاحا ً ن را رفع روح شياطين مي گويند. آيا اين موضوع صداقت دارد؟
پاسخ: بله،آن ها با تقويت روح معنوي و واقعي انسان وسوق دادن به سوي تكامل باعث مي شوند كه روح انساني از روح عفريت جدا شود.با جدا شدن اين دو روح،جاي هركدام در وجود انسان مشخص مي شود و روح تكامل يافته به سادگي روح شرور را از وجود خارج مي سازد.
سؤال:در ادبيات اساطيري و فولكوريك خود خوانده ايم كه انسانهايي تحت تأثير روحهاي شيطاني قرار گرفته و تبديل به دراكولا يا وامپير مي شوند.آيا اين صحت دارد؟
پاسخ: پديد آمدن شكل ظاهري افراد به صورت وامپير يا دراكولا امري افسانه اي است.اما انسانهايي كه نتوانند روح شرور را از وجودشان خارج نمايند، در نتيجه اسير روح شيطاني مي شوند و آنها خصلت و خوي تكويني و غريزي يافته و هر چيزي را به صورت تمايلات افزاينده و افراطي جسمي ونفساني انجام مي دهند ودر نتيجه به حيوان درنده خوو فرصت طلب بدل مي شوندكه بسيار خطر ناك هستند. شما انسانها آن ها را به واسطه رفتارهايشان مثل حيوان دانسته و تصور مي كنيد كه دندانهاي تيزي دارند و شبها مثل خفاش مي گردند.بلكه اين توهمات شماست كه از برداشتهاي عيني شما منبعث شده است.آن ها چون حالتي حيواني و درنده خويي دارند،بيشتر در صدد يافتن فرصت صدمه زدن مي باشند،به ناچار چنان تصوراتي را در ذهن انسانها پديد مي آورند.
سؤال:آيا اين امكان دارد كه روح عفريت از جسم يكي خارج شده و وارد روح و كالبد انسان ديگري شود؟
پاسخ: بله،آن ها در صدد يافتن جايگاه خاصي هستند واگر پيدا بكنند وارد آن خواهند شد.
سؤال:چگونه مي توان جلوي نفوذ آن ها را گرفت؟
پاسخ: با تقويت روح خود و افزايش انرژي روحاني خودتان كه در سايه معنويت انجام مي پذيرد.هر چه هم كه فرصت نداشته باشيد كه به انرژي روحي خود برسيد،حد اقل روزي يك بار از لحاظ ومعنوي غني وتقويت گرديد تا آنگونه ارواح قدرت نزديك شدن به شما را نيابند.
سؤال:برخي از افراد اعتقاد دارند كه اگر صليب را از گردن خويش بياويزند يا انجيل جيبي در جيب خود داشته باشند،اين ارواح نمي توانند به انسان نزديك شوند،اين واقعيت دارد؟
پاسخ: بله،انسان با حمل وگردن آويختن مدال صليب گونه يا انجيل به نوعي ارتباط خويش را با ايمان واعتقاداتش متداوم ومستمر مي سازد. اين ايمان باعث مي شود كه ناخواسته روحيه خويش را از لحاظ معنوي مستحكم تر نمايد.در نتيجه ارواح شرور وعفريت جرأت نزديك شدن به انسان را نمي يابند.
سؤال:عيسي مسيح(ع) باز در انجيل مي گويد كه زمين وزمان از بين خواهد رفت وتنها من و حرفهايم براي شما ثروتي ارزشمند باقي خواهد ماند. منظورش چه بوده است؟
پاسخ: او از لحاظ فيزيكي پايان دوره ي خاص تحولي را بيان كرده كه سر انجام اين اتفاق خواهد افتاد وتنها ارواح براي ادامه تكامل به بقاي خويش خواهند پرداخت و اين سخن ثابت كننده تداوم بقاي زندگي واقعي است.
سؤال:سخن خاصي پيرامون هدايت انسانها نداريد؟
پاسخ: پاسخ اين سؤال شما را داده اند و من تأييد مي كنم كه هميشه در توازن وتعادل انرژي روحي و جسمي تلاش كنيد.معنويت خويش را از دست ندهيد.
سوال : در رابطه با خودکشی چه سخنی برای گفتن دارید ؟
پاسخ: این ها حادثه های تراژدی هستند و تنها مرگی است که در جامعه انسانی با عذاب انسان زنده و عذاب روحی جهان باقی شخص متوفی همراه است . برای بیان سرنوشت این گونه افراد کلمات از بیان حقایق ناقص و عاجز هستند . کسی که خودکشی می کند باید اطلاعی از شدت و مشکل کاری را که انجام داده داشته باشد . زیرا در زمان خودکشی نه تنها وجود شخص از بین می رود و به اصطلاح کشته می شود ، بلکه روح او نیز به نامتوازنی و نا متعادلی روی می آورد . زیرا میان بودن یا نبودن ، رفتن یا نرفتن ، درست یا نادرست در ستیز می باشد . روح این افراد همانگونه که قبل از وفات ، آشفته و بدون نظم است ، پس از مرگ نیز نمی تواند خودش را سریعاً پیدا بکند. کسانی که به وسیله خودکشی از دنیا می روند با توجه به وضعیتی که دارند ، یا به منطقه ای در جهان روحی می روند که آرامش لازم را یابند تا بتوانند ارزیابی اعمال خویش را بکنند و یا اینکه تحت کنترل قرار می گیرند تا صدمه ای به سایر ارواح انسانهای زنده نرسانند . در جایی که روح به استراحتگاه آماده سازی انتقال می یابد ، ارواح رهبری کننده آن ها را یاری کرده و ضمن اینکه شرایط واقع شده را به آن ها توضیح می دهند تا سازگاری یابند ، به آن ها از عقوبت و کار زشتی که کرده اند آگاه می سازند باید بدانید زندگی یکی از مهمترین نعمات الهی است . کسی که به حیات و زندگی خویش پایان می دهد و به قصد مرگ را فراهم می آورد ، به مانند همان کسی است که قتلی را انجام داده است . انسانهایی که خودکشی می نمایند ، پس از مرگ به آنها اجازه داده می شود که نگاه مجدد به زندگی خویش داشته باشند ، قبل از اینکه ارزیابی کلی از اعمال و رفتار شخصی شروع شود ، ارواح راهنما او را یاری می کنند که زندگی شیرین خود را مرور کند و راههایی را که می توانست بیابد تا مشکل خویش را حل کند و دست به خودکشی نزند ، برایش مشخص می شود . شخص خودکشی کننده با درک این شرایط نادم و پشیمان می شود ولی دیگر سودی ندارد و خود مهر تأئید بر گناه خویش می زند که در اثر عدم تکامل روحی و فکری مرتکب تقصیر شده است . پس از اینکه او موقعیت دشوار خویش را درک کرد و پذیرفت به او اجازه داده می شود که مثل بقیه ارواح به ارزیابی اعمالش بپردازد که اگر در طول زندگیش کارهای شایسته ای نیز کرده باشد ، به خاطر خودکشی که نوعی جنایت است ، دچار قهقراء می شود و تکامل وی نیز نیمه گون می ماند .
سوال : اگر کسی چاره ای جز این نداشته که خودکشی کند ، چه سرنوشتی خواهد داشت؟
پاسخ: در جهان مادی هر آنچه پدید می آید ، ماحصل رفتار ، گفتار و پندار انسان است . اگر انسان دچار مشکلی شده است ، خودش مقصر است و باید خودش حلّ کند و راه گریزی برای خویش بیابد وگرنه کارهای ناقص دیگر نیز برایش به عنوان عملکرد منفی محسوب می گردد .
سوال : حال فرض کنیم که فردی از اسرار گروهی یا چیزی با خبر است . او را دستگیر می نمایند و از وی می خواهند که مسایل را فاش کند . اگر فاش بکند جان و سرنوشت عده زیادی به خطر خواهد افتاد و اگر نگوید تحت شکنجه قرار خواهد گرفت . به ناچار خودکشی می کند . پس چرا باید عذاب آخرت برایش صادق باشد ؟
پاسخ: باز شما در تصور و ارزیابی به طور سطحی فکر کردید و دچار اشتباه شدید . انسانی که دست به کارهای خلاف می زند و یا کارهایی را می کند که به ظاهر غیرقانونی است ، خود را به خطر می اندازد . ابتدا باید بدانید که نبایستی به سمت و سویی بروید که دچار چنان حادثه ای بشوید و اگر حال به دلایلی به این سمت رفتید که چاره ای نداشتید ، بایستی شکنجه را پذیرا باشید تا مقتول و مظلوم شناخته شوید . نه اینکه با خودکشی خودتان را جانی و قاتل بسازید . اگر انسانها راه درست و تکامل فکری و روحی را بپیمایند ، هیچگاه دچار چنین مشکلاتی نمی شوند . باز می گویم … سعی کنید راه درست و منطقی داشته باشید تا دنبال کارهای دفاعی یا تهاجمی نباشید . اگر هر کسی اعم از رئیس جامعه یا کسی که جزئی ترین فرد جامعه است ، حقوق انسانی را بر طبق قانون الهی اجرا نمایند ، نه گروهی تشکیل می شود که برای کسب حقوق خود دست به جنایت و ترور بزند و نه کسی دستگیر می شود که اسرار را فاش کند یا نکند . پس آنچه که حادث شده است ، حاصل عملکرد خودتان است .
سوال : آیا شخص خودکشی کننده زودتر از حالت سازگاری برخوردار می شود یا شخص جنایتکار ؟
پاسخ: میان آن ها هیچ تفاوتی نیست . هر دو قاتل و ظالم به شمار می روند .
سوال : آیا در جریان خودکشی نیز دیگران مواخذه می شوند ؟ مثلاً پدر و مادر و سایرین ؟
پاسخ: بله ، در این جریان نیز کسانی که سبب ساز بروز قتل یا خودکشی شخص شده اند مورد مواخذه قرار می گیرند . گناهان آنها نیز ارزیابی شده و عذاب لازم را می کشند .
سوال : در برخی موارد خودکشی در ظاهر قضیه و حتی در دنیای ما توجیه مثبتی دارد . مثلاً فرد چنان بدهکار است که اگر خودکشی نکند ، شاید قانون و طلب کاران دست از وی برندارند و خانواده اش آشفته شود . یا آبروی شخصی در خطر است و اگر خودکشی نکند ، شاید آبرو و حیثیت و سرنوشت انسانهای زیادی به خطر بیفتد ، آن زمان چه خواهد شد ؟
پاسخ: هیچ تفاوتی ندارد . شخص همانگونه که گفتم نباید کاری کند و یا وارد زمینه ای شود که دچار خطر و یا ریسک شود و خودکشی خودش را دلیل ثبات نظم خانوادگی یا شخصیت و آبروی خانواده اش بداند . این کار جنایت است . انسان قبل از اینکه خودش را به این شرایط بیفکند ، باید به گونه ای تکامل یابد که کسی بر وی ایراد نگیرد و یا تقصیری را به گردنش بیندازد .
سوال : من تا به حال با کسی که خودکشی کرده ، نتوانسته ام رابطه برقرار نمایم . اما شما بگویید که چنین انسانهایی در حال حاضر چه شرایطی دارند ؟
پاسخ: روح انسانهای انتحار کننده همیشه سرگردان است . میان زمین و دنیای واقعی اسیر هستند . مدام از زندگی گذشته خویش می نالند و از اینکه با وجود امکان با وجود امکان ابتکار عمل و یافتن راه حل ، باز نتوانسته اند ، کار مثبتی انجام دهند و تقصیر بزرگی را مرتکب شده اند ، عذاب وجدان و روحی می کشند . این روحها مدام از اینکه از سایرین دور خواهند بود و از ارواح عقبتر خواهند ماند و به جای اینکه از کسی مواخذه نمایند ، از خودشان مواخذه خواهند کرد ، خیلی عذاب می کشند . همیشه آرزو می نمایند که به نحوی امکان بازگشت به زمین را داشتند تا بتوانند جبران عمل گذشته را بکنند . آن ها حتی چنان از آشفتگی روحی برخوردار هستند که انرژی خویش را از دست می دهند و حتی نمی توانند با روح انسانهای زنده نیز رابطه برقرار نمایند . این بزرگترین عذابی است که می کشند .
من با شنیدن این واقعه و حقایق به راستی بر خود وظیفه دانستم که حقایق دنیای انسانهای جانی و تبهکار را بررسی نمایم و با ایجاد رابطه با ارواح اینگونه اشخاص حقایق لازم را عیان سازم . این را در مجموعه ای دیگر حاضر خواهم کرد تا بلکه انسانها بتوانند عبرت لازم را گرفته و راه تکامل درست را بیابند .