کارو دِردِریان در سال1304 در همدان بدنیا آمد و در جولای 2007 ، کارو یا همان کاراپِت دِردِریان ، در آســایشگاهی به نام “دهــکده ی مریم” در دل کَلیفورنیای آمریکا جان ســپرد . پیکرش را 7 روز در ســردخانه نگهداشــتند و چهارشــنبه بیست و پنجم جولای در گورستان “گلندل” به خاک ســپردند.
برخی اعتقاد دارند کارو شاعری خود ساخته بود، یعنی با استعداد خوش و خودجوش شعر می سرایید
چند شعر از کارو
الا، ای رهگذر! منگر چنین بیگانه بر گورم
چه میخواهی؟ چه میجویی، در این کاشانهٔ عورم؟
چه سان گویم؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم؟
از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردن
نمیدانی! چه میدانی، که آخر چیست منظورم
تن من لاشهٔ فقر است و من زندانی زورم
کجا میخواستم مردن!؟ حقیقت کرد مجبورم
چه شبها تا سحر عریان، به سوز فقر لرزیدم
چه ساعتها که سرگردان، به ساز مرگ رقصیدم
از این دوران آفت زا، چه آفتها که من دیدم… کارو
او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتی که فشردمش به آغوشم تنگ
لرزید دلش، شکست و نالید که: آخ…
ای شیشه چه میکنی تو در بستر سنگ؟ کارو
باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسیهای شبانه
میخورد بر مرد تنها
میچکد بر فرش خانه
باز میآید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمیدانم، نمیفهمم
کجای قطرههای بی کسی زیباست؟
نمیفهمم، چرا مردم نمیفهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت میلرزد
کجای ذلتش زیباست؟
نمیفهمم
کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسر و پروانههای مردهاش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟
نمیدانم
نمیدانم چرا مردم نمیدانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست؟
نمیفهمم
یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مُرد
کودکی ده ساله بودم
میدویدم زیر باران، از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچههای پست شهر آرام جان میداد
فقط من بودم و باران و گلهای خیابان بود
نمیدانم
کجای این لجن زیباست؟
بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا، از برای مردم زیبای بالادست
و آن باران که عشق دارد، فقط جاری ست بر عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد… کارو
شبی مست رفتم اندر ویرانهای
ناگهان چشمم بی افتاد اندر خانهای
نرم نرمک پیش رفتم در کنار پنجره
تا که دیدم صحنهٔ دیوانهای
پیرمردی کور و فلج در گوشهای
مادری مات و پریشان همچنان پروانهای
پسرک از سوز سرما می زند دندان به هم
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانهای
پس از آن سوگند خوردم مست نروم بر در خانهای
تا که بینم دختری عفت فروشد بهر نان خانهای کارو
نابود کنید ، یاءس را در دلِ خویش
کین ظلمتِ دردگستر ِ زار پریش
محکوم به مرگ جاودانی است .. بلی
شب خاک به سر زند ، چو روز آید پیش کارو
تا روح بشر به چنگ زر، زندانی ست
شاگردی مرگ پیشهای انسانی است
جان از ته دل، طالب مرگ است… دریغ
در هیچ کجا برای مردن جا نیست؟ کارو
محمد رضا عیوض زاده در خصوص ممنوعیت و سانسور برخی از آثار کارو چنین اظهار میدارد؛ کفرنامه از جمله کتابهای ممنوعه در ایران است، دیگر آثار منتشر شده از این هنرمند با ذوق نیز با کمال تأسف با بیمهری مسئولین فرهنگ کشور قرار گرفته و متوجه سانسور شدهاست و این امر بهانه مناسبی را در اختیار سودجویان صنعت چاپ قرار دادهاست تا از اشتیاق جامعه فرهنگی و اقبال نویسنده و شاعر به نفع شخصی خود سوءاستفاده کرده و کتابهای یاد شده را توسط افست، ریسوگراف و زیراکس در کیفیتهای بسیار نازل به چاپ رسانیده و در بازار سیاه و غالباً توسط کتاب فروشیهای دورهگرد (در کنار دیگر کتب ممنوعه یا کمیاب) به قیمتهای گران به فروش رسانند؛ که این (سانسور) بیمهری در حق نویسنده، مخاطب و اهالی کتاباست. چه بسا که به دلیل عدم نظارت و ناآگاهی این ناشران کذائی آثار منتشره بدین شکل با غلطهای املایی و گاه با کسر و اضافاتی خود سرانه همراه است که این خود ضربهای مضاعف به پیکره جامعه فرهنگی وارد میسازد.
کارو متولد شهر همدان بود اما در بروجرد و اراک نیز زندگی کرده بود.آنها بعد مرگ پدر مدتی را در مراغه و تبریز میگذرانند و مدتی بعد به تهران کوچ میکنند. کارو از نسل نخست شاعران نیمایی است.کارو یکبار ازدواج کرد و از همسرش جدا شد. او سه فرزند دارد.
کارو در سال 1306 در خانواده ای با 8 فرزند به دنیا آمد.ویگن خواننده ایرانی نیز برادر وی بود. او با برادرش ویگن رابطهٔ بسیار صمیمانهای داشته است.
شکست سکوت،نامههای سرگردان،برادرم ویگن،سایهٔ ظلمت،سمفونی سرگردانی یک انسان،خاطرات یک گورکن،ماسهها و حماسهها،پروازهای فکر،دو بیتی ها،کفرنامه