داستان از سالهای پایانی سلسلهٔ هان آغاز میشود. زمانی که خواجههای نالایق درباری امپراتور را فریب داده و کارمندان شایسته را تبعید کردند. دولت در همهٔ ردهها به فساد عظیمی دچار شد که به تزلزل امور در امپراتوری منجر شده بود. به هنگام سلطنت امپراتور لینگ، یکی مانده به آخرین امپراتور سلسله هان، شورش دستار زرد به رهبری ژانگ جیائو که به انجام جادوی تائویستی هم متهم بود، شعله ور شد. ژانگ جیائو وانمود میکرد که شفابخشی دوره گرد است که بیماران را درمان میکند اما مخفیانه مردم را به طغیان فرا میخواند. در این دورهٔ هرج و مرج بسیاری از شخصیتهای اصلی داستان معرفی میشوند؛ لیو بی، گوان یو، شانگ فی، سائو سائو و دیگران.
شورش با سختی زیاد توسط قوای امپراتوری تحت فرماندهی هه جین، برادر همسر امپراتور لینگ و فرماندهٔ عالی نیروهای دولت مرکزی سرکوب میشود. خواجگان که از قدرت رو به تزاید هه جین هراسان شده بودند، به رهبری ژانگ رنگ ویرا به قصر کشاندند که این امر به مرگ امپراتور و قتل هه جین که توسط رقبای او طرح ریزی شده بود انجامید. محافظان او، متحیر از این وقایع به فرماندهی یوان شائو با یورش بردن به قصر عکس العمل نشان دادند که این امر خود منجر به کشتار فاجعه باری شد. متعاقب هرج و مرج ایجاد شده، امپراتور شائو ی خردسال به همراه شاهزاده چن لیو در قصر ناپدید شدند.
بزودی، امپراتور و شاهزاده به وسیلهٔ سربازان سپهسالاری به نام دونگ ژو از لیانگ غربی پیدا شدند و این امر بهانهٔ لازم را به وی برای کنترل پایتخت، تحت عنوان محافظت از امپراتور داد. بعدها دونگ امپراتور را خلع ید و شاهزادهٔ چن لیو را به جای وی نشاند که نام امپراتور زیان را بخود گرفت. مردم، تحت حاکمیت دونگ متحمل ستم زیادی شدند. تلاشهایی برای به قتل رساندن وی توسط پزشک سلطنتی وو فو و سائو سائو نیز صورت گرفت، اما هر دو مورد به شکست انجامید.
در این میان قلمرو امپراتوری به دامان جنگ داخلی افتاد. سان جیان، فرماندار چانگ شا، مهر سلطنتی را در قعر چاهی در ویرانههای لویانگ پیدا کرد اما آنرا به منظور مقاصد مخفیانه نزد خود نگاه داشت و بعدها از آن برای تضعیف اقتدار دربار سود برد. در غیاب حکومت مرکزی قدرتمند، نظامیان قد علم کرده و برای به دست آوردن زمین و و قدرت به نبرد با یکدیگر پرداختند. یوان شائو و گونگ سان زان در شمال مشغول جنگ بودند و در جنوب هم سان جیان و لیو بیائو به مصاف یکدیگر رفتند. افراد زیاد دیگری هم حتی بدون داشتن عنوان و زمین، مانند سائو سائو و لیوبی، شروع به قدرت گرفتن کردند.
برپا ساختن امپراتوری در جیانگ دونگ توسط سان سه
در این هنگام سان جیان، جان خود را در یک غافلگیری در جنگ با لیو بیائو از دست داد و بدین ترتیب قسم شتاب زدهٔ خود او به آسمان برآورده شد. فرزند ارشد وی سان سه، مهر سلطنتی را در قبال دریافت قوای کمکی به مدعی تاج و تخت، یوان شائو از هوای نان تحویل داد. اینک، طبق ضرب المثل معروف همانند ببری که به او پنجه داده باشند، او نیز سرزمینی را در مناطق غنی کنار رودخانه در جیانگ دونگ جایی که بعدها امپراتوری وو در آن بنا نهاده شد، به تصرف خود در آورد. سان سه هم در اوج قدرت گیری خود از بیماری ناشی از توهم روبرو شدن با روح یو جی(ساحری نیرومند که سان سه ویرا از سر حسادت به غلط متهم و اعدام کرده بود)، درگذشت. با این وجود جانشین و برادر جوانتر وی، سان کوان، که مشاوران زبدهای چون ژو یو و ژانگ ژائو، او را همراهی میکردند نشان داد که رهبری توانا و کاریزماتیک است که توانایی انرا دارد که افراد مستعدی همچون لو سو را از راه دور جذب خود کرده و ارتش قدرتمندی را سازمان دهد که در جنگ جنوب با سائو سائو قابلیتهای خود را به اثبات رساند.
پیمان باغ هلو. نقاشی از نسخهٔ دورهٔ مینگ رو مانس سه پادشاهی
جاه طلبیهای لیو بی
پیمان باغ هلو. نقاشی از نسخهٔ دورهٔ مینگ رو مانس سه پادشاهی
جاه طلبیهای لیو بی
لیو بی به همراه برادران قسم خوردهٔ خود، گوان یو و ژانگ فی، به سلسلهٔ هان پیمان وفاداری بستند(در پیمان باغ هلو) و قسم یاد کردند که در خدمت امپراتور و مردم باشند. علیرغم این، جاه طلبی و اهداف شخصی آنها تا اواخر داستان برملا نمیشود. لیو بی که تلاشهایش در راه سرکوب موفقیت آمیز شورش دستار زرد نادیده گرفته شده بود و تنها بعنوان یک قاضی در قریهای کوچک منصوب شده بود، به گونگ سان زان پیوست و به او در جنگ علیه دونگ ژو یاری رساند. سائو سائو به قصد انتقام از تائو چیان فرماندار زوژو که به دلیل نامعلومی اجازه داده بود که افرادش پدر سائو سائو را به قتل برسانند، به زوژو یورش برد. لیو بی سربازان خود را از پینگ یوانبه کمک تائو چیان برد و تائو نیز قبل از مرگ منصب فرمانداری زوژو را به وی واگذار کرد. همزمان لو بو نیز با سائو سائو در جنگ بود، چرا که او نیز از زمانی که دونگ ژو را به قتل رسانیده بود در اندیشهٔ حکمرانی بر چین بود. لو بو از سائو سائو شکست خود و به لیو بی پناه برد. سپس، لو بو محبت لیو بی در پناه دادن به او را با ناسپاسی پاسخ گفت و زوژو را به تصرف خود درآورد. لیو بی به سائو سائو پیوست و به کمک یکدیگر لو بو را شکست دادند. لو بو اعدام شد و لیو بی رسماً بعنوان عموی امپراتور زیان اعلام شد. لیو بی به همراه تنی چند از کارگزاران نقشهای را برای کشتن سائو سائو که قدرت زیادی پیدا کرده بود و در اندیشهٔ تصاحب تاج و تخت بود، طرح ریزی کرد. لیو بی موفق به کشتن سائو سائو نشد و توطئه برملا گردید. لیو بی زوژو را به تصرف خود درآورد، اما هنگامی که که سائو سائو سربازانش را به قصد فتج زوژو حرکت داد، از وی شکست خورد. لیو بی با کمک یکی از شورشیان دستار زرد، رونان را تصرف کرد اما بار دیگر در جنگ با سائو سائو مغلوب شد. لیو بی نیز راهی نداشت جز اینکه از لیو بیائو درخواست پشتیبانی کند. لیو بیائو با احترام با لیو بی رفتار کرد و حکومت زین یه را به او داد. در زین یه، لیو بی شخصاً به تعلیم مشاور نظامی نامدار و مستعد، ژوگه لیانگ پرداخت و نیروهای خود را به تدریج سازماندهی کرد.
نبرد صخرهٔ سرخ
سائو سائو که خود را صدراعظم خوانده بود، پس از متحد کردن شمال چین، نیروهای خود را به سمت جنوب رهبری کرد. بدبختانه تا این زمان لیو بیائو درگذشته بود و جینگ ژو بین دو پسرش لیو چی و لیو کونگ تقسیم شد. لیو بی مردم زین یه را به زیانگ یانگ جایی که لیو کونگ حکمرانی میکرد، منتقل کرد؛ اما وی از اجازهٔ ورود به لیو بی خودداری ورزید. پس از این لیو کونگ تسلیم سائو سائو شد و برای لیو بی راهی نماند جز اینکه به جیانگ زیا، جایی که لیو چی حکومت داشت برود. در راه، لیو بی و مردم همراه او توسط نیروهای سائو سائو تعقیب شدند و تعدادی از غیرنظامیان به قتل رسیدند. لیو بی و یارانش موفق شدند که به جیانگ زی، جایی که او جای پای قدرتمندی را علیه تهاجم سائو سائو بنا نهاد برسند.
برای مقاومت در برابر سائو سائو، لیو بی، ژوگه لیانگ را رهسپار جیانگ دونگ کرد تا سان کوان را به بستن پیمانی راضی نماید. ژوگه لیانگ توانست که با سان کوان پیمانی علیه سائو سائو ببندد و بعنوان مشاور موقت در جیانگ دونگ ماندگار شد. سان کوان، ژو یو را به فرماندهی نیروهای جیانگ دونگ (ووی شرقی) در برابر تهاجم سائو سائو منصوب کرد. ژو یو که احساس میکرد ژوگه لیانگ با استعداد، تهدید بالقوهای برای ووی شرقی خواهد بود، چندین بار برای کشتن وی تلاش کرد اما موفق نشد. سرانجام راهی برای او نماند جز اینکه با ژوگه لیانگ همکاری کرده و با نیروهای سائو سائو که به مرز رسیده بودند مقابله کند. سائو سائو در نبرد صخره سرخ که به جنگ چیبی هم خوانده میشود، از نیروهای متحد لیو بی و سان کوان شکست خورد و مجبور شد که به جینگ ژو عقب نشینی کند.
تنش میان لیو بی و سان کوان
پس از نبرد بزرگ صخرهٔ سرخ، ووی شرقی و لیو بی به قصد کنترل جینگ ژو به رقابت برخاستند. ژو یو نیروهای خود را برای یورش به جینگ ژو برد و پیروز شد؛ اما سرانجام این لیوبی بود که جینگ ژو را به تصرف درآورد چرا که ژوگه لیانگ به او پیشنهاد کرد هنگامی که نیروهای ژو یو و سائو سائو در حال نبرد هستند، اقدام به فتح جینگ ژو کند. ژو یو به شدت رنجیده خاطر شد و موضوع را به سان کوان گزارش کرد. سان کوان هم لو سو را راهی جینگ ژو کرد تا با لیو بی بر سر جینگ ژو مذاکره کند. اما هر بار لیو بی از تحویل دادن جینگ ژو به ووی شرقی خودداری کرد. سان کوان هم راهی نداشت جز اینکه از نقشههایی که ژو یو به او پیشنهاد میداد استفاده کند. یکی از این راهها، استفاده از حربهٔ زیبایی بود؛ سان کوان تحت عنوان نامرد کردن خواهر جوانتر خود، بانو سان، لیو بی را به جیانگ دونگ کشاند(جایی که قصد داشت لیو بی را بعنوان گروگان در ازای جینگ ژو نگه دارد)، با این وجود ژوگه لیانگ، ژو یو را مقهور زیرکی خود نمود و لیو بی با همسر تازهٔ خود به جینگ ژو بازگشت. ژو یو بارها برای گرفتن جینگ ژو تلاش کرد اما هر بار شکست خورد. پس از اینکه دو بار توسط ژوگه لیانگ به خشم آمد، خون سرفه کرد و بار سوم خون بیشتری بالا آورد تا در نهایت درگذشت.
ما چائو
در شمال غرب، ما چائو به خونخواهی پدرش که بدست سائو سائو به قتل رسیده بود، برخاست. قدرت ما چائو رعب آور بود چرا که او از پشتیبانی هان سوی و سربازان اقلیت چیانگ برخوردار بود. سائو سائو موفق شد که با به جان هم انداختن ما چائو و هان سوی، ویرا مغلوب کند. هان سوی تسلیم سائو سائو شد و ما چائو سرگردان رها شد. ما چائو سپس به ژانگ لو از هان ژونگ پناه برد و سرانجام به لیو بی پیوست.
تصرف سی چوان و هان ژونگ نوسط لیو بی
پس از مرگ ژو یو، رابطهٔ لیو بی و سان کوان وخیم تر شد اما به آستانهٔ اعلام جنگ نرسید. تحت راهنمایی ژوگه لیانگ، لیو بی به سی چوان جایی که اشراف زادهٔ نالایق لیو ژانگ حکومت میکرد حمله و آنجا را تصرف نمود. او همچنین هان ژونگ را که در کنترل سائو سائو بود، اشغال کرد. لیو بی خود را شاه هان ژونگ خواند در حالیکه سائو سائو نیز خویشتن را از صدراعظمی به مفام شاه وی ارتقا داد؛ سان کوان هم بعنوان دوک وو شناخته شد. در این زمان، لیو بی بر سرزمین وسیعی از جینگ ژو تا سی چوان در غرب فرمانروایی میکرد. این امر بعدها به شالودهٔ قدرتمندی برای پی ریزی امپراتوری شو تبدیل شد. همزمان سائو سائو و سان کوان مشغول جنگ با یکدیگر بودند؛ با پیروزی و شکست هایی که برای هر دو طرف در نبرد روزوکو و نبرد هفی به همراه داشت.
پس ار این حوادث وضعیت سه قدرت اصلی به حخالت نه برد نه باخت رسید تا هنگامیکه سائو سائو در اثر یک تومور مغزی در گذشت. سال بعد از ان پسر سائو سائو، سائو پی، امپراتور زیان را وادار به کناره گیری نمود و بدین ترتیب سلسلهٔ هان که بمدت چندین قرن تداوم داشت به پایان خود رسید. سائو پی خود را امپراتور خوانده، سلسلهٔ تازه را سائو وی نامگذاری کرد. در پاسخ، لیو بی هم خود را امپراتور شو هان خواند تا خاطر نشان سازد که وارث خون خاندان شاهی هان است اما استقرار امپراتوری در سرزمین شو است.
مرگ گوان یو
مجسمهٔ او را در هر ادارهٔ پلیسی در هنک کنگ میتوان دید. گوان یو همیشه با چهرهٔ سرخ و کشیده، ریش سیاه بلند و یک گوان دائو در دست به تصویر کشیده میشود. سان کوان که از امتناعهای مکرر لیو بی در تحویل جینگ ژو خسته شده بود، طرحهایی را برای بازپس گیری آن پی ریخت. با سائو سائو صلح کرد و عنوان شاهزادهٔ وو را دریافت نمود. لیو بی برادر قسم خوردهٔ خود، گوان یو را در راس جینگ ژو گماشت و گوان هم نیروهای جینگ ژو را به جنگ سائو سائو برد. سان کوان هم از موقعیت بهره برد و لو منگ را به گرفتن جینگ ژو فرستاد. لو منگ سربازان خود را به هیات بازرگانان درآورده، با زیرکی موفق شد که وارد[شهر] شود. در هنگامیکه گوان یو در حال حمله به ژنرال نیروهای سائو وی، سائو رن، بود سربازان لو منگ از پشت به او حمله برده به راحتی سپاه او را دور زدند. سردار سپاه گوان یو، لیائو هوا، داوطلب شد که با اسب خود از نیروهای در حال پیشروی وو گذشته، خود را به قلعهٔ لیو فنگ برساند و از او تقاضای نیروهای کمکی نماید. لیو فنگ که خود را به واسطهٔ قلت نیروهایش در خطر می دید، از این کار امتناع ورزید و این امر به شکست گوان یو انجامید. در عقب نشینی نومیدانه، سپاه گوان یو متلاشی شد و خودش نیز به اسارت درآمد. سان کوان، پس از اینکه گوان یو از رد کردن وفاداری خود به لیو بی سر باز زد، دستور داد که سر او را از تن جدا کنند. لیو بی عمیقاً از مرگ گوان یو و از دست دادن جینگ ژو اندوهگین شد. او مترصد انتقام خون گوان یو بود که باخبر شد برادر قسم خوردهٔ دیگرش، ژانگ فی هم در خواب توسط افراد خود به قتل رسیده و آنها سپس به ووی شرقی گریخته اند. لیو بی مصمم برای خونخواهی دو برادر، با نادیده گرفتن اندرزهای ژوگه لیانگ، ژائو یون و دیگران، سپاهی رعب انگیز مرکب از ۷۵۰۰۰۰ نفر را به جنگ ووی شرقی برد.
نبرد ییلینگ
سان کوان، باز پس دادن استان جینگ و خواهر خود(همسر سابق لیو بی، بانو سان) را پیشنهاد کرد. مشاوران لیو بی از جمله ژوگه لیانگ، از وی خواستند که این شرایط را قبول کند اما لیو بی به جنگ اصرار ورزید. پس از چندین پیروزی اولیه، چند اشتباه استراتژیک که ناشی ار اقدامات عجولانهٔ لیو بی بودند، منجر به شکست فاجعه بار سپاه هان در نبرد ییلینگ شد. با این وجود، لو زون فرماندهٔ قوای وو از تعقیب سربازان شکست خوردهٔ لیو بی خودداری کرد. سرداران مشهوری از هر دو سپاه به خاک افتاده بودند. دوراندیشی لو زون در دنبال نکردن لیو بی زمانی فایدهٔ خود را نشان داد که سائو پی که گمان میکرد نیروهای وو خارج از مرز هستند، به وو یورش برد. این تهاجم با پایداری جانانهٔ وو و همچنین شیوع طاعون در هم شکسته شد.
همزمان در بایدی چنگ، لیو بی که از سه سال عدم توجه به سلامت خود رنج میبرد، درگذشت و فرزند خود، لیو شان را تحت مراقبت ژوگه لیانگ گذاشت. در آخرین گقتگوی آنها که بسیار تکان دهنده است، لیو بی از ژوگه لیانگ میخواهد که در صورت عدم لیاقت لیو شان، ژوگه لیانگ خود تاج و تخت را تصاحب کند. او نپذیرفت و به خاطر اعتمادی که لیو بی به او روا داشت، قسم یاد کرد که به وی وفادار خواهد ماند. این عهد به دغدغهٔ اصلی وی تا پایان عمر بدل شد.
ژوگه لیانگ با آرامش پنج سپاه را دفع میکند
سائو پی با راهنمایی سیما یی، چندین سپاه شامل سان کوان، ژنرال خائن شو فنگ دا، فنگ هو از نان من و قبیلهٔ چیانگ را فرا میخواند تا با ارتش سائو وی به جنگ شو هان بروند. ژوگه لیانگ با موفقیت از نیروهای شو هان استفاده میکند و پنج ارتش را بدون اینکه قطرهٔ خونی ریخته شود، وادار به عقب نشینی میکند. در ادامه فرستادهای از جانب شو هان به نام دنگ ژی، نزد سان کوان فرستاده میشود و او را راضی به تجدید پیمان سابق با شو هان میکند.
در یکی از آخرین بارقههای هوش خود، ژوگه لیانگ سربازان شو هان را به جنگ شاه بربر منگ هو از قبایل نان من میبرد. نیروهای بربر به هیچوجه حریف سربازان شو هان نبودند و ژوگه لیانگ با زیرکی هفت بار منگ هو را به اسارت گرفت. در شش بار نخست، منگ هو شکایت کرد که او با حیله اسیر شده است و فرصت نبرد واقعی با سپاه شو هان به او داده نشده است. هر بار ژوگه لیانگ موافقت میکرد که او را رها کرده تا برای نبرد باز گردد. بار هفتم ژوگه لیانگ خواست که او را آزاد کند اما منگ هو نپذیرفت. منگ هو که از نیک نفسی ژوگه لیانگ یکه خورده بود، از طغیان علیه شوهان شرمنده شده و برای همیشه پیمان اتحاد با شو هان بست.
در این هنگام سائو پی بعلت بیماری درگذشت و سائو روی جای او را گرفت. ما چائو هم در ۴۶ سالگی بدلیل بیماری از دنیا رفت. در جیانگ دونگ، سان کوان خود را امپراتور ووی شرقی خواند. ژوگه لیانگ توجه خود را معطوف به شمال کرد و تصمیم گرفت که با حمله به وی، همانطور که به لیو بی در بستر مرگش قول داده بود، سلسلهٔ هان را احیاء کند. با این وجود، روزهای عمر او به شماره افتاده بود و شو هم بسیار ضعیفتر از آن بود که از عهدهٔ برتریهای مادی وی برآید. آخرین پیروزی مهم در مقابل وی، شاید جذب جیانگ وی سردار جوانی که هوش او با خودش برابری میکرد.
با این همه ژوگه لیانگ از یک بیماری مزمن در رنج بود که با خودداری وی از استراحت وخیمتر میشد. او حتی در ساعات اولیهٔ صبح به تحلیل جبههٔ جنگ و شکل دادن نقشهٔ بعدی خود میپرداخت و سرانجام هنگامی که یک نبرد فرسایشی را با فرماندهٔ نیروهای وی، سیما یی با قوایی به مراتب نیرومندتر، در نبرد دشت ووژانگ رهبری میکرد، چشم از جهان فرو بست. آخرین ترفندش این بود که به سرداران مورد اعتماد خود دستور داد مجسمهاش را بسازند تا بدینوسیله سیما یی را بترسانند و زمان لازم را برای عقبنشینی ارتش شو به هان شونگ بدست آورند.
سالهای طولانی جنگ میان شو و وی تغییرات زیادی را در خاندان حاکم سائو در وی به خود دید. پس از مرگ سائو روی خاندان سائو بتدریج ناتوان گردید و سیما یی به آرامی برای تصاحب تاج و تخت به توطئه پرداخت. او سائو شوانگ اشرافزاده قدرتمند از وی را با حیله از قدرت برکنار کرد و از این پس قدرت در وی در دستان سیما یی افتاد. پس از مرگ سیما یی، پسرانش سیما شی و سیما ژائو به کنترل قدرت ادامه دادند. سیما ژائو سائو فنگ را از تخت بر کنار و سائو مائو را به جای وی نشاند. بعدها سائو مائو تلاش نمود تا سیما ژائو را که در صدد تصاحب تاج و تخت بود به قتل رساند، اما بوسیلهٔ افراد سیما ژائو کشته شد. سیما ژائو وانمود کرد که از مرگ سائو مائو اندوهگین و عزادار است و حتی دستور داد که افرادی را که خود به کشتن سائو مائو امر کرده بود، به جرم شاه کشی اعدام کنند.
جیانگ وی سه دههٔ مشقت بار به نبردی که ژوگه لیانگ علیه وی راه انداخته بود، ادامه داد. با این وجود پسر لیو بی، لیو شان، به نصایح وی عمل نکرد و در عوض به خواجهٔ اهریمنی هوانگ هائو گوش فرا داد. جیانگ هم به منظور پرهیز از افراد رقیب در دربار، از عنوان خود استعفا داد و به سرزمین حاصلخیز تاژونگ عزلت گزید. ژنرال سپاه وی، دنگ آی که در جنگ با جیانگ وی بود، از فرصت بدست آمده استفاده برد و به شو هان یورش برد. دنگ آی و سربازانش با استفاده از راه میانبر به دروازههای چنگ دو، پایتخت شو هان رسیدند. لیو شان بدون درگیری تسلیم شد و به سلطنت شو هان پایان داد. جیانگ وی تصمیم گرفت که با کمک یکی از سرداران سپاه وی، ژونگ هوی که رابطهٔ خوبی با دنگ آی نداشت، شو هان را احیاء کند. گرچه خود او با غیرقابل تحمل شدن درد قلب در میانهٔ نبرد، موفق نگردید که پایان این امر را شاهد باشد. با دیدن شکست شورش، با شمشیر به زندگی خود پایان داد و بدین ترتیب آخرین مقاومت شو رقم خورد.
در ووی شرقی، پس از مرگ سان کوان، درگیریهای داخلی بین اشراف ادامه داشت. ژوگه که تلاش میکرد که تاج و تخت ووی شرقی را بدست آورد، اما بدست سان لین به قتل رسید. سپس خود سان لین که در آتش بدست آوردن قدرت می سوخت، امپراتور ووی شرقی، سان لیانگ را مجبور به کناره گیری کرد و سان زیو را به جای وی نشاند. سان زیو از سردار کهنهکار، دینگ فنگ یاری خواست و سان لین را از میان برداشت و بدین ترتیب قدرت ووی شرقی به دستان امپراتور بازگشت؛ اما این امر دوام زیادی نداشت.
در وی، سیما یان فرزند سیما ژائو، آخرین امپراتور وی، سائو هوان را به همان شیوهای که سائو پی امپراتور زیان را برکنار کرده بود، وادار به ترک تاج و تخت کرد. سیما یان، سلسله جین را در ۲۵۶ پس از میلاد بنیانگذاری کرد و خود را نخستین امپراتور سلسلهٔ تازه خواند. پادشاهی وی هم به پایان خود رسید.
سیما یان سپاه خود را از طریق سرزمینهای سابق شو هان به جنگ ووی شرقی فرستاد و پس از نبردی طولانی با آخرین امپراتور ظالم ووی شرقی، سان هوا تسلیم شد. و بدین ترتیب دورهٔ سه پادشاهی، پس از نزدیک به یک قرن کشاکش به پایان رسید.