کتاب « زندگی پس از مرگ» نوشته ی جی.پی.واسوانی و ترجمه ی خانم فریبا مقدم، که سعی میکنم خلاصه ی مفیدی از این کتابو براتون انتخاب کنم وبنویسم.
کتاب خیلی خوبی هستش ( کسانی که این کتابو خوندند حتماً حرفمو تأ یید میکنن)
این کتاب 4 فصل اصلی دارد: 1) مرگ وجود ندارد 2) در آن سوی مرگ 3) بهشت ودوزخ 4) پرسش وپاسخ – که در پایان هر فصل بخشی به نام« سه پیشنهاد» آمده است.
مقدمه :*مرگ مانند غروب خورشید است . وقتی که خورشید در اینجا غروب میکند ، در جایی دیگر طلوع میکند . در واقع خورشید هیچ گاه غروب نمی کند . به همین ترتیب مرگ هم فقط یک توهم ظاهریست . آنچه در این دنیا به عنوان مرگ تلقی میشود ، در دنیایی دیگر تولد است زیرا زندگی نهایتی ندارد *
همه ی ما اکنون بیش از یک کالبد داریم . برای درک این موضوع تصور کنید کسی یک پیراهن به تن میکند، روی آن یک کت ودر زمستان هم پالتویی روی آنها میپوشد .
در مرگ انگار انسان پالتو یا همان کالبد مادی یا بدن زخمتش را در می آورد و در کالبد اختری (بدن غیر مادی) قرار می گیرد . او همان خواهد بود فقط مانند آن است که پالتوش را در آورده . انسان نمی میرد بلکه فقط جسم مادی خود را ترک می کند .
می توان گفت که جسم مادی مرده است نه خود فرد . انسان نمی میرد ، نمی تواند بمیرد.
نویسنده گفته است: هر گاه به جایی میروم که کسی در گذشته است ، نخستین چیزی که به آنها می گویم این است: «گریه نکنید ، اشک نریزید ، برای عزیز رفته غصه نخورید، زیرااو نمرده است . او زنده است و درحیاتی بی مرگ به زندگی ادامه می دهد .
وقتی شیون و زاری کنید ، در واقع به عزیز رفته آسیب می زنید . هر چه بیشتر شیون و زاری کنیم، بیشتر آنها را زندانی می کنیم و این موجب تأ خیر آنها در پیشروی به آن سو میشود.
نباید به آنها بچسبیم ، بلکه باید رهایشان کنیم تا در سفر خود به سوی خدا پیش روند . باید در دعاهایمان آنها را یاد کنیم و خدمتی کوچک به نام آنها برای دیگران انجام دهیم. این کار آنها را در سفرشان متبرک می گرداند »
بیکن گفته است:« مردم از مرگ می ترسند ، درست همان گونه که بچه ها از تاریکی!» ما در واقع از نا شناخته ها می ترسیم ، زیرا نمی دانیم که در لحظه ی مرگ چه اتفاقی می افتد .
ما نمی دانیم وقتی که مرگ با دستان سرد خود به سراغمان می آید ، چه حالی پیدا خواهیم کرد. برای همین همیشه فرشته ی مر گ را به شکل منحوس و شیطانی تجسم کرده ایم .
همه ی ما با بلیت برگشت به این دنیا آمده ایم . تاریخ برگشت ما روی بلیت نوشته شده است ، اما ما قادر به خواندن آن نیستیم .
در لحظه ی مرگ تنها نیستیم ، عزیزانی که پیش از ما در گذشته اند به سراغمان می آیند تا ما را در سفر به آن دنیا راهنمایی کنند .
سه پیشنهاد:
الف) حلقه ای از عشق و ارادت نسبت به یکی از قدیسان خدا ایجاد کنیم و هر روز این پیوند را قوی تر نماییم . به درگاه او دعا کنیم و در لحظات سکوت با عشق وصمیمانه با او گفتگو کنیم . این حلقه را رشد دهیم تا زما نی که احساس کنیم هر جا هستیم ، از آن وجود مقدس دور نیستیم بلکه سایه ای از حضور همیشه نورانی او می باشیم و در هنگام مرگ او کنار ما خواهد بود .
ب) وقتی که چنین حلقه ی عشق وارادتی با خدا ایجاد کنیم باید تشخیص دهیم در هر آنچه روی می دهد رحمت خدا نهفته است . در مشیت الهی هیچ چیز اتفاق نمی افتد مگر برای خیر ما وهیچ چیز دیرتر یا زودتر از موعد برا ما روی نمی دهد .
می خواهم در دامن خدا پناه جویم و همه مشکلاتم را به او تسلیم کنم و بدانم که راه حل همه مشکلاتم نزد خدا نهفته است .
پس چیزی را دوست بداریم که خدا برای ما می خواهد .
ج) هر اندازه از نفس عاری شویم ، به همان اندازه قلبمان گشود میشود .
بنابراین دور از خودخواهی ها زندگی کنیم و برای دیگران همچون برکت باشیم .
بهترین هایمان را به نام خدا به دیگران بدهیم ، تلاش نماییم که بار دیگران را سبک گردانیم .
مقدمه : *عالم اختری ، دنیایی وسیع است . هر کس به تناسب شعور خود در عالم اختری در طبقه ای خاص قرار میگیرد .
افراد خود خواه ، خشن ، بی رحم و بد خواه ، بعد از مرگ به طبقات پست تر و فشرده تر عالم اختری می روند که موجوداتی نظیر خود شان با همان خواسته ها و امیال در آنجا ساکن هستند .
کسی که در زمین با عشق وشفقت زندگی کرده است ، بعد از مرگ به طبقات زیبا و درخشان عالم اختری می رود *
زمانی که در زمین هستیم باید بار جسم فیزیکی خود را به دوش بکشیم ، باید با محدودیت هایی که توسط جسم فیزیکی بر ما تحمیل شده است زندگی کنیم. وقتی جسم فیزیکی را ترک میگوییم احساس سبکی ، سرور و رهایی می کنیم و قادر خواهیم بود با سرعتی فوق العاده حرکت کنیم .
هنگامی که می میریم ( دور از جونتون :arrow:) ، وقتی که جسم را ترک می کنیم با یک موجود نورانی مواجه می شویم که ممکن است بنا به زمینه های دینی و اعتقادی فرد ، شری کریشنا ، عیسی مسیح(ع) ، موسی(ع) ، حضرت محمد(ص) ، حضرت زرتشت… یا سایر قدیسان و مردان خدا باشد .
سپس کوچک ترین کارهایی که از زمان تولد تا هنگام مرگ انجام داده ایم ، به صورت تصویری کلی نمایش داده می شود .
هر کاری که در خلوت یا جمع ، در روشنی یا تاریکی ، در برابر چشمان مردم یا پنهان از آها انجام داده ایم ، مانند فیلم در برابر ما نمایش داده میشود .
ممکن است که کارهای بسیاری در خفا انجام داده باشیم که هیچ کس از آنها مطلع نباشد ، اما وقتی که این کارها را می بینیم از حس پشیمانی و ندامت لبریز می شویم.
آن موجود نورانی کنارمان ایستاده است و این صحنه ها را می بیند . چطور ممکن است که به بودا ، عیسی مسیح(ع) و حضرت محمد(ص) عشق بورزیم و کارهایی راانجام داده باشیم که تصوّر میکردیم کسی آنها رانمی بیند؟
در آن لحظه تشخیص می دهیم که زندگی ، هدیه ی خدا برای هدفی خاص بوده و افسوس که وسوسه ها ، خواسته ها واحساسات شوریده، مارا گرفتار کرده است واین هدف را از خاطر برده ایم و به دنبال سایه ها رفته ایم .
زندگی به نخی وابسته است و بسیار نامطمئن می باشد . هیچ وقت نمی دانیم که مرگ چه زمانی ما را احضار می کند پس به هیچ چیز وابسته نباشیم .
هر چیز را همان طور که پیش می آید ، بپذیریم و پیوسته به خدا فکر کنیم . بگذارید که فکر خدا در زمینه ی آگاهی شما در همه ی اوقات جاری باشد .
سه پیشنهاد:
الف) بیایید دعا کنیم ، مراقبه کنیم ، و مدتی را در سکوت بگذرانیم و در سکوت هر روز نام خدا را بخوانیم .
به دنبال همنشینی با معاشران نیک و خردمند و مقدس باشیم .
ب) به خود یاد آوری کنیم که در این زمین عابر یا مسافری هستیم که اجازه نداریم چیزی از این دنیا با خود ببریم . پس چرا تلاش کنیم تا ثروت های بیکران بیندوزیم؟
هر آنچه در اختیار داریم برای آن به ما داده شده است تا از آن به عنوان امانت استفاده کنیم .
هیچ چیز به طور مطلق متعلق به ما نیست ، بلکه همه چیز از آن خداست حتی خود ما هم به خدا تعلق داریم .
ج) خویشتن داری را در پیش گیریم( مواظبت از خود – تقوا ) به نظم عادت کنیم . این امیال وخواسته ها هستد که انسان را سرگردان میکند .
خواسته دشمن شماره یک انسان است . سه نوع خواسته هست که باید در برابر آن ها از خود محافظت کنیم:
1- میل به مادیات 2- میل به قدرت 3- میل به ارضای خود و لذایذ حسی ( این میل انسان را سر گردان کرده و اورا در ظلمت فرو میبرد )
پس کنترل وتسلط بر نفس را بیاموزیم و به نظم دادن خود عادت کنیم .
از تمامی آرزوها و خواسته های نامقدس و ناپاک دوری کنیم ، سپس در هـمه ی اوفات شجاع باشیم ومراقب.
هر زمان که میلی ما را آشفته میکند به درون خود باز گردیم ، به خود حقیقی مان که هیچ آرزو و خواسته ای نمی تواند به آن آسیب رساند .
مقدمه :* دوزخ ، نوعی قرنطینه ی روحی ست که برخی از روح ها باید در آنجا بمانند تا پالوده ، تطهیر و پاک شوند.
کسی که زندگی صحیحی را در پیش گرفته باشد ، این قرنطینه را نخواهد دید *
وقتی که روح از جسم مادی جدا میشود ما نمی میریم ، بلکه در بعد دیگری به زندگی ادامه می دهیم.
اگر این حقیقت را درک کنیم که مردگان در دنیای جدیدی که در آن زندگی می کنند شاد هستند ، دیگر از مرگ هراسی نخواهیم داشت.
غصه ، اندوه ، گریستن و آرزوی بازگشت مردگان بدترین کارهایی ست که بر آنها روا می داریم.
وقتی برای کسی که دوست داریم غصه می خوریم ، اندوه ما بلا فاصله به او که در دنیای جدید است منتقل میشود ، اما وی نمی تواند به زمین بازگردد تا ما را که برایش غصه می خوریم تسکین دهد. اگر بتوانیم درک کنیم که او نمرده و همچنان زنده است و اکنون شادتر از زمانی ست که در زمین زندگی میکرده ، دچار اندوه نخواهیم شد.
او دوست دارد این پیام را به ما بدهد ، اما نمی تواند واین موضوع اورا در وضعیت نا مطلوبی قرار می دهد .
از یک طرف احساس می کند میخواهد عزیزانی را که برایش سوگواری میکنند ببیند ، اما نمی تواند و از طرف دیگر احساس می کند لازم است خود را با دنیای جدیدش تطابق دهد که دنیایی بهتر ، روشن تر ، شریف تر و زیباتر است. چه باید بکند؟ اندوه عزیزان اورا سر گشته می کند .
روح چگونه می تواند طبقه ومقام خود را در عالم اختری پیداکند؟
در عالم اختری پلیسی نیست که ما راهنمایی کند . اما توجه کنید وقتی که روح در جسم فیزیکی زندگی می کند بنابرنوع نگرش ، افکار و احساساتش فرکانس خاصی پیدا می کند.
هر یک از ما دارای فرکانس خاص خود هستیم که به میزان عدم خودخواهی ، عشق ، شفقت ، پاکی ومعنویت ما بستگی دارد .
هرچه خودخواهی کمتر باشد ، روح پاک تر است و در نتیجه فرکانس امواج او قوی تر می باشد .
وقتی که روح از جسم جدا می شود ، مستقیماً به آن بخش از دنیای می رود که دارای همان فرکانس و طول موج است و در واقع به آن قسمت کشیده میشود. به این ترتیب است که روح جایگاه خود را در عالم اختری می یابد .
عالم اختری دنیایی بی کران است و در آن طبقات مختلفی وجود دارد و حرکت و انتقال ارواح به این طبقات محدودیتی ندارد.
هر روحی آزاد است تا هر جا که دوست دارد برود ؛ می تواند به طبقات بالاتر صعود کند ، یا به طبقات پست تر برود. برای ورود به نواحی بالاتر ویا پست تر مجوز و گذر نامه لازم نیست.
روح می تواند به قلمرو های بالاتر عالم اختری جایی که نور و شادی بیشتری وجود دارد ، برود اما وقتی به آن قلمرو ها می رود، متوجه می شود که ارتعاش فرکانس آنجا بیشتر است. برای او آن قلمرو ها بسیار روشن است ، طوری که نور ، دیدگانش را می آزارد.
امواج آن مکان چنان پاک است که نمی تواند واکنش مناسب نسبت به آنها نشان دهد. او احساس خفگی می کند و نمی تواند در آنجا بماند. پس باید به طبقه ی خود به جایی که به آن متعلق است ؛ آنجا که امواجش با امواج او متناسب هستند ، برگردد.
به این ترتیب است که روح جایگاه خود را در عالم اختری می یابد.
در عالم اختری متوجه می شویم که ذهن خلاق است واگر به چیزی احتیاج داشته باشیم ، فقط کافی است با تمرکز به آن فکر کنیم و آنگاه آن موضوع مورد نظر ، به همان شکلی
که تصور میکردیم در برابر ما ظاهر میشود.
اگر می خواهید با کسی در عالم اختری ارتباط برقرار کنید ، فقط باید به او فکر کنید تا در برابرتان ظاهر شود.
حرکت در عالم اختری مانند برق بسیار سریع است. هر مسافتی را که بپیمایید ، احساس خستگی نمی کنید.
خستگی برای کالبد اختری ناشناخته است. کالبد اختری نیازی به خواب ندارد ، زیرا خستگی برایش وجود ندارد ، مگر آنکه به خستگی یا بیماری خاصی فکر کنید و آنگاه بلافاصله به آن مبتلا می شوید.
گفته شده است ، دوزخ جایی است که گناهکاران پس از مرگ ، به آنجا می روند و تا ابد در آنجا می مانند. به این ترتیب گناهکار محکوم است تا ابد در آتش دوزخ بماند و بسوزد.
خدا رحمان و رحیم است وذات خدا جز عشق نیست. عشق یکی از صفات خدا نیست ، بلکه ذات مبارک اوست.
خداوند تاب رنج وعذاب دائمی کسی را ندارد ، بلکه می خواهد یکایک ما به مراتب والاتری از کمال برسیم و پاکی و نیکی در ما رشد کرده وافزایش یابد.
بنابراین اگر آتشی در کار هست ، آتش تطهیر وپاکسازی ست.زمانی که روح کا ملاً تطهیر شود ، دیگر لازم نیست در آتش بسوزد.
باید به یاد داشت که این مرتبه و عالم ، ابدی نیست. سفر روح به سوی کمال همچنان ادمه دارد تا جایی که به پاکی و کمال مطلق برسد…
در واقع دوزخ ، شامل تشخیص دادن اهمیت وتأ ثیر اعمال ناشایست ماست که نتیجه ی آن عذاب و رنج درونی را به دنبال دارد که عذاب دوزخی تلقی شده است.
کسی دست مارا ن